حسن روشن یکی دیگر از اسطوره ها و پیشکسوتان فوتبال بود که با حضور در استودیو طرفداری مقابل دوربین طرفداری قرار گرفت و برترین های قرن خود را انتخاب کرد.
هر هفته از شنبه تا چهارشنبه برترین های قرن تقدیم تان می شود، روز پنجشنبه نتایج این پروژه اعلام می شود و جمعه هم می توانید پشت صحنه یا در حاشیه برترین های قرن را از طریق رسانه طرفداری مشاهده کنید.
این هفته حسن روشن، اسطوره باشگاه استقلال میهمان خاطره بازی طرفداری بود. سامان خدایی در بخش های مختلف این گفتگو تصاویری را به حسن روشن نشان داده و او هم در هر قسمت توضیحات بسیار شنیدنی و خواندنی را بیان کرد.
این برنامه را حتما ببینید و بخوانید:
سلام خدمت مخاطبین رسانه طرفداری. برنامه تیم منتخب قرن را با آقای حسن روشن دیدید. به رسم آخر هفته ها خاطره بازی را داریم و این بار خدمت عالیجناب حسن روشن هستیم.
اگر سلامی دارید بفرمایید.
سلام می کنم خدمت شما و کسانی که خاطره بازی را دوست دارند. برنامه ای است که همه دوست دارند و گوش می کنند.
از این عکس شروع کنیم. شما در برنامه تیم منتخب گفتید که پدرتان فوتبالیست بوده اند. این هم از عکس ایشان.
بله این پدرم است. فوتبالیست تیم شرق تهران بود. در آن زمان تیم ملی به آن صورت نبود یا مسابقاتی به آن صورت باشد. هرکجا می رفت من، مادر و خواهرم را با خود می برد. هرکس هم می گفت این زن همراه شما کیست؟ به او می گفت قهرمان پینگ پنگ است و مادرم نمی دانست چه بگوید. مادرم در فوتبال تخصص داشت. یک بازی از پرسپولیس خورده بودیم و قهرمان هم شده بودیم. یعنی 2-1 باختیم ولی چند امتیاز جلو بودیم. می رفتم خانه، ناراحت بودم. همه بازی ها را می آمد ولی چون اول بودیم، دیگر نیامده بود. بعد دید من ناراحتم گفت ناراحت نباش گل دوم مثلا افساید بود. خدا بیامرزدش. عکس خاطره انگیزی بود. این عکس فکر کنم 62 سال پیش گرفته شد.
آن پسر بچه فکر می کرد روزی به حسن روشن تبدیل شود؟
آن موقع که فکر نمی کردم ولی همیشه آماده بودم، توپ پدرم را جمع می کردم، آخرهای بازی مرا بازی می دادند. ولی خوب من بیشترین استفاده را از دوستان پدرم بردم.
این عکس هم مربوط به جام ملت های آسیا در تهران است.
بله این آخرین جامی است که ایران گرفت. آقای پروین هم گل زد. یک جانوری گلرشان بود به اسم طرابلسی. با آن که جثه اش کوچک بود ولی خیلی خوب بود اما علی آقا خیلی خوب زد.
این هم کارت بازی شما برای جام جهانی 78.
دست شما درد نکند. چقدر آن لباس قشنگ بود. لباس تاج هم همینطور بود. ان شاءالله روزی بشود استقلال دوباره تاج شود. همانطور که پرسپولیس قبلا پیروزی بوده. تاج مربوط به کسی نمی شود. تاج را می توان برداشت و تاج خروس مثلا گذاشت ولی تاج باشد.
عکس بعدی مربوط به المپیک مونترال است. شما بازی با لهستان گل زدید ولی نتوانستیم عکسی از آن پیدا کنیم.
عکسی از آن بازی نیست. فیلمش است ولی خودم هم عکسی ندیده ام. اینجا در کانادا بودیم. بروخین که جزو بهترین های اروپا بود، در آن تیم حضور داشت.
عکس بعدی تیتری دارد که برای مخاطبین می خوانم. روشن، مرد پنج ستاره دیدار با برزیل. روز دیدار با برزیل هیچکس فروغ و تابناکی این جوان سبزپوش را نداشت.
روز قبل این بازی من در تمرین پایم پیچید. قرار نبود بازی کنم در نیمه اول هم بازی نکردم اما در نیمه دوم تیم عقب بود و آقای مهاجرانی گفت اوفارل گفته لخت شو. من پایم ورم کرده بود. در آنجا هم به من آمپول زدند. در آن بازی 2-2 شد. دو بازی با المپیک برزیل کردیم. افتتاحیه ورزشگاه تختی بود. سوکراتس و دیگر ستاره های برزیل بودند. این بازی 2-2 شد و من هم گل دوم را زدم. یادم می آید سر میز غذا نشسته بودیم. برزیلی ها با سرپرست و مربیان یک پیراهن آوردند و به من دادند. گفتند این در برزیل رسم است. اگر کسی پیراهن کسی را پاره کند، باید پیراهن جدیدی به او بدهیم. پیراهن مرا در بازی پاره کرده بودند آن قدر که به من آویزان شده بودند. خلاصه شماره 4 را به من دادند. تا مدتی هم آن را داشتم ولی یکی از دوستان خیلی برزیل را دوست داشت و آن را گرفت.
یک تیتری در روزنامه داریم که نوشته پای روشن زیر تیغ جراحی رفت. این فکر کنم تکراری ترین تیتر در مورد شما بود. بازی با رومانی مصدوم شدید. بازی با فرانسه همینطور.
آره آن ها نوشتند ولی من آنجا عمل نکردم. من مینیسکم به صورت اریب پاره شده بود یعنی نه قفل می کرد نه ورم داشت ولی من درد داشتم. دکترها هم تشکیلات نداشتند که ببینند چه شده. هر بازی 6-7 آمپول به من می زدند. بعد از بازی با کره ، به آلمان رفتیم. 6-7 تا دستگاه به من وصل کردند و گفتند پاره شده. آن جا مرا عمل کردند. در آن زمان عمل مینیسک سه ماه دوری از میادین طول می کشید. بازی ها هم هفتگی بود. دکترها تصمیم گرفتند با آمپول مرا برسانند. بعد از بازی ها در آلمان عمل کردم. سپس به فرانسه رفتم و آنجا دوباره اذیت شدم. دوباره به آلمان بازگشتم و به پروفسور اشنایدر گفتم این دوباره درد می کند. او گفت این دیگر خوب نمی شود. تو این قدر آمپول کورتون و سلستون زده ای، که این روز به روز خراب تر می شود. مثلا او گفت 20 سال دیگر به مشکل می خوری. البته الان عمل کرده ام. دو سال پیش من عکس گرفتم که عمل کنم. خوردیم به کرونا و نشد. این 6 ماه اخیر خیلی اذیت بودم. دیگر به حدی بود که دکتر را دیدم و گفتم کی عمل کنیم. گفت فردا بخواب پسفردا عملت کنیم. خلاصه بیمارستان دولتی در تهرانپارس خوابیدم. خیلی هم خوب و عالی بود. بعد عکسم را نبرده بودم. آن ها شب عکس گرفتند و تا ساعت 1-2 شب آزمایش کردند. دکترم گفت پروتزها را باید عمل کنیم. عکس را که دیدند، متوجه شدند فقط پروتز نیست. زیر زانوها و کشکک خُرد شده بود. دیگر آن هم با کمک خدا، دکتر خوب تصمیم گرفت. شاید اگر متوجه نمی شدند، باید دوباره پایم را باز می کردند. یک ماه است عمل کرده ام. خیلی درد دارم ولی امیدوارم زودتر خوب شود. در حال حاضر خدا را شکر نمی گذارند آن آمپول ها به بازیکن زده شود. یعنی اگر بزنند هم بازیکن هم مربی و هم پزشک تیم محروم می شوند. البته طب جدید اینطور شده یک هفته ای مینیسک را خوب می کنند. زمان ما هم فقط مینیسک بود. اما الان با زمین ها و تمرینات بد، رباط صلیبی می دهند. اصلا آن موقع نمی دانستیم رباط صلیبی چیست. صلیب را میدانستیم حضرت عیسی روی کولش انداخته.
من زمانی که مینیسکم پاره شد، سینوزیت داشتم و اردو بودم. پنی سیلین می زدم. پنی سیلین خر را سه هفته می خواباند. کاملا ضعیف شده بودم. با رومانی بازی داشتیم. آقای مهاجرانی گفت باید بازی کنی. گفتم روی چه حساب؟ گفت از بالا خواسته اند که می خواهند بازی را ببینند. گفتم من نمی توانم. خدا بیامرزد، با ایرج دانایی فر هم اتاق بودیم. فردا به او گفتم خواب دیده ام آن مینیسکم هم پاره شده است. فردا به آقای مهاجرانی این را گفتم. گفت خواب زن چپ است! ده دقیقه اول هم مینیسکم پاره شد. البته تجربه هم نداشتم. از بازیکنان رومانی رد شدم و هلم دادند. اگر زمین می خوردم پاره نمی شد. سعی کردم خودم را نگه دارم و مینیسکم پاره شد. خلاصه یادش بخیر.
هنوز هم آن مصدومیت ها به یک شکلی همراه است.
نه من الان بیشتر از اینکه با فدراسیون فعلی ارتباط داشته باشم، با فدراسیون قبل از انقلاب در ارتباطم. اولین کسانی که به من در بیمارستان زنگ زدند، دیده بان، شریعت و ... بودند. گفتند حالت چطور است پول می خواهی؟ یا کسی به ملاقاتم می آمد. البته توقعی ندارم ولی الان یک ماه از عملم گذشته، کسی از فدراسیون نپرسیده حالت چطور است. پولش هم که بیمه بوده ام و صندوق هم دکتر ابطحی آمده و تمام پیشکسوتان صد در صد با او هستند. وضع ما طوری نیست که مثلا صبح پروتز بخریم و ظهر عمل کنیم. ایشان آمدند و خرید کردند و با بیمه صحبت کردند. فقط من رفتم خوابیدم و عمل کردم. حتی وقتی از کمر به پایین بی حس بودم، زنگ می زدند که حالت چطور است چیزی کم و کسر نداری. فدراسیون هم می توانست حداقل تلفن بزند. برای کارهای دیگر ممکن است سراغم بیایند که خدا کند نیایند. اما به هر حال این رسمش نیست. برای همین فوتبال ما به این روز افتاده. آقای مهاجرانی پیام داد و حالم را پرسید. عکس پایم را خواست و عکس برایش فرستادم و نشان دکترهای آن سمت داد. ممکن است چیزی نباشد ولی گفت عکست را دکترها دیدند و گفتند خیلی خوب عمل کرده. خوب است هفته ای 2-3 دفعه زنگ می زنند.
به هر حال همین یک دلگرمی است.
نه ببینید همان زمان که من 6-7 آمپول در پایم می زدم، توقع داشتم فردا این افراد پیشم باشند و برایم خیلی کار کردند. حالا فدراسیون چه فکری می کند، نمی دانم. چرا وقتی مردم، در امجدیه می آیند عکس می گیرند و سوار ماشین می شوند و زود می روند. عیبی ندارد. اصلا ما این ها را قبول نداریم. من اصلا از این حرکات دوست دارم نه نیازی به این ها دارم. من یک ماه است می خواهم پول بدهم نهار بخورم نمی شود. هر روز میهمان یکی هستیم. پول خودمان هم نان و ماست می خوریم. هیچ نیازی به کسی نداریم. اما خوب بد است. بد است که مثلا 8 سال کی روش اینجا بود، 8 سال مخالفش بودم. نه اینکه او آنجاست و من نیستم. به خاطر اینکه کسانی کمیته فنی او بودند و اداره اش می کردند که همه می گفتند این کمیته فنی لابی اوست و آشغال است. آن وقت با کمیته فنی مصاحبه می کردیم و می گفتند بهترین مربی دنیاست. یک نفر را نساخت. یک نفر را تربیت نکرد. از همه دلالی گرفت و فلان و فلان کرد. اگر کمیته فنی مثلا حسین کازرانی، نصرالله عبداللهی، علی پروین و ... بودند طرف می دید 6 نفر کمیته فنی هستند و 6 نفرشان در جام جهانی حضور داشته اند. حالا من چطور با این ها بازی کنم؟ ولی الان 5-6 نفرند که اسمی در فوتبال ندارند و کی روش می آید و معلوم می شود آشغال است. من نمی گویم آن ها آشغال هستند. یک خارجی این را می گوید. یا یکی از کثیف ترین کارهایی که دیده ام فدراسیون کرده، در کمپ تیم ملی است. بهترین امکانات را گذاشته اند. زمان ما این چیزها نبود. بعد یک بار با آقای کلانی رفتیم و گفت اینجا را کی روش ترتیب داده. گفتم مادرش این ها را خریده؟ پول اینجا را به او داده اند، نصفش را هم خورده، چهارتا چیز هم گفته. خلاصه داخل رفتیم و دیدیم روی یک دیوار سه عکس زده اند. بالایی عکس کی روش با کت و شلوار بود که بازیکنان تیم ملی او را به بالا پرتاب می کنند که به جام جهانی رفتیم. دومی عکس برانکو با کت و شلواربود که باز بچه ها او را بالا پرتاب می کنند. سومی عکس آقای مهاجرانی بود که با گرمکن تیم ملی روی کول ممد بوقی است. من آنجا گفتم کثافت ها بیایید. همه آمدند. آقای ساکت هم آمد. گفتم خجالت نمی کشی این کار را کردی؟ من کاری به سیاست ندارم که کراوات مد روز بود. یارو را اول گذاشته اند، چه کرده؟ دو دفعه جام جهانی رفته؟ حشمت مهاجرانی وقتی از دو قاره یک تیم می رفته، تیم را به جام جهانی برده. بعد گرمکن تنش است و روی کول مردم است. بعد آن دوتا کراواتی را بالای او گذاشته اند. داد و بیداد شد. گفتند متوجه نشدیم و ببخشید. حالا نرفتم ولی شنیده ام عکس ها را افقی چیده اند. باز اینطوری خیلی بهتر است. این برای من نوعی خجالت دارد که این چیزها را نگویم.
در این عکس فکر می کنم تیم ملی فوتبال و بسکتبال کنار هم بازی کردند؟
بله. روزنامه ای به نام جوانان داشتیم. آن روزنامه این برنامه را درست کرده بود. تماشاچی هم پر بود.
دو عکس هم با مرحوم صفر ایرانپاک داریم.
خدا او را بیامرزد. یک زمین خاکی در آزادی بود که ما را دعوت کردند. امروز هم قرار است به چهاردانگه برویم که کر و لال ها تمرین دارند. قرار است اگر برویم زمین را به آن ها بدهند که تمرین کنند.
این عکس هم همان BMW معروف شماست؟
نه آن نیست. این پورت کاپری است. من و امیر عابدینی هم مدرسه و هم محله ای بودیم. نصفش را او پول داد نصفش را من. یک هفته ماشین دست او بود یک هفته دست من. یادش بخیر.
این ماشین را هنوز ندارید؟
نه دیگر امیر بعدا آن را برد.
این هم عکسی است که موقع شوت زدن می گفتند زبان بیرون است.
کاری که می خواست جدی شود، زبانم را بیرون می آوردم. دعوا مثلا.
تیتر بغل هم تعریف رایکوف از روشن است که می گوید روشن بهترین شاگرد من است. فوتبال در رگ هایش می جوشد و در ساق هایش جوانه می زند.
خدا بیامرزدش. یعنی مثل او ندیده ام. فکر می کردم کی روش نیز مانند رایکوف است. رایکوف همه زندگی اش را از دست داد برای جنگ یوگوسلاوی. خیلی وضعش خوب بود. آن جا یک دختر هم داشت. صحبت کردیم آقای مهاجرانی او را بیاورد که کمکش باشد که نشد. می گفت رایکوف کمک من باشد خوب نیست. او را در تیمی در دسته 2 گذاشتند تا زندگی اش جمع و جور شود. ما او را به دبی آوردیم وقتی که در الاهلی بودم. چند نفر بودیم نهار می خوردیم. چند نفر آنجا هم که از باشگاه آمده بودند فارسی بلد بودند. یکی معاون فرودگاه بود یکی شهردار و ... همه ایرانی بودند. اصل ایرانی. بعد در رستوران بودیم و به او گفتند آقای رایکوف خوب هستی؟ می خواهیم تو را به الاهلی بیاوریم. گفت زمین دارد؟ گفتند بله. بعد به من نگاه کرد تا من نیز تایید کنم. اول پرسید چه دارید. البته قبل از پرسش ها گفت نهار است. نهار را بخوریم بعد صحبت کنیم. باز هم به حرف ها اعتماد نداشت و رفت باشگاه را دید و سپس گفت می مانم. مربی الاهلی هم اهل یوگوسلاوی بود و او را می شناخت. نتیجه هم نگرفته بود و او را بیرون انداخته بودند. خودشان را کشتند رایکوف بیاید ولی نیامد. گفت من با آکادمی قرارداد دارم. تا تمام نشود راجع به هیچ چیز صحبت نمی کنم.
این هم یک عکس از رایکوف است.
بله خدابیامرز پورحیدری و الهی در این عکس هستند. من اینجا نیستم.
عکس بعدی، بازی های آسیایی است که اوفرل مربی بودند. آقایان حبیبی و پروین قبلا امضا کرده بودند. شما هم کنار اوفارل هستید.
دستشان درد نکند. اوفارل خیلی مرد بزرگی بود.
این هم کاروان تیم ملی زمان حضور در جام جهانی است. قبلا بهتاش فریبا این را امضا کرده.
آقای شریعت اینجا هستند. سرهنگ اصرار هم هست. صدقیانی هم بود. این صدقیانی با پدرم بازی می کرد سپس زمان بازی من، سرپرست تیم ملی شد. اصغر شرفی هم هست. دوتا جامبو ما را به جام جهانی بردند چون مال نیروی هوایی بود و زیرش تانکر بنزین بود. جا نداشت. یکی از این جامبوها وسایلمان را آورد و یکی هم وسایلمان را. صندلی زده بودند و پشتش نشسته بودیم. بعد سنگال رفتیم و شب آنجا بودیم و فردایش آرژانتین رفتیم. یادش بخیر.
این هم عکس پایانی. می دانید کجاست؟
مال سیزده به در است. رفته بودیم سرخه حصار. آنجا شکارگاه سلطنتی بود. همه کس را راه نمی دادند. فدراسیون در اختیار دربار بود. مسئولان فدراسیون جزو کارکنان دربار بودند. آن موقع نمی گذاشتند بازیکنان تیم ملی هرجایی بروند. مثلا به هر پارکی می خواهیم برویم. مردم هم بودند و شلوغ هم بود. نه آنها زندگی می کردند نه ما. باید عکس هایش را در خانه داشته باشیم. آن روز الک دولک بازی کردیم. علی پروین و ... هم بودند. خیلی تیم خوبی داشتیم. البته این تیم هنوز انتخاب نشده. فکر می کنم مهاجرانی این ها هم نیامده بودند. این میکس تیم ملی بزرگسالان و جوانان است.
این هم پیراهن تاج برای حسن ختام است. اگر لطف کنید آن را امضا کنید.
مرسی از شما بابت حضورتان. خوب تازه پایتان را عمل کرده اید و واقعا خوشحالمان کردید. هر صحبتی دارید در خدمتتان هستیم.
خوب است آقای هژبری جوانگرایی کرده و به شما جوانان میدان داده. خیلی خوب بود و خیلی خوش گذشت. ان شاءالله سلامت باشید.
این برنامه سوای همه برنامه هایی بود که داشتم. تعریف و تمجید و این چیزها نبود. این بحث خودمانی بود و مردم بهتر می پذیرند. دوست دارند مردم بدانند دور و بر فلان بازیکن چه خبر است. یک دفعه با هادی نراقی رفتیم بنزین بزنیم. من یک جیپ جنگی داشتم. باک را باز کردم که بنزین بزنم. یک نفر آمد و گفت حسن روشنی؟ گفتم نه. دوباره این حرف را تکرار کرد و گفتم نه آقا گور پدر حسن روشن. یک دفعه یقه ام را گرفت و کشید و گفت فحش می دهی؟ گفتم نه ببخشید. خودش هستم. از این مشکلات هم ما داشتیم. واقعا این هواداران نبودند، فوتبال ایران هیچ چیز نبود. نمونه اش آقای برانکو. یک دکتر روانشناس خوب. مربی که نیست. خودش هم این را می داند. با این تماشاچی آمد و چهار سال تیم را قهرمان کرد. رفت عربستان و دو برابر پول گرفت. سه تا بازی کرد و دوتا که خورد، بیرونش کردند. آن تماشاچی را نداشت. آن چیزی که بچه ها را راه بندازد، نداشت. هیچ جای دنیا مثل ایران هوادار ندارد. خدا کند که یک تشکیلاتی برایشان درست کنند. مدیریتش راحت تر می شود. البته دلال ها را از داخلش بیرون بیاوردند، درست می شود. ان شاءالله شما هم موفق باشید.