به گزارش طرفداری، مهدی پاشازاده، اسطوره باشگاه استقلال با حضور در استودیو طرفداری در پروژه برترین های قرن شرکت کرد.
هر هفته از شنبه تا چهارشنبه برترین های قرن تقدیم تان می شود، روز پنجشنبه نتایج این پروژه اعلام می شود و جمعه هم می توانید پشت صحنه یا در حاشیه برترین های قرن را از طریق رسانه طرفداری مشاهده کنید.
این هفته نوبت خاطره بازی با مهدی پاشازاده بود. سامان خدایی با نشان دادن برخی عکس ها و پیراهن های قدیمی، پاشازاده را سورپرایز کرد و او هم در بخش توضیحات جالبی را ارائه کرد.
سلام مجدد به مخاطبان رسانه طرفداری. برنامه تیم منتخب و برترین های قرن را با مهدی پاشازاده تماشا کردید. طبق روال هر هفته با میهمان ویژه هفته ما یک بخش مجزا داریم، خاطره بازی با مهدی پاشازاده و تصاویری که هنوز ندیده.
ممنون، از این سمت می خواستیم نگاه کنیم دیدیم نمی شود.
اینها را گذاشته ایم تا یکی یکی بیرون بیاوریم و سورپرایزی باشد. این عکس اول. تیم ملی جوانان که چند چهره آشنا دارد.
همه آشنا هستند، بله یادش بخیر. این بازی در شیرودی بود با تیم سوریه و 1-0 بردیم.
چهره هایی که در عکس هستند را معرفی می کنید؟
شماره 2 ما در پرسپولیس هم بازی کرد، دفاع آخر دفاع وسط بود و اهل مشهد. متاسفانه اسمش را یادم نمی آید.
البته همه اسامی نیاز نیست آنهایی که برای مردم چهره هستند را بگویید.
شماره 8 ساحل ساسانی بود که اتفاقا چند روز پیش صحبتش بود. سهند رازیان، حسین ربیحاوی، شماره 14 میدانم گیلانی بود سمت تالش هم بود. مصطفی قائدرحمتی، از خیلی های اینها خبر ندارم، حمید مطهری که الان دستیار یحیی گل محمدی است، کریم باقری که شماره 5 برتنش است، فرد ملکیان و حسین حسینی که ایشان هم از گیلان بود، مهدی حسینی البته.
ممنون می شویم عکس خود را امضا کنید.
تیم خوبی داشتیم، خدا بیامرزد محمودخان یاوری، سرمربی این تیم بودند ایشان.
من تصاویر را یک به یک نشان می دهم اما شما از هرکدام خاطره خاصی بود خوشحال می شنویم بشنویم.
یک خاطره بگویم از اولی، ما خیلی در اردو بودیم. اردوهایمان هم شماره 2 آزادی بود اگر بازیکن تیم ملی را الان آنجا ببرید می گویند فلان است، آنجا می ماندیم و غذاخوری مان آنور دریاچه بود و بعضی وقت ها پیاده از اینور دریاچه تا آنورش می رفتیم ولی اصلا مهم نبود. یک روز آقای یاوری، تیم را به من که کاپیتان بودم سپرد و رفت بندرعباس. محمودخان خیلی ارتشی و بانظم بود یعنی اگر دمپایی می پوشیدی بدش می آمد، کتانی می پوشیدی بدون جوراب عصبانی می شدند و همیشه می گفت اصلاح کنید. از موی بلند و این مسائل خیلی خوششان نمی آمد. ما با چند نفر از بچه ها نشستیم، آن موقع هم جوان بودیم تازه سیبیل هایمان در آمده بود همه جرات نمی کردند سیبیل های شان را بزنند.، دو سه نفر شدیم گفتیم تو بزن، تو بزن خلاصه سیبیل ها را زدیم و شدیم سه نفر و رفتیم در اتاق یک نفر، دست و پایش را بستیم سیبیل هایش را زدیم تا رسید به مهدی حسین زاده. این بنده خدا دماغش بلندتر بوده و شکسته هم بود، گفت توروخدا سیبیل مرا نزنید و نفر آخر هم بود، به هرحال سیبیلش را زدیم و فردایش که پرواز کردیم و رفتیم، خدا بیامرزد مصطفی خان الهی مدیر تدارکات مان بود با ایشان تیم را بردیم ودر حضور محمود خان عین نظامی ها باید به صف می شدیم و می آمد، آمد نگاه کرد و گفت چرا شما این شکلی شده اید؟ گفتیم شما گفتید اینجوری و ما هم گفتیم همه باید تر و تمیز باشند. ایشان گفتند باریکلا، این یکی را خوشم آمد. چون محمودخان واقعا سخت می شد از چیزی خوشش بیاید و بخندد و این سیبیل ها را دیدم یادش افتادم و این دست پخت آن زمان بود که خیلی ها بعدش سیبیل ها را زدند.
این هم سالهای ابتدایی شما در استقلال که این تصویر را قبلا امیر قلعه نویی امضا کرده است.
در مورد همه باید صحبت کنیم؟
نه.
خدا بیامرزد منصورخان پورحیدری را، برای اولین بار ایشان مرا گذاشت در استقلال بازی کنم البته جناب حسن عضدی، مصطفی شرکا مخصوصا مصطفی شرکا کسی بود که مرا کشف کرد و به گردن من خیلی حق داشت. شاید خیلی ها نشناسند بعضی را مثلا قاسم کشاورز را شاید کمتر کسی بشناسد. تیم متحول شده ای داشتیم و از اینجا استارت موفقیت دوباره استقلال زده شد، استقلال بعد از قهرمانی در آسیا مقداری پایین آمده بود و از این تیم دوباره موفقیت ها شروع شد چون جوان هایی که آمده بودند مثل علی منصوریان، محمد خرمگاه، علی حاج اکبری، محمدرضا مهرانپور، اینها کسانی بودند که اضافه شدند، بهروز پرورش خواه هم فکر کنم تازه آمده بود.
چیزی که جالب است در این تصاویر هرچیزی می بینیم گوش تا گوش تماشاگر نشسته است و جوش فرق می کرد.
بله جوش فرق می کرد و راحت تر بود. الان زندگی برای مردم سخت شده هم از لحاظ زمان سخت شده، وقت کمتر است هم از لحاظ هزینه. آن موقع مگر چقدر بود فقط 100 تومان پول بلیت. نمی دانم اصلا کسی بلیت می خرید می آمد یا نه. این هم فکر کنم در ورزشگاه تختی اهواز است در تورنمنتی و همه می آمدند. هر دو سه روز یک بار بازی بود و همه می آمدند و استادیوم پر می شد، یکی از دغدغه های من این بود که می رسم اهواز چجوری خودم را تا اتوبوس برسانم و چجوری از اتوبوس تا هتل، انقدر مردم پرشور بودند و می آمدند و علاقه داشتند. من از این تکنولوژی و اینها خوشم نمی آید، تلفن و اینها، ای کاش الان همان زمان بود ماها برای طرفداران اسطوره ای بودیم که در ذهن شان بودیم فقط. وقتی اخبار زیاد باشد و بعضی مواقع هم شاید دیگر دوست نداشته باشند مردم. یکی از رمزهایی که نود و هشتی ها دارند این است که مردم هنوز با آن خوب هستند و خاطره دارند و به ما احترام می گذارند ولی الان یک کار کوچکی می کنی سریع همه جا پخش می شود خب این اصلا خوب نیست. همه اشتباه می کنیم ولی آن موقع اینجور نبود و همه چیز بسته بود و فقط این بود عکسها را بگیرند و با آنها زندگی می کردند و خاطره می ساختند. الان همه جا شده لایو، این، آن، برای من آن زمان خیلی بهتر بود.
عشق بود آن زمان.
واقعا عشق بود و واقعی هم بود.
این هم یک تصویر دیگر از همان زمان که عشق بود. شما به جام جهانی رفته بودید و در اوج محبوبیت قرار داشتید. این محله شما است؟
این مرغوب کار است. محله مرغوب کار، یک تیم فرانسوی آمده بودند از طرف فیفا برای زندگینامه من که فیلمی ساختند برای جام جهانی. جوان بودیم اینجا.
ماشاالله هنوز هم جوان هستید. پس این یک سکانس از فیلم مستند است.
بله.
بچه ها کسانی بودند که طرفدار تیم بودند؟
بله پر بود، بچه های مرغوب کار، قبل از دربی یادم است بالای 5 هزار نفر طرفدار بود آنجا و یک هفته ده روز مانده به دربی، کسی آن زمان قلم بند هم نمی بست ولی برای این بازی قلم بند می بستیم و صدای تکل ها را باید می شنیدید که چجور تکل می زدیم تا فیکس باشیم.
الان جوری شده در خیلی از بازیهای لیگ مان هم 5 هزار نفر نمی آید.
نه واقعا.
این هم همان تیم فوق العاده.
این بازی با یوگوسلاوی است. حیف شد از دستمان در رفتند، خیلی خوب بازی کردیم با آن تجربه کمی که داشتیم نسبت به تیم های دیگر مثل یوگوسلاوی که چند کشور شدند. فکر می کنم دو یا سه کشور شدند، مثل این است که همه استعدادهای آن کشورها را جمع کنید و بازی کنید. در آن بازی خیلی خوب شروع کردیم و روی ضربه ایستگاهی گل خوردیم، موقعیتی هم ندادیم به آنها و برای بازی اول خیلی ها فکر می کردند می آیند 3-4 گل می زنند. من یادم است روز قبلش میاتوویچ که فوروارد رئال مادرید بود در جلسه مطبوعاتی گفت آقای گلی را بدهید به من چون من فردا آقای گل می شوم، این بازیکن یار مستقیم خود من هم بود.
تیم ملی ما به جام جهانی رفت و شما به تیم منتخب جهان رفتید. داریوش مصطفوی یک روز در همین برنامه تیم منتخب مهمان ما بود گفت که مهدی پاشازاده به تیم منتخب رفت و علی دایی ناراحت شد. گفت علی دایی را آرمنیا بیله فلد نگذاشت بفرستیم به تیم منتخب جهان و این را ابهام زدایی کرد. اما آن روز یک صحبت با خود شما کرد و گفت مهدی پاشازاده قدر خودش را نمی داند و باید بهتر عمل کند و انقدر تیم عوض نکند.
حتما ایشان درست گفته و حتما من هم اشتباهاتی داشتم ولی یک مقدار باید روحیاتم را عوض کنم و خیلی تیمها هم بوده ام. تیم عوض کردن این نیست که دلم بخواهد عوض کنم خیلی جاها تا آخرش هم بوده ایم ولی یک جاهایی دیگر نمی شود کار کرد، این اخلاق شخصی من است و یک جاهایی نمی دانم چجوری بگویم. یک مثالی داریم می گویند من بدون دعوت جایی نمی روم وقتی که می بینم آنجا موفقیتی نمی توانم کسب کنم برای چه باید بمانم؟ برای پولش بمانم؟ یا جاهایی که می آیند و پا روی اصول شما می گذارند من نمی توانم کار کنم. که بیایید در کارهایی که به فلان کس ربطی ندارد دخالت کنند، من هم می گویم باشد مسئولیتش با خودتان می خواهید بفرمایید از آنور هم مقداری از همکارانم گله دارم. به هرطریقی همه جا نمانید، نمی گویم کار مرا انجام دهید، من سه چهار تیم بودم که اصلا با آنها موفق نبودم با ده تا تیم هم کار کردم در 7-8 تای آنها هم موفق بودم ولی وقتی می آیند برایت توطئه سازی می کنند چکار باید کنی. وقتی باج می خواهند چه باید کنی. به هرحال شما به یک کار در شرکتی می روید و استخدام می شوید، از شما می خواهند کار خلاف انجام دهید، کار خلاف را انجام بده و بمان یا آن کار خلاف را انجام نده و اخراج شو. همه آنهم این نبود و از لحاظ فنی هم بوده ولی واقعیتش این بوده که قرار و مداربوده، اولین حرفی که من میزنم این است که دروغ نگویید به من. من با تیمی صحبت کردم و برنامه سه ساله دادم به آنها، قرارداد امضا کردیم، خواسته یا ناخواسته من اسم و رسمی در فوتبال دارم، بازیکنی آمده و وقتی می گوید من به خاطر شما میایم حتی 20-30 میلیون هم تخفیف می دهد بوده واقعا ای کاش از آنها بپرسید، آمده به تیم من و خودش هم گفته اگر فلانی اینجا نبود نمی آمدم. منت سر کسی نمی گذارم، آن بنده خدا زن و بچه دارد، می گوید آقای باشگاه به من خانه می دهید؟ بله. بنویسید در قرارداد بله، قرارداد چقدر است مثلا بگوییم 100 میلیون، خب تقسیم بندی می کنند، مثلا عرف است که 20-30 درصد باید اول به بازیکن بدهیم. خب کِی می دهید؟ دو هفته قبل از بازی ها، خوب است بنویسید این را. بعدی را کِی می دهید؟ مثلا هفته پنجم ده درصد دیگر. هفته ششم ده درصد دیگر. نیم فصل انقدر و همینطور. شروع به تمرین کردیم و به اردو رفتیم، طی کردیم و بودجه را اعلام کردم و گفتم قبول دارید؟ رفتیم اردو، همه می دانند شما 2 هفته قبل از شروع فصل باید بروید اردوی بدنسازی تیم را جمع و جور کنید. روز قبل از آن زنگ می زنند بکنیدش ده روز چرا؟ بودجه مشکل دارد. ما با 8 روز تمام می کنیم و باید برگردیم، برنامه بهم می ریزد. می آییم، آقا پول؟ هفته بعد. هفته بعد می شود می گویند هفته بعد. هفته بعد بازی دارد شروع می شود بازیکن می گوید پول می خواهم، بعد از این بازی می دهیم، بعد از این بازی می شود هفته پنجم. باز ماندم، شب قبل از مسابقه که باید برویم بیرون از خانه بازی کنیم هنوز نمی دانم بلیت داریم یا نه. دیگر به بحث بلیت می رسد نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم بلیت داریم برویم آنجا بازی کنیم یا نه. بازیکن هنوز خانه نگرفته، زنش هر روز روی مخش است توپ روی خط دروازه می زند بیرون چون تمرکز ندارد، طرفدار آن طرف نمی داند چه وضعی است من هم می گویم بفرمایید این تیم تان. وقتی طرفدارمی آید روی سکو و به من بی حرمتی می کند، شاید یکی شخصیتش قبول کند ولی من شخصیتم قبول نمی کند. جایی هم بوده ام که طرفدار حریف 10 هزار نفر چیزی به من گفته اند، ایستاده ام حرفه ای و نمی شنوم و کارم را می کنم. اول یک چیز بدانید، مثلا یکیش خود آقای مصطفوی در جریانش بوده، من بالا می روم دربی را هم برده ام یکی می آید داخل رختکن حرف فنی می زند. من می گویم روی اصول باشید، دفتر باشگاه هست اینجور و آنجور، مشکل آن دروغ است و سو استفاده از اسم من، یه هیچی نباید بگویم و بایستم یا عدم همکاری کنم. من زوری که به یک تیم نمی روم، زوری نمی روم ولی خیلی جاها که بودیم، هرجا که روی سیستم بوده موفق شده ایم و موفقیت های خوبی داشته ایم ولی خیلی جاها هم نه. چون هرجا که بوده ام انتظار قهرمانی داشته اند یعنی یکی از شرط های آن تیم که اول فصل دنبال من آمده در قرارداد نوشته قهرمانی، اگر قهرمان نشوی 30 درصد جریمه می شوی. مثل الان مربی خارجی می آوریم پولش را نمی دهند می رود، فقط آنها می توانند شکایت کنند ما نه. اینجا بزرگترین مشکل ما سازمان لیگ است. بزرگترین مشکل فوتبال ما سازمان لیگ است، ترویج می کند به همه چیز. همین اول فصل ما در اتریش یک بنده خدایی که او هم دروغ گو بود آمد باشگاه آدمیرا واکر را خرید. آن سال گذشت سال بعدش گفتند از سازمان لیگ اتریش نامه آمده، بودجه را اعلام کنید، گفت من پول دارم بگویید مثلا 10 میلیون یورو. گفتند بودجه یا پشتوانه تان را اعلام کنید یا پول داشته باشید یا اسپانسری که شما را تایید کند. دوباره یک هفته بعد نامه آمد اگر این کار را نکنید می روید یک دسته پایین تر گفت ولش کنید چه می گویند اینها مگر می توانند؟ ظرف سه هفته تیمی که افتاده بود را گفتند بودجه تان را اعلام کنید، اینها ندادند و یک رده رفتند پایین و آنها آمدند بالا. اینجا از ده سال پیش بازیکن و مربی خیلی راحت می آید، الان هم مد شده دو نفر از این طرف و چهار نفر از آن طرف می آیند تیمداری می کنند، قراردادها نوشته می شود حتی در تیم های دولتی، نفت مسجدسلیمان و تیم های دیگر، در همین پدیده. زشت است در یک لیگ نام تیم دو بار عوض شود، بد است این چه فوتبالی است، یک بار بگویید هرکس بدهی هایش را نداد نمی تواند حضور پیدا کند. تسویه کنند بعد بیایند چرا می گذارند به آن آخرِ آخر برسد؟ مشکل این است که می آیند و می خواهند دخالت کنند و فلان کار را کنند و نمی شود وقتی هم که جلوی شان می ایستید یا انگی به شما می چسبانند، مثلا به فلانی فحش دادی؟ به این و آن وصلت می کنند و یک سری هم هستند و دنبال این چیزا هستند و اینجور و آنجور و یک کلاغ چهل کلاغش می کنند. برای چه من باید چنین جایی بمانم؟ مشکل این است. بله آقای مصطفوی درست می گویند نظر ایشان برای من محترم است و همیشه هم احترام شان را داشته ام ولی جریان این است، من باید طاقتم را بالاتر ببرم حتما ولی متاسفانه در مملکت ما شایسته سالاری نیست. من اگر این کارهایی که در ایران انجام داده بودم در یک کشور اروپایی انجام می دادم الان بهترین تیم ها را و حتی تیم ملی را داشتم. روبرت کواچ رفیق صمیمی من بود، واقعا کسی باورش نمی شد به آنجا برسد ولی وقتی آمد با تیم فرانکفورت خوب کار کرد، بایرن مونیخ را به او دادند ولی اینجا باید رابطه داشته باشیم و مقداری هم خرج کنی، دو نفر را اینجا بپایی سه نفر را جای دیگر، من می خواهم بروم داخل زمین کارم فنی است، در زمین هستم و هرکس واقعا صداقت دارد و کار فوتبال می خواهد. من عاشق این کار هستم، تیم هم به من ندهند می روم 4 بچه را جمع می کنم آموزش می دهم، من این کار را از دبستان کرده ام، تیم مدرسه و کلاس مان را انتخاب می کردم و همان موقع کار می کردم با آنها شاید آن موقع چیزی هم از فوتبال نمی فهمیدم. رفته ام دوره ام را دیده ام از پایین ترین جا شروع کرده ام دستیار در اتریش بوده ام، دیگر چه می خواهید؟ مشکل من این است، گرخواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، من همرنگ جماعت نمی توانم شوم و نمی خواهم به هر طریقی باشم، من پیشنهاد دستیاری آقای قلعه نویی را داشتم صلاح ندانستم نمی دانم درست بود یا نه ولی دیدم بودنم به تیم ضرر می زد و واقعا هم ضرر می زد. چون یک سری چیزها را می دیدم و مجبور می شدم درگیر شوم و حاشیه ایجاد می شد و همان هم شد، آن حرف من شد که می شود بیفتد و افتاد. چرا من باید آنجا می بودم؟ نمی دانم شاید باید خیلی جاها چشمم را ببندم شاید همین حرفها که الان دارم می زنم به ضررم تمام شود، می دانم ولی صداقت و درستی فقط حرفش را می زنیم؟ باید عمل هم بکنیم. وقتی نمی توانم دزدی کنم و همکاری نمی کنم می آیند به من انگ دزدی می زنند، کجا؟ بیاورید. می روند آنقدر حاشیه سازی می کنند چهار نفر هم می شنوند و فکر می کنند واقعیت دارد.
عکس های خاطره بازی مانده و بازی ایران و آلمان و اینجا هم که لوتار ماتئوس.
روز بزرگی بود، این عکس را خودم هم ندیده بودم. واقعا افتخار بزرگی بود که رو به روی چنین بازیکن بزرگی بازی کنی. یکی از بازیکنان به یاد ماندنی فوتبال. حیف شد می توانستیم اگر کمی جاه طلب بودیم و کسی بود که آن جاه طلبی را به ما می داد و یک مقدار حمایت می شدیم می توانستیم جلوی آلمان هم نتیجه خوبی بگیریم.
تیم قدرتش را داشت فکر کنم از گروه بالا بیاید.
می شد، حیف شد. آن تصور باید بود، از لحاظ روحی و روانی خوب کار نکردند روی مان که هیچی تازه تضعیف مان هم کردند. پاداشی هم که قرار بود بدهند ندادند، یک چیز را هم بگویم آن روز از حمید استیلی پرسیدند، به خدا هیچ چیزی به ما ندادند. یک دوربین عکاسی شرکتی آورد و یک ماشین لباس شویی که مدرن هم نبود دادند. هیچ چیز و حتی پاداش بازی با آمریکا را هم به ما ندادند، کاغذی که دادند صعود به جام جهانی و یک آپارتمان، هنوز داریم دنبال آدرسش می گردیم. احتمالا آنجا پارک شده است.
پاداش 98 است و الان سال 2021 هستیم. 23 سال شده البته به دلاری همان پاداش را بدهند خوب است.
آن چیزی که گفته بودند فرق کرد.
بایر لورکوزن.
خیلی جاها شنیدم که گفته اند انتخابش اشتباه بود، نه اصلا مصدومیت ربطی به انتخاب ندارد. تیم قدرتمندی بود، شما خیلیها را دیده اید که در سال اول موفق نبودند حداقل در نیم فصل اول شاید خیلی بازی نکرده اند، خیلی جاها حتی بازیکنان بزرگ دنیا و من هم مستثنی نبودم. من به خاطر اینکه آن سال تقریبا تمام بازیهای استقلال را بازی کردم، در تورنمنت های مختلفی بودیم و آن بدنسازی معروف آقای ایویچ در بروجرد و همین که اصلا در ایتالیا آن بدنسازی را انجام دادیم و برگشتیم در لیگ هم بازی کردم و بعد از آن به آلمان رفتم، آنجا هم رسیدم بدنسازی بود. خیلی فشار به من آمد و باید مقداری استراحت می کردم، مصدومیت های کوچکی مثل مینیسک یا کشاله پایم، در تمرین مچ پایم، مقداری عقب انداختم اما داشتم جایم را می گرفتم حتی در یوفا کاپ بازی کردم، من اولین بازیکنی بودم که در رقابت اروپایی بازی کردم، جلوی اودینزه بازی کردم در جام حذفی جلوی سن پائولی بازی کردم، در یکی دو بازی هم در ارنج بودم. یک بازیکن لهستانی داشتیم به نام آدام لدمون، خیلی خشن بازی می کرد، فوت هم کرد قبل از بازی با کایزرسلاوترن بود که یک روز قبلش مچ پای ما را جوری تکل کرد که درد می کرد حتی بانداژ هم کردم ولی دردش جوری بود که نتوانستم بازی کنم. به هرحال فوتبال است، بالا و پایین دارد در نیم فصل هم انقدر خوب کار کردم که جزو 11 نفر شدم ولی یک هفته یا ده روز قبل از شروع لیگ این اتفاق برای افتاد و در تمرین امرسون یک تکلی کرد و زانویم پیچید و با این حالی که کسی رباط صلیبی پاره کند، سخت است، انقدر خوب کار کرده بودم که یک سال هم با من تمدید کرد و قرضی به فورتونا کلن رفتم آنجا هم بازی پنجم متاسفانه فوروارد حریف از پشت تکل بدی کرد و همان زانویم آسیب دید. دکترها گفتند دیگر نباید بازی کنم و فکر می کنم نزدیک یک سال و نیم تلاش کردم شرایط سختی داشتم و برگشتم به ایران و استقلال، دو فصل در استقلال بودم و به عنوان هافبک دفاعی و دفاع وسط لژیونر شدم. اینها برای من ارزش دارد که هیچ موقع امیدم را از دست ندادم، خدا به من کمک کرد به فوتبال برگشتم و 5-6 سال در اروپا لژیونر شدند. دفاع وسط های الان ما کسانی هستند که سالم اند اما چرا در اروپا بازی نمی کنند؟ فرقش این است. شما با مصدومیت بیایید و دوباره احیا شوید و لژیونر شوید. این چیزی است که من می توانم به جوان هایمان بگویم صبر داشته باشید، صبری که قبل از جام جهانی داشتم که سه سال روی سکو نشستم، دعوت می شدم اما بازی نمی کردم ولی صبر کردم و حقم را گرفتم.
امشب هم با همان مصدومیت برویم والیبال بازی کنیم.
بله.
این هم عکس پایانی و آن بازگشت دوباره.
بازی نیمه نهایی بود که از دست دادیم. یک پنالتی بیرون زدیم ویک گل بد خوردیم.
بارندگی هم زمین را گل کرده بود.
بله، الان هم البته الان هم زمین بد کم نداریم.
باز استادیوم آزادی گِل نمی شود.
من فیلم ها را نگاه می کنم می گویم چجوری در این زمین ها بازی می کردیم الان مقداری زمین سفت باشد بازیکنان هزار ادا در می آورند که دو قلویم گرفته، رانم اینجور است و این حرفها. این هم تصویر داود سیدعباسی است، باران نعمت خداست اما متاسفانه انقدر بد عمل می کردیم، می توانستیم کاور بکشیم هواشناسی گفته بود، شاید اگر زمین درست بود می توانستیم ببریم و فینالیست شویم و یک جام دیگر بیاوریم ولی این هم جزو فوتبال است.
به عنوان حسن ختام دو پیراهن داریم، بازی با آلمان فکر می کنم و بازی با آمریکا.
این بازی با آلمان و آمریکا است. این را هم لطف کنید امضا کنید.
این پیراهن عجیب و غریب به یاد ماندنی است. انصافا هم زیباست.
بله.
این هم حماسه ملبورن.
پیراهن آقا کریم است.
بله. این هم پیراهن حمید استیلی بود و گل به آمریکا. ممنون که وقت تان را در اختیار ما قرار دادید. این عکس ها را دیده بودید؟
بله دیده بودم و امیدوارم شما هم موفق باشید، امیدوارم که اصحاب رسانه کمک کنند به فوتبال، می دانم که حتما باید مقداری حاشیه هم باشد و نمک داشته باشد ولی واقعیت ها را بگویید، کسانی که سالم هستند و درست کار می کنند حمایت کند که انشالله این فوتبال بهتر شود نمی گوییم پاک شود، بهتر شود.
انشالله به رسالت رسانه هم عمل کنیم. ممنون از مخاطبان رسانه طرفداری که با این برنامه همراه ما بودند.