درونمایه این مطلب، بر خلاف میل درونی، نوشتار مناسبتی است. تمامی بازخوانیها نسبتاً گذرا، فوری، و متاسفانه مصرفی این روزهاست. احساس برخواسته ازین تفکر، یک احساس مقابلِ چیزیست که گاه آزاردهنده، پسزننده و اجتماع گریز است.
مناسبتِ مورد نظر هرچند به لحاظ ظاهری تفاوتی با مناسبت های اجتماعی کوتاه مدت ما دارد اما از درون، همان میدانی برای تقابل و زورآزمایی های فکری و اجتماعی است.
تاریخ جایی شکل میگیرد که عظمت در آن رخ دهد. بی میلی نسبت به مناسبتی نوشتن این است که خرده اتفاقات کوچک و روزمرهی مصرفی کم نیست. یا دستوپا گیر برای تاریخی دیدن و فکر کردن میشود یا دنیا را آنقدر کوچک جلوه میدهد تا هر چیزی بحرانی شود.
این رسانهای که این نوشته در آن شکل میگیرد، تا حدود زیادی قالب و محتوای مطلب را تحت تاثیر قرار میدهد و به شکل مصرفی برای این دوره در اینجا در میآورد.
بستری که این روزها ایجاد شده تا آن دو قطبی معروف در کشورمان، خود را به شکلی ظاهراً متفاوت اما تکراری نشان دهد با نیم نگاهی به وحشتناکتر شدنِ آن.
ورزش، سیاست و اخلاق به صورتی در هم تنیده که همواره همه بر این اعتقاد هستند که این مسئله وجود دارد اما از وجه تاریخی تعیین وقوع آن مشکل است و بر کسی روشن نیست.
ورزشِ این روزها، فضای برتری جویی و رقابت میان تماشاگران را به صحنه های مجازی امروزی درآورده. ورزشی که همان شکل سابق را دارد و ما همواره با شکل های جدید و ذهنیت های روزِ هرجای جهانی به آن دامن میزنیم و وقتی به حوزه ملی میرسد سعی میکنیم بر تفاوتهای خود با جهانِ بیرون در عصر دهکده جهانی دامن بزنیم (مقصود تایید یا نفی این جهانی شدن نیست).
فضای این روز های المپیکِ به تعویق افتاده و متفاوت این دوره برای ما فضای تکراری به وجود آورده. طرفین موافق و مخالف سیاست داخل کشورمان این بستر را هم برای تمایز خود و سلطه جویی بر طرفی دیگر (چیزی که دور از درونمایه ورزش نیست)، انتخاب کردهاند.
با نگاهی به تمامی روحیات ورزشکاران چه داخلی چه خارجی میتوان دید که روحیه ورزشی بر خلاف تصور سنتیِ ما از روحیه پهلوانی و اخلاقمداری، فاصله دارد. این تفکر بر پایه استثنا هایی ایجاد شده که به دوران دورتر از ما برمیگردد. حتی راه خود را به مسائل دیگر باز کرده. مثلا در قهرمان سازی های اسطورهای و یا در روایت های دینی. که به نظر این نگاه پهلوانی برای این سرزمین است و با ذهنیت ورود اخلاق به ورزش و جامعه شکل گرفته و تداوم داشته.
تفکر ورزشی و روحیه ورزشکاری با اخلاق در یک مسیر قرار ندارد و سعی بر این اخلاقگراییِ ورزشی و پهلوان سازی، ورزشکاران را از فعالیت خود دور میکند. این اخلاقگرایی حتی برای خودِ ورزشکاران هم مانند ابزاری برای روحیه دادن و قوی شدنِ آنان به کار رفته.
دوگانگی امروز در مسأله جواد فروغی و کیمیا علیزاده خود را به شکلی تکراری اما خشن تر و بی پردهتر (که درونمایه کاربران این رسانه و سایت است که تاحدودی میتوان به گمنام بودن کاربران نسبت داد) نشان داده.
از طرفی موافقین حکومت بر قهرمانسازی و تاکید به ملی گرایی که فروغی انجام داد، دارند و علیزاده را محکوم به وطنفروشی میکنند و خشم خود را همراه با تخریب طرف مقابل انجام میدهند و به نوعی از تفکری اخلاقی-مذهبی-ملی دفاع میکنند. از طرف دیگر مخالفین با تشدید و انزجار و این احساس که آنها از تفکر اخلاقی-مذهبی و تا حدودی ملی بیزار شدهاند و با حمایت از علیزاده سعی بر فرار از این راه را به هر قیمتی دارند.
مرگِ اخلاق, به چه قیمتی؟
شکافِ ایجاد شده تا حدود بسیاری بر خلاف آرمانهای نظام جمهوری اسلامی ایران قرار میگیرد. دو قطبی شدن به حدی رسیده که افراد مخالف، غیر ایرانی خطاب میشوند و از طرفی مخالفین هم با تکیه به همین صفت، رفتار مطالبهگر و گاهاً خشونت آمیز خود را تشدید میکنند.
موافقین حکومت بر اخلاق (بیشتر اسلامی) تکیه دارند و از خشونت کلامی در بیشتر موارد دوری میکنند اما با تخریبهای حساب شده، بحث را به جای دست نیافتنی و مورد علاقه خودشان میبرند. مخالفین با حس انزجار بیشتر اخلاق را پس میزنند و به خشونت کلامی بیشتری وصل میشوند که از بیشتر بحث و نقد منطقی به دور میبرند. و در نتیجه این دو قطبی بودن ادامه پیدا میکند.
صحبتی به اخلاقگرایان؛ صحبتهای امام بیشتر اوقات با این مبنا بوده که مردم دو دسته نشوند و اینکه مردم خودی و غیرخودی شوند را اکیداً کنار میزدند. صحبتهای رهبر انقلاب و آموزه های نسل جوانان بعد انقلاب، همواره بر وحدت ملی توجه داشته است.
اما این نفرت پراکنی و دو دستگی چیست؟ خطابی به فرهنگیان موافق دارم؛ این روش ها وحدت را پس زده، چیزی که هیچ کدام از ما دوست نداریم.
به راستی که واژه مادر میهن، از بهترین توصیف کنندگان سرزمین ماست. همه ما با پشتوانه اخلاقی این مادر بزرگ شدیم. در این فضای ورزشی، ما باهم استادیوم رفتیم، فوتبال بازی کردیم و طرفدارِ تیمی بودهایم.
مخالفین که در خشونت به سر میبرند و پایه اخلاقی خود را باید روشنتر کنند یا تعریفی برای آن بیابند. تعریف آزادی که مخالفین دارند به نظر موافقین پس زده میشود و آن را غربگرایی و آزادی غربی میبینند. در مورد آزادی، شیوه آزادیِ غربی در کشوری که با استعمار مبارزه کرده پاسخگو نیست. از طرفی موافقین اخلاقیات خود را با بازنگری از منظر دین خودمان و وحدت انجام دهند.
حرف نهایی این که دنیایمان به قدری کوچک نشود که هر چیزی یا مسالهای تبدیل به بحران شود. هر کس آزادی میخواهد، بی حجاب یا غربی نیست و هرکس که از ملی گرایی دفاع میکند بر ضد کسی نیست. یا کسی اغتشاشگر خطاب میشود یا سرکوبگر. امید است که هر دو طرف به آرامش دعوت شوند. اتحاد ملی برای گذر از شرایط همواره در نظر باشد.
شرایط اخلاقی به مانند برزخی است که شاید نمیدانیم کدام یک از ارزشها مُرده است. آیندگان راحت میتوانند در مورد این برزخ کنکاش کنند. اما این زمانه همه ماست که با فروتنی، تکیه بر زندگی امروزمان داریم، نه اینکه بخواهیم فداکاری اجتماعی انجام دهیم. همه ما با اجتماعی بودن واقعیت خود را میتوانیم شکل بدهیم.
و زندگی اجتماعی ما فضیلت است.