بایرن هاینکسمن تاریخ لک ها رو خیلی خوب خوندم. مردم سرفرازی هستن.
طایفه بیرانوند اصلی ترین لرها هستن. تیمور لنگ در کتاب«منم تیمور جهانگشا» خیلی دقیق نحوه لشکر کشی کردنش و جنگش در لرستان رو شرح میده. میگه زمانی که سیاهیه لشکر اتابک لرستان رو دیدیم به سمتشون حرکت کردیم و بارون سنگ سمتمان پرتاب میشد. من نمیدانستم چکار کنم ولی میدانستم اگر متوقف شوم تمام لشکرم توسط سنگ خواهند مرد
حمله کردیم به سمتشان ولی جنگجویان لرستان که عمدتا بیرانوند بودند درشت اندام و خیلی قوی جثه بودند و تنها برتریه ما نسبت به لرها داشتن زره و شمشیر بود و البته دانش نظامی و برنامه داشتن برای جنگ توسط من . اما لرها از گرز استفاده میکردند و زره چرمی داشتند که به راحتی سوراخ میشد........
میدانستم هرچقدر جنگ به درازا بینجامد سربازان من هم توسط جنگجویان قوی هیکل لرستان کشته خواهند شد اما چون زره هایشان چرمی بود مجالی برای نا امید شدن ما نبود
در بهبوهه ی جنگ ناگهان اتابک افراسیاب از بین لرها به سمت من حرکت کرد و گفت من و تو با هم بجنگیم تا جنگجویانمای بیش از این کشته نشوند. من هم که میدانستم عبور از گردنه های لرستان بسیار سخت است و در لرستان زر و سیم وجود ندارد و ثروت یعنی دام و رد کردن دام از این گردنه ها کاری غیر ممکن است که فقط خود عشایر لرستان قادر به انجام آن هستند تصمیم گرفتم جنگ تن به تن بکنم . اتابک افراسیاب نمیدانست که من با دست راست شمشیر میزنم و با دست چپ تبر میزنم و میپنداشت که من مثل تمامی جنگجویان دیگر راست دست هستم گفت برای عدالت یکی از سلاح هایت را بنداز. به او گفتم تو بگو کدام را بیندازم. اتابک افراسیاب گفت شمشیر دست راستت را بینداز ولی نمیدانست من با دست چپم تبحر خاصی در تبر زدن دارم. با هم درگیر شدیم افراسیاب با گرزش یک ضربه سنگین به کتف من زد و من با تبر به استخوان ران او زدم و استخوان رانش خرد شد. سپس جنگ تمام شده و بعد از اینکه لرها جسد خان خود را گرفتند ما نیز از محل رفتیم و به سمت فارس رهسپار شدیم.
تیمور در این کتاب ذکر کرده در بویراحمد،لرستان،مازندران و سیستان با مردمان جنگاوری مواجه شد . بعضی از آنها مانند لرهای بویراحمدی سر پسرش را در فارس بریدند و برای همین به سمت بویراحمد لشکر کشید وگرنه به حرف های مردم فارس گوش میداد که حتی اسکندر و اعراب هم نتوانستند وارد بویراحمد شوند و نمیدانست که دقیقا باید از چه افرادی انتقام پسرش را بگیرد. لشکر کشی کرد و با دادن تلفات زیاد توانست عده ای از بویراحمدی ها را بکشد اما به گفته ی خودش اثری از این مردم عجیب پیدا نکرد. کوهستان های راز آلود زاگرس جنوبی را تقریبا دست خالی ترک کرد و سپس رهسپار لرستان شد تا ضرب شستی به اتابک لرستان نشان بدهد و آنجا را هم دست خالی ترک کرد.
در مازندارن هم تحت تاثیر قد و هیکل مردان مازندران و چالاکی آنها در جنگیدن در جنگل قرار گرفت و گفته میدانستم جنگیدن در طبرستان کار بسیار احمقانه ای است. چرا که مردان طبرستانی دو تبر دارند و استفاده از تبر برای رفت و امد کردن در جنگل از آنها مردانی بسیار پر زور و جسور ساخته. در ساحل طبرستان یک مناره از اسکلت انسان دیدم وقتی پرسیدم گفتند اینها به طبرستان حمله کردند و هر مرد طبرستانی پنج یا شش نفر از این مهاجمان که با قایق به اینجا حمله کرده بودند را کشتند و از آنها مناره ساختند
در سیستان در منطقه ی رستم آباد با مردمانی برخورد کردم که شتر را بلند میکردند! بارهای سنگینی را که دست کم دو سه نفر لازم است تا روی شتر قرار بگیرند را یک نفره روی شتر میگذاشتند.
وقتی از مردم عادیه این مناطق(لرستان،طبرستان،سیستان،بویراحمد) سوال میپرسیدم که چرا به لشکر من نمیپیوندید میگفتند ما ایرانی هستیم و به اجنبی کمکی نمیکنیم.
طبق مطالعات متعدد من اصیل ترین ایرانی ها همین شما لک ها هستید به همراه بختیاری ها و بویراحمدی ها (کلا لر ها از لرستان تابختیاری تا بپیر احمد) و مازندرانی ها و سیستانی ها .