پرندگان آنفیلد در پرواز
وقتی می آمدند ،کودکی با شوق آن ها را همراهی میکرد
وقتی می آمدند ، نغمه باران را سر می دادند .
وقتی می آمدند ، پسر بچه ها بادبادکهایشان را به هوا می فرستادند
وقتی می آمدند ، مادری با انگشت آن ها را به کودکش نشان می داد
وقتی می آمدند ، آسمان آبی بود.
همه ی دلخوشی بندر شمالی جزیره، آنها بودند .
کارگران ساده بندر ، پیر مرد ی که در گوشه تنهایی کافه ودکا می نوشید
بچه هایی که در خیابان ها با شور و علاقه فوتبال بازی می کردند
مردانی که خسته از سر کار برمی گشتند
زنانی که به رقص و پایکوبی می پرداختند
همه وهمه
صدای آنها را می شنیدند ... هیاهوی آن ها را می دیدند
آن ها قهرمان بودند
هنوز در آنفیلد زمزمه آن ها به گوش می رسد
هنوز مردم برایشان شال های سرخ رنگ ، تکان می دهند
هنوز هم صدای آن 96 نفر در" هیلز بورو" می پیچد
هنوز برای پرندگان می خوانند:
هرگز تنها نخواهی رفت ...
و خواهند خواند :
هرگز تنها نخواهی رفت ...
هرگز تنها نخواهی رفت ...
شاعر : حامد کاوه ئیان