جیمز فرانکوعکس اولی رو دیدم یاد یه کارتونی افتادم نمیدونم همین بود یا یکی دیگه بود
یه ماهی بود فکر کنم یه دوستی هم همراهش بود، یه داستان خیلی خوبی داشت، کلی بلا سرشون اومد، وارد یه ماجراجویی شده بودن میخواستن ۵ تا یا دقیق نمیدونم چندتا سنگ پیدا کنن در رنگهای مختلف( مثل اونجرز) و اون سنگا بهشون قدرتای مختلف میداد
توی این مسیر هم کلی دشمن اذیتشون میکردن، یه مدت زندانی بود پیش قورباغه ها؛ یه مدت هشت پاها اسیرش کردن، بنده خدا همینطوری بلا بود که سرش میومد
.
اینو هر روز صبح قبل اینکه برم مدرسه میدیدم، اصلا هر صبح به عشق دیدن این از خواب بیدار میشدم نه رفتن به مدرسه😂 بعدش نمیدونم چی شد ، شیفتمون عوض شد یا فصل امتحانات شد من دیگه نتونستم بقیشو ببینم ، صبح ساعت ۷ اینا نشون میداد
تا امروز بعضی وقتا یاد اون میوفتم که آخرش چی شد، چه بلایی سر ماهیه اومد
لامصب خیلی داستان گیرایی داشت
حیف اسمش یادم نیست