از کنگره ملی آفریقا تا سوسیالیستهای شیلی، جنبشهای آزادسازی در دهه ۷۰ حامی بزرگتری از نخست وزیر سوئد اولاف پالمه نداشتند. نتیجه سالها تلاش پالمه حمایت از مظلومان در خارج، و ایجاد موومانی اینترناسیونالیستی در وطنش بود.
"The rights of democracy are not reserved for a select group within society, they are the rights of all the people."
"اولاف پالمه هم یه سوسیال دموکراته. پس چرا اینقدر با هارولد ویلسون لعنتی تفاوت داره؟" این سوالی بود که Kenneth Tynan منتقد انگلیسی در سال ۱۹۷۶ از طارق علی بیست و سه ساله در رستورانی در استکهلم پرسید. پاسخ علی اشاره به امتیاز بی طرفی نظامی سوئد بود که به پالمه - وزیر علوم وقت سوئد - اجازه برگزاری دیوان محاکمه جنایات جنگی در استکهلم را داده بود. ایجاد شده توسط فیلسوفان و فعالانی همچون برتراند راسل و ژان پل سارتر، این دادگاه نمادین ایالات متحده را بخاطر جنایاتش در ویتنام محکوم کرد.
بدون شک بیطرفی در تصمیم پالمه تاثیر گذار بود ولی این تنها بخش کوچکی از ماجراست. همانطور که خود پالمه در سخنرانی مشهورش به سوسیال دموکراتها گفت: "سیاست محل نمود خواستههای ماست!" در حالی که نخست وزیر بریتانیا هارولد ویلسون (نماینده حزب کارگر) درخواست راسل برای میزبانی دادگاه در لندن را رد کرد، پالمه سیاستمداری عادی نبود، حتی میان سوسیال دموکراتها! او اینترناسیونالیستی متعهد بود که با اشتیاق از ستیزهای ضد فاشیستی و ضد امپریالیستی از دهه ۶۰ تا زمان ترورش در ۱۹۸۶ حمایت میکرد.
نخست وزیر سوئد از ۱۹۶۹ تا ۷۶ و از ۸۲ تا زمان مرگش، پالمه به جهانیان ثابت کرد که سیاستمدار ماهری که واقعا "چیزی را بخواهد" میتواند فعالان و پراگرسیویستها را رهبری کرده، تلاشهای انسان دوستانه در خانه را ساپورت کند و برای جان بشریت در سراسر دنیا کوشش کند. چند دهه بعد، فرهنگ همبستگی و مسئولیت بین المللی که او برای سوئد به ارمغان آورد تحت فشار و حمله است، حتی از طرف اعضای حزب سابقش. ولی میراث پالمه همواره به عنوان الگو و نمونهای موفق برای رهبران چپگرا در زمینه داخلی و سیاست بینالملل است.
خواستن چیزی
متولد خانوادهای بورژوازی در منطقه ثروتمند Östermalm در استکهلم، پالمه گزینهای بعید برای رهبری حزب سوسیال دموکرات سوئد (SAP) بود. در رخدادی کنایی، بیداری سیاسی او در آمریکا اتفاق افتاد. او در حین تحصیل در کالج هنرهای ليبرال در اوهایو مرکزی، از طریق کارگران کارخانه تولید توربین با جنبش کارگری ایالات متحده آشنا شد.
بعد از فارغالتحصیلی از کِنیون، او در جنوب آمریکا که تحت قوانین جیم کرو اداره میشد سفر کرد و تبعیض و جدایی نژادی و ناتوانی اقتصادی سیاهپوستان در آمریکا را درک کرد. تجارب پالمه در آمریکا باعث شکل گیری عقایدش و حمایت از گروههای ضد آپارتاید در آفریقا مثل کنگره ملی آفریقا، جنگ های رهایی بخش در نامیبیا، صحرای غربی و در فلسطین تاثیر داشت.
با وجود کم اهمیت نشان داده شدن در کتب تاریخ آمریکا، دیوان محاکمه بینالمللی جنایات جنگی (مشهور به دیوان راسل) رخدادی خطیر در سطح جهانی بود. کمیته رأی دهندگان شامل اشخاص مهمی مثل جیمز بالدوین، سیمون دوبوار، کوام تور (Stokely Carmichael)، ایساک دویچر (Isacc Deutscher) و رئیس جمهور سابق مکزیک لازارو کاردانس بود.
به منظور جمع آوری مدارک برای محاکمه، گروهی به رهبری لارنس دلی اسکاتلندی (فعال سیاسی و رهبر اتحادیه کارکنان معادن) در ویتنام شمالی سفر کرده و جنایات آمریکا از جمله هدفگیری مناطق مسکونی، استفاده از اسلحههای شیمیایی و شکنجه زندانیان جنگی را ثبت و ظبط کردند.
کمیته دیوان عدالت اعمال آمریکا را نسل کشی دانست و جنایات جنگی مختلف ایالات متحده و همپیمانانش را محکوم کرد. این دادگاه تاریخی با سخنرانی سوزناکی از ژان پل سارتر به پایان رسید و رای کمیته به صورت گسترده در نشریات بزرگ سوئد مانند Arbetet و Aftonbladet که تحت حمایت کنفدراسیون و اتحادیه تجارت سوئد (Landsorganisationen, LO) بودند، چاپ شد.
پالمه در سال ۱۹۸۶ در حالی که به عنوان وزیر علوم در کابینه استادش تاگه الاندر (Tage Erlander) مشغول به کار بود، با جدیت هرج مرج ویتنام را پیگیری میکرد. او حتی در کنار سفیر ویتنام شمالی در سوئد در تظاهرات ضد جنگی شرکت کرد و از بیان نفرتش از جنگ ترسی نداشت. همین پایبندی پالمه به جریان های رادیکال و ضد امپریالیستی او را از هم حزبی هایش در SAP جدا کرد زیرا بسیاری از سوسیال دموکراتها درگیر بروکراسی داخلی بودند و توجهی به سیاست بینالملل نداشتند. حتی بخش هایی از بروکراسی حکومت سوئد که بر روی گسترش مجموعه نظامی-صنعتی کشور سرمایهگذاری کرده بودند از رابطه بیطرفانه و شفاهی سوئد با ناتو حمایت میکردند. در واقع موضع SAP در رابطه با شوروی و بلوک شرق نه تنها بخاطر گسترش پدیده سوسیال دموکراسی ضد کمونیستی، بلکه به دلیل دشمنی تاریخی سوئد و روسیه و انگیزههای مالی ایجاد شده بود.
دوران نخست وزیری پالمه
زمانیکه پالمه در اکتوبر ۶۹ جانشین تاگه الاندر به عنوان رهبر حزب و نخست وزیر سوئد شد، دولت سوئد همانند جامعهاش تحت تاثیر موجی از رادیکالیسم و چپگرایی قرار گرفت. جریانی منظم و چپگرا که در تمام جنبه های اجتماعی سوئد نمود پیدا کرده بود میخواست از سیستم رفاهی Fordist-Keynesian که در دولت الاندر ایجاد شده بود عبور کند.
اما انتقادات و دخالت پالمه در امور بینالملل از جانب آمریکا بی جواب نماند و واکنش تند ایالات متحده را در پی داشت. پس از آنکه پالمه در سال ۷۲ بمباران هانوی (پایتخت ویتنام) در روز کریسمس را با بمباران گرنیکا توسط فرانکو (و حامیانش یعنی نازی ها و لژیونرهای فاشیستی ایتالیا) و اردوگاه مرگ تربلینکا (در خاک لهستان - هولوکاست) مقایسه کرد، آمریکا هرگونه روابط دیپلماتیک با سوئد را متوقف کرد.
با وجود انتقادات متعدد از سیاست های آمریکا، آتش خشم پالمه بلوک شرق را نیز درنوردیده بود و هیچگونه رابطه مثبتی میان سوئد و شوروی وجود نداشت. او بارها تسخیر چکسلواکی و سپس سرکوب مردم توسط حکومت توتالیتر گوستاو هوشاک را به تندی محکوم کرد. در واقع تاریخ انتقادات او از شوروی به قبل از تبدیل شدن وی به یک سوسیال دموکرات برمیگردد؛ او در دهه ۵۰ نقشی کلیدی در برگزاری کنفرانسهای دانشجویی برعلیه شوروی داشت.
با این وجود پالمه یکی از معدود رهبران غرب بود که با انقلاب کوبا و جریان های ضد آپارتاید و ضد استعمارگری در آفریقا همدردی میکرد. وقتی اولاف پالمه در ۱۹۷۵ از سانتیاگو د کوبا دیدن کرد، فیدل کاسترو حمایت بی وقفه سوئد از مردم آفریقا در برابر پرتغالیهای استعمارگر را ستود. حرکات بشردوستانه پالمه هنوز توسط افراد مختلفی در سراسر جامعه جهانی تحسین میشود ولی این حمایت او از سوسیال دموکراسی در شیلی بود که ردپایی ماندگار بر تاریخ و جامعه سوئد گذاشت.
همبستگی با شیلی
حین سخنرانی مقابل پارلمان، نخست وزیر سوئد در هفتم نوامبر ۱۹۷۳ هیچ شکی برای چرایی سرنگون شدن آلنده، رئیس جمهور سوسیالیست شیلی باقی نگذاشت:
"در نهایت، پیروزی آلنده در انتخابات ۱۹۷۰ به فقرا امیدی برای جامعهای بهتر و برخوردی انسانی از طرف حکومت داد اما این امیدها زیر پای ظلم و خشونت خرد شدند... سرنگونی حکومت منتخب مردم در شیلی این سوال را به وجود میآورد که آیا در مجموع ممکن است در جوامع فقیر و محروم تغییرات اساسی ایجاد کرد بدون آنکه گروههای مرفه [و کشورهای خارجی] با خشونت جواب این تغییرات را بدهند."
هارالد ادلستم، سفیر سوئد در شیلی از ۱۹۷۲ تا ۷۳، یک دهه پس از کودتای شیلی مینویسد: "اهداف آلنده و وحدت خلق (Popular Unity) کاملا با اهدافی که ملت سوئد برای خود تعیین کرده بود هم راستا بود. آنها میخواستند به دستاوردهایی که سوئد در ۱۵۰ سال صلح رسیده بود در مدت کوتاهی برسند."
در دوران کوتاهش به عنوان سفیر، ادلستم جان صدها نفر را نجات داد؛ سران جبهه مردمی، روسای حزب کارگر، اوروگوئهای ها و بولیویایی هایی که به شیلی آلنده گریخته بودند تعدادی از این صدها نفر بودند. حین حمله خونتا در یازده سپتامبر ۱۹۷۳ به سانتیاگو، ادلستم با پرچم سوئد در دست بارها به سفارت کوبا (که محاصره شده بود) رفت و به این افراد و مقامات سفارت کوبا مصونیت دیپلماتیک پیشنهاد کرد.
در اکتبر ۱۹۷۳ خط هواپیمایی ملی سوئد ۲۰۰ نفر چپگرا را از شیلی خارج کرد و همینکار توجه رژیم پینوشه و رسانه راستگرایش را جلب کرد. در نوامبر ۷۳ روزنامه پرو-خونتای La Segunda اینگونه تیتر زد: " رازیانه سرخ* باری دیگر ضربه میزند؛ تا کی باید ادلستم را تحمل کنیم؟" سه روز بعد، روزنامه خواستار اخراج او شد: "سوئدی بی وقار باید برود!"
در ۴ دسامبر ۱۹۷۳، رژیم خونتا ادلستم را عنصری نامطلوب (persona non grata) اعلام میکند. هنگام فرود آمدن در استکهلم، ادلستم با استقبال گرمی از طرف جمعیت لاتین و چپگرایان سوئد مواجه شد. البته ليبرالهای راستگرا و محافظه کاران جز تحقیر و تنفر پاسخی برای او نداشتند.
کنت ویلهلم واچمیستر، وزیر امور خارجه و یکی از دوستان نزدیک جورج بوش پدر، بعدها نوشت که اخراج ادلستم "راه حلی بیدردسر" برای "موقعیتی غیر قابل دفاع" بود زیرا کار سفارت بخاطر حجم بالای پناهندگان مختل شده بود. ادلستم در تمام دوران کارش از حمایت پالمه و بخش اعظمی از مردم سوئد برخوردار بود.
در تضاد با ادلستم، سفیر واکنشگرای نوروژ - جولیوس آگست فلیشر - در ابتدا هیچ پناهندهای را نپذیرفت. در تلاشی ناامیدانه برای مجبور کردن سفیر نوروژ به همکاری، سوئدیها باقی پناهجویان را روانه سفارت نوروژ کردند چون تصور میکردند که در صورت ورود به سفارت به آنها پناه داده میشود. در عوض فلیشر پلیس را خبر کرد و تلاش کرد که پناهجویان را دستگیر کند، عملی که بخاطر حضور دو خبرنگار سوئدی در آخرین لحظه به ثمر ننشست.
Chilekommitté
در زمان نسبتا کوتاه حاکمیت حزب ملی/مردمی و آلنده، سوئدیها فعالیتهای زیادی انجام داده و ارگانهای بسیاری را برای حمایت شیلی ایجاد کردند (Chilekommitté) که شامل کنسرتها، تظاهرات و کمپین های اطلاعاتی زیادی بود. یکی از مؤسسان اولین Chilekommitté، آنا ریدمارک ونگاس، در سال ۲۰۱۶ در بازنگری آن دوران گفت که "ما آماتورهایی جوان بودیم نه سیاستمداران جویای نام! ما صرفا حس میکردیم که باید کاری انجام دهیم و نباید ظلم و پایمال شدن دموکراسی را حتی در آن سوی جهان، بی پاسخ بگذاریم." پس از کودتا، Chilekommitté از تشکیلاتی برای حمایت حکومت مردمی شیلی به ارگانی برای مقابله با خونتا و دیکتاتوری راستگرایانی مانند پینوشه تبدیل شد.
از ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷، احزاب سیاسی، ارگانهای مدنی و اجتماع های مذهبی سوئد در نجات بیش از ۳۰ هزار مخالف که اکثرا از دانشمندان، اساتید دانشگاه، دانشجویان و روسای اتحادیه ها تشکیل میشدند، نقش داشتند. امروزه، سوئد خانهی سومین جمعیت بزرگ پناهجویان شیلیایی پس از آمریکا و آرژانتین است.
زمانی که پناهندگان شیلیایی برای اولین بار به سوئد رسیدند، Chilekommitté نقشی حیاتی در خوشآمد گویی و پذیرایی از آنها داشتند. Arbetsmarknadsstyrelsen (سازمان ملی اسکان پناهندگان که امروزه تعطیل شده)، از Chilekommitté حمایت مالی کرد تا آنها بتوانند مردم را نقل مکان کنند و اقدامات لازم برای در تماس بودن پناهجویان با خانواده و دوستان (در سوئد و در میهن خود) را فراهم کنند. هنگامی که پناهجویان به استکهلم رسیدند، تعداد داوطلبان از پناهندگان بیشتر بود. بعضی از داوطلبان بخاطر اسکان ندادن به شیلیایی ها ناراحت شده بودند!
پناهندگان تازه رسیده به خانهها و زندگی مردم عادی دعوت شده و به راحتی جذب شالوده سیاسی-اجتماعی موجود شدند. بسیاری از آنها به فعالیتهای سیاسی و مردمی خود در خانههای جدیدشان ادامه دادند و دینامیک جدیدی در جامعه سوئد ایجاد کردند. اثر این همبستگی شیلیایی (Chilesolidariteten) برای دههها در ایدئولوژی و عملکرد ارگانها، شبکهها و کمپینهای چپگرا در سوئد و دیگر کشورها به قدرت حس میشد.
از سال ۷۴، رژیم دیکتاتوری پینوشه به طرز فزایندهای نگران کمپین های حمایتی بینالمللی بود، به طوری که یکی از ديپلماتهای رژیم خونتا اظهار کرد که "خط مقدم این نبرد از مرزهای شیلی خارج شده است". پاسخ خونتا به این حرکات فرستادن پنج هزار دلار پول به سفارت شیلی در سوئد برای تشکیل "فعالیتهای فرهنگی" در جهت بهبود تصویر خونتا نزد سوئدیها بود؛ جوابی که در مقابل حمایت های چپ خنده دار بود! تنها یک سال قبل، پالمه شخصا صد هزار دلار پول جمع آوری شده توسط موومانهای کارگری را به بهآتریس آلنده (دختر سالوادور آلنده و مشاور عالی او) تقدیم کرد.
علاقه و توجه عموم به شیلی با اجازه کار دادن به فیلمسازان و هنرمندان در جهت نشان دادن جنایات رژیم پینوشه چندین برابر شد. فعالان حزب کارگر در مراکز کاری مختلف سخنرانی کرده و مردم را آگاه میکردند، فرهنگ و موسیقی شیلیایی روی مردم تاثیر گذاشته و حس همدردی آنها را برمیانگیختند. این اتفاقات به طور کلی باعث نزدیکی مردم سوئد با آمریکای لاتین و حمایت از دیگر جنبش ها در ال سالوادور و دیگر مکانها شد.
عجیب نبود که در سال ۲۰۱۶، رئیس جمهور وقت شیلی، میشل باچله، به استکهلم سفر کرد تا شخصا از تلاشهای سوئد در آن دوره تشکر کند: "شیلی هیچ وقت اعمال سوئد در آن دوران تاریک را فراموش نخواهد کرد. ما تا ابد از شما بخاطر یاریتان ممنونیم."
در حال حاضر
این فرهنگ و کوششها فقط به آن دوره خاص محدود نمیشود. امروزه، نخستین وزیران SAP همانند همتایان اروپاییشان دیکتاتورهای و کودتاچیان تحت حمایت واشنگتن را ساپورت میکنند ولی مردم سوئد همچنان از آخرین رخدادهای آمریکای جنوبی خبردار میشوند. زمانی که رئیس جمهور سابق برزیل لوئیز داسیلوا در ۸ نوامبر ۲۰۱۹ از زندان آزاد شد، رادیو سوئد برنامههایش را کنسل کرد تا بتواند از خیابانهای کوریتیبا گزارش زنده داشته باشد.
با وجود میراث فوقالعاده پالمه، اینترناسیونالیسم بعد از ترور او در ۱۹۸۶ به مرور از حزب سوسیال دموکرات سوئد پاک شد. یکی از مرموزترین ترورهای جهان، چندين تئوری در مورد قتل نخست وزیر سابق سوئد وجود دارد که اکثر آنها به دشمنانی که پالمه طی دههها فعالیت ضد امپریالیستی برای خود به وجود آورد اشاره میکنند.
"تصمیم لوسیا" در ۱۹۸۹ به طور ویژه یکی از نشانههای دوری SAP از اهداف و ایدئولوژی پالمه است. در عید روز لوسیا، اینگوار کارلسون جانشین و معاون سابق پالمه دستور داد ویزای پناهجویانی که مورد تایید اتحادیه اروپا نیستند برای دو سال صادر نشود. وزیر وقت امور مهاجران حزب سوسیال دموکرات (Maj-Lis Lööw) این تغییر واکنشگرایانه حزب را با هشدارش به پارلمان کاملا آشکار کرد: "بدون همچین محدودیتی، پنج هزار ترک بلغاری در آن سال در سوئد اسکان داده میشدند."
در همان زمان، SAP تحت هدایت کارلسون (از اولین دنبال کنندگان ایدئولوژی مسیر سوم) از لحاظ اقتصادی نیز به راست متمایل شد. اثرات این تغییر برنامه باعث جدا شدن بخش بزرگی از کارگران از حزب و پیوستنشان به حزب راستگرا-سنتریست محافظه کار و در نهایت دموکراتهای راستگرای افراطی شد.
اما هنوز، جامعه منسجم سوئد شعلههای آتش اینترناسیونالیسم را زنده نگه داشته و مشعلی که از اولاف پالمه دریافت کرده همچنان در دست دارد.
در باران سرد پاییزی در ۲۰۱۵، دهها هزار سوئدی در خیابانهای استکهلم جمع شده و فریاد "مهاجران خوش آمدید!" سر دادند. در مواجهه با تشویق خروشان مردم، استفان لوون نخست وزیر سوئد اعلام کرد که "اروپای من دیوار نمیسازد!" ولی اینترناسیونالیسم او از نوع سطحی و بدون برنامه بود. تنها یک ماه بعد، لوون اعلام کرد که برای جلوگیری از ورود مهاجران، مرز جنوبی سوئد با دانمارک بسته خواهد شد.
در همان پاییز، مانند تصویری از اوایل دهه ۷۰ میلادی، هزاران سوئدی در ایستگاههای قطار در سراسر کشور جمع شدند تا بین مهاجران غذا و لباس پخش کنند و دکترها و پرستاران به مداوای افراد نیازمند پرداختند.
داوطلبان پناهجویان را به مکانهایی برای اسکان موقت سوریها منتقل کردند که توسط گروههای مختلف ایجاد شده بودند. این کار مردم سوئد نشان داد که اینترناسیونالیسم سوسیال دموکرات هنوز در سوئد زندهست، حتی با وجود رها شدنش توسط حزبی که آن را به وجود آورد.
در دنیایی که عروسکهای خيمه شب بازی ابرقدرتها با مردم خود و مردم دیگر کشورها جنگ به راه میندازند و جنایات رخداده با سکوت دولتهای اروپایی همراه است، تنها امید قشر فقیر، مظلوم، و سرکوب شده همین افرادی هستند که هزاران کیلومتر دورتر به فکرشان هستند و برای آزادیشان از دست هموطن و بیگانه تلاش میکنند.
"For us, democracy is a question of human dignity. This includes the political liberties, the right to freely express our views, the right to criticize and to influence opinion. It embraces the right to health and work, to education and social security."
پایان
* رازیانه سرخ به قهرمان کتاب رازیانه سرخ از نمایشنامه نویس مجارستانی اما اورکزی اشاره میکند که در انقلاب فرانسه جان اشراف را با فرستادنشان به انگلیس (به صورت قاچاقی) نجات میدهد.
مطالعه کنید:
نقد کتاب ارباب حلقه ها: شاهکار فانتزی یا اثری اورریتد؟
رویارویی با مرگ همراه لئو تولستوی: اعتراف و مرگ ایوان ایلیچ
لولیتا، شاهکار مریض ولادیمیر ناباکوف
برترین آثار ۲۰۲۰: بهترین ها در بدترین سال
معرفی و بررسی آثار شاخص ادبیات (1) - ادبیات وحشت: دراکولا، فرانکنشتاین و دکتر جکیل و آقای هاید
ابزوردیسم و ارزش زندگانی
نقدهای پنج پاراگرافی - بهترینها: اودیسه فضایی