لوئیس بونوئل یکی از بزرگترین سینماگران قرن بیستم بود. او پیرامون بسیاری از مسائلی که در قرن بیستم پررنگ بودند فیلم ساخت. تیغ سورئالیستی او انتقادی بر گردن مفاهیم کلان بود و البته که برخی فیلم هایش به خوبی به مقصودی که بونوئل در ذهن داشت رسیدند.
شخصیت بونوئل محدود به قالب خاصی نیست و به معنی واقعی کلمه سنت شکنی تمام عیار است.
در این مقاله قصد دارم در هر پست دو فیلم از این فیلمساز معرفی کنم تا مطالب خواندنی و نقد و نظرات شخصی خود را با شما در میون بذارم.
فدریکو فلینی: سینما با بونوئل به شایسته ترین واقعی ترین و ارزشمند ترین زبان یعنی زبان رویا به بیان خود دست یافته است, بونوئل در فیلمهایش به جای تماشاچی ها رویا می بیند.
زندگی جنایتبار آرچیبالدو دلا کروز محصول ۱۹۵۵ مکزیک
خلاصه ای از داستان: داستانی در مورد مردی با اختلالات روانی که در انجام جرمهایش به بهترین شکل ممکن وسواس دارد...
نگاهی به فیلم زندگی جنایتبار آرچیبالدو دلا کروز:
تجلی طنز پوچگرایانه و کاراکترهای هولناک بونوئل است. کاراکتر مرکزی (مانند اکثر کاراکترهای بونوئل) مملو از میل و رغبتی است که هرگز برآورده نمیشود. نتیجه این تمایل تلفشده منجر به اثرات روانشناختی فتیش و علاقهمندی وسواسگونه (بیشتر شبیه به «ال» EL) میشود و یک پرتره خیرهکننده از روانرنجوری مردانه خلق میکند.
بونوئل دلمشغولی هایی برای آدم های فیلم هایش درست می کند و بعد زیرکانه تماشاگر را دعوت می کند در این دلمشغولی ها مشارکت کند!
وقتی در جوانی کاراکتر دوباره جعبه موسیقی را پیدا می کند میل به کشتن زنان اغواگر دوباره در او بیدار می شود. او هرگز موفق به کشتن نمی شود اما یکبار تمرین کشتن می کند و مانکنی را خفه کرده و جسدش را روی زمین می کشد (همان بحث فیتشیسم ) بونوئل به آرامی پای مانکن به زمین افتاده را نشان می دهد و تصویر پرستار مقتول در ذهن ما و نه کاراکتر تداعی می شود و اینگونه ما خود را در مرکز خیالات تاریک کاراکتر قرار می دهیم! ما قاتل ایم.
-----------------
در سال 1955 فيلم "زندگي جنايتبار آرچيبالدو دلاكروز" را بر اساس تنها رمان رودولفو اوسيگلی نمايشنامه نويس مكزيكی كارگردانی كردم. اين فيلم كمابيش در همه جا با اقبال رو به رو شد، اما برای خودم يادآور ماجرای غريبی است: در صحنه ای از فيلم ارنستو آلونسو (هنرپيشه اصلی) مجسمه ای را كه عیناً شبيه ميروسلاوا ستاره مكزيكی فيلم بود، در كوره ای مي سوزاند. چندی بعد ميروسلاوا در پی يك شكست عشقی، خودكشی كرد و وصيت كرد كه جسدش سوزانده شود.
منبع: با آخرین نفس هایم اثر بونوئل
----------------
برای دانلود این فیلم به لینک زیر مراجعه کنید:
لینک دانلود
شبح آزادی محصول 1974 فرانسه
خلاصه ای از داستان: مجموعهای از اتفاقات سورئال که اخلاقیات و زندگی اجتماعی را مورد نقد قرار میدهند...
نگاهی به فیلم شبح آزادی:
شبح آزادی یکی از آثار ماندگار، بحث برانگیز و به شدت شخصی او می باشد. خود لوئیس به همراه ژان کلود کریر ( که در گذشته هم همکاری داشتند ) فیلمنامه را نوشتند. فیلمی کمدی سورئالیستی آمیخته با مسائل سیاسی، نقد بورژوازی و مذهب، همراه با تجربه های شخصی خود کارگردان و دیدگاه های منحصر به فرد او! فیلم مجموعه ای از حوادث کوتاه و در ظاهر بی ارتباط اما توسط برخورد های تصادفی شکل گرفته، با هم در ارتباط هستند! شخصیت های فرعی که در داستان نمایان می شوند در صحنه ی بعد تبدیل به شخصیت اصلی شده و از دل هر اتفاق، داستان دیگری ادامه پیدا میکند. به طور معمول ما در فیلم ها شاهد روایت خطی و پیوسته به هم هستیم اما در هنگام تماشای این اثر کاملا متعجب و شگفت زده خواهیم شد. به همین دلیل این فیلم دارای روایت غیر خطی و فیلمنامه " ضد قصه " میباشد! همچنین این فیلم ادای احترامیست به "مانیفست کمونیست" اثر کارل مارکس و فردیک انگلس که یکی از مهمترین و تاثیر گذارترین نوشته های سیاسی منتشر شده هست. حتی عنوان فیلم نیز گرفته شده از متن این اثر بزرگ میباشد. جمله ی :
"شبحی بر فراز اروپا در گشت و گذار است ... شبح کمونیسم!" که به شبح در فرانسوی " فانتوم " گفته می شود (اشاره به نام اصلی فیلم دارد) و همین طور عنوان فیلم تاثیر پذیرفته از دیالوگی در فیلم راه شیری ساخته خود بونوئل است که در آن جا گفته شده بود:
اراده ی آزاد چیزی بیشتر از یک هوس ساده است! احساس میکنم که افکار و اراده ی من در قدرت من نیست! و آزادی من تنها یک فانتوم (شبح/خیال) است! در این فیلم از نماد های زیادی استفاده شده به عنوان مثال کشیش، پزشک، پلیس، استاد، پرستار و ... که توصیف کننده ی قشر ها و حرفه های مختلف هستند. واقعا بونوئل چه بی نظیر و خلاقانه (همانند اثار دیگرش) دیدگاه خود را به صورت انتزاعی و اکسپرسیونیسم گونه(!)به تصویر کشیده است. و با دست گذاشتن به روی ناخودآگاه ما و ارائه رویا های خیالی، ما را به هیجان وا میدارد و اجازه می دهد تا تصوراتمان در فیلم دخیل باشد و مخاطب تفسیر شخصی خود را داشته باشد واقعا بونوئل بسیار جلوتر از زمان خود و حتی زمان ما بود! به قول اینگمار برگمان که میگوید:
" بونوئل همواره فیلم های بونوئلی می سازد "
واسیلی شولژنکو نقاشی ست که بی رحمانه پرده از حقیقت کنار می زند و بار دیگر بر ناچیزی و بی معناییِ این زندگانی صحه می گذارد. او در نگارۀ "توالت عمومی"به شکلِ کنایه آمیزی بر حقارت و فلاکتِ انسان های عصرِ ملال اندوزی، قلم می زند و دلیرانه فروپاشیِ هرگونه چشم انداز روشنی را در این مغاک بی معنایی جشن می گیرد.دلوز می نویسد که تنها نقاشی ست که میتواند فاجعه را تحمل کند، شولژنکو در این قاب سنگدلانه خبری از یک فاجعه، عیان می کند و بدون هیچ کم و کاستی روایتی مشمئزکننده از زندگانیِ تهوع آورِ انسان هایی ارائه می دهد که در زیستی سراسر حیوانی در قابی به غایت محتوم محصور مانده اند.
رنگ هایی تیره و مات، بدن هایی دفرمه و تکیده و فضایی تماما مُکَّدر و رقت انگیز ، وقار و صلابتِ دروغین انسان ها را به پرسش می کشد و روایتی از آنسویِ زیبایی ها عیان میکند.در توالتِ عمومیِ شولژنکو هیچ نشانی از امر والای کانتی نیست. تنها در این سوی دیوار، انسان ها در قامتی ماخولیایی و بر جهانی رنگ و رو باخته بر بی مایه گی خود اندیشه می کنند. و در حالتی رقت انگیز امر آرمانی را گُه مالی می کنند. آنها دل بریده و غرق در فقدانی عظیم، بی هیچ تفکیک و پوششی، بی شرمانه پسماندی از یک پسماند را بر کاسه های توالت ارزانی می دارند، کاسه هایی که در روایت ژیژک، بیشتر به سنتزی آمریکایی شباهت دارند که در آن انسان ها از وارسی آنچه که از خود دفع می کنند عاجز می مانند.. آنها در جهانی بی چارچوب و خط خورده، بر آنچه از پشت پنجره ها عیان است، پشت کرده و آن را لجن مال می کنند.. اینجا ردپای شهوت بر سینۀ دیوار خودنمایی می کند. بوی گَندِ این زندگی را، از قاب شولژنکو، از فرسخ ها دورتر هم می توان شنید. در این پرسپکتیو بی معنایی، زندگی چیزی نیست جز خوردن، نوشیدن، قضای حاجت و البته شهوت. اینجا یک گوشه دنج و سمبولیک برای گند زدن بر هر چیزی ست که بخواهد بوی خوشایندی دهد.
بونوئل در "شبحِ آزادی" با چاشنیِ کنایه، رابطه بین خوردن و دفع کردن را وارونه می کند؛ افرادی که روی توالت هایشان در دور تا دور یک میز نشستهاند و در فضایی لذت بخش، گرمِ گفتگویی دوستانه اند، و در مقابل وقتی میخواهند غذا خوردن را شروع کنند پنهانی و دزدکی به اتاق کوچکی که در آن پشت هاست میخزند و قضای حاجت می کنند، این وارونگی را می توان در "توالت عمومی" شولژنکو به وضوح به نظاره نشست، انسان هایی که هیچ مرزِ قابل اتکایی میانِ خوردن و دفع کردن شان دیده نمی شود و مقعد دهانش را باز می کند و تمام آنچه را که لحظاتی پیش خورده شده دوباره با رخوتی تمام به بیرون باز می گرداند.
--------------
اولين صحنه فيلم از يك رويداد واقعی گرفته شده است: مردم اسپانيا هنگام بازگشت خاندان
سلطنتی بوربن ها، بر اثر نفرت از افكار آزادی خواهان های كه ناپلئون با زور به كشورشان آورده بود،
فرياد ميزدند: “زنده باد زنجير!” در اين صحنه مراد از آزادی هنوز نوعی آزادي سياسی و اجتماعي
است، اما به زودی تغيير ماهيت می دهد و به آزادی هنرمندان و آفرينش هنری بدل می شود كه
مثل هر آزادی ديگری موهوم است.
شبح آزادی فيلمی بود جسورانه، و ساختن آن هم برای من كاری شاق و توان فرسا بود. با اين كه
برخی از بخش های آن ضعيف از آب در آمده، باز هم يكی از فيلم های محبوب من است. در فيلم
صحنه ها جالبی می بينيم، مانند عشقبازی عمه و برادرزاده اش در اتاق مسافرخانه؛ جستجوی
دختربچه گمشدهای كه پدر و مادرش دنبال او می گردند اما او تمام وقت پيش آنهاست (از مدتها
پيش دلم ميخواست اين ايده را فيلم كنم)؛ ديدار دو فرمانده پليس از گورستان (كه تا حدی
يادآور مراسم مذهبی سن مارتين است)، و صحنه پايانی فيلم در باغ وحش: نگاه نافذ شترمرغی
كه انگار مژه های او مصنوعی است.
حالا كه به اين سه فيلم فكر ميكنم به نظرم می رسد كه راه شيری، جذابيت پنهان بورژوازی و
شبح آزادی، با اين كه داستان ها و عناصر جداگانه ای دارند، مثل اجزای يك سه گانه (تريلوژی)
هستند، يا به عبارت قرون وسطايی، با هم يك تثليث ميسازند. در هر سه فيلم تم های مشترك
و گاه حتی جمله های مشابه وجود دارد. هر سه فيلم از مباحث مشخصی سخن ميگويند:
جستوجوی حقيقت، كه همين كه گمان می كنيم آن را به كف آورده ايم، از چنگ ما فرار ميكند؛
آيين ها و سنت های سرسخت اجتماعی، كاوش های خستگی ناپذير، نيروی تصادف، اخلاقيات
شخصی، و رمز و رازی كه بايد بدان حرمت گذاشت.
يك نكته را هم بايد به اطلاع تاريخ نگاران برسانم: آن چهار اسپانيايي كه اول فيلم شبح آزادی به
دست سربازان فرانسوی تيرباران ميشوند، عبارتند از: خوزه لوئيس باروس (مرد تنومند)، سرژ
سيلبرمن (با نواری روی پيشانی)، خوزه برگامين (در نقش كشيش) و خودم كه زير ريش و خرقه
راهبان پنهان شده.
منبع: با آخرین نفس هایم اثر بونوئل
--------------
برای دانلود این فیلم به لینک زیر مراجعه کنید:
لینک دانلود