عادل حسینیمن دوره آموزشی صفر پنج کرمان بودم برج 3 تو گرما اولین سالی بود ک اونجا فوق دیپلم میگرفتن چشمتون روز بد نبینه 85 کیلو بودم ک رفتم روزی ک برگشتم اینقد لاغر شدم و سیاه مادرم گیر داد ب پدرم ک منو ببرن آزمایش بدم ک ببینه معتاد نشدم از بس لاغر شدم باورش نمیشد ..... ولی خداییش دوران خوبی بود خاطرات خوب و بد زیادی بود بخصوص اردوگاه ک مجبور بودیم 6 ساعت پیاده روی با اسلحه و تجهیزات رفتیم ی جایی ک ی هفته موندیم تو ی چادر کوچیکه 3 نفر بودیم چادر رو ی چاله زده بودن تو اون چاله 3 نفر میخوابیدیم باید حتما یکی ب پهلو میخوابید تا دوتای دیگه رو پشت بخوابیم یادش بخیر ..... واقعا مضخرف ترین غذا رو داشت بعد از آموزشی افتادم کرمانشاه لشکر 81 زرهی بردنم سر مرز خسروی قصر شیرین ... با الاغ برامون غذا میاوردن .... دقیقا شبیه کوزت بوده دوران سربازیم