اختصاصی طرفداری | پرده اول زندگی یوهان چندان جالب نیست. از دست دادن پدر؛ اتفاقی که به گفته خودش این حس را به او القا می کند که دیگر نمی تواند از این سن بگذرد. دست تقدیر یوهان را به آژاکس می رساند. جایی که یوهان جوان در آن رویاهای خود را شروع می کند. رویاهایی که یک به یک به واقعیتی شیرین تبدیل می شوند. آژاکس به او فوتبال و کرویف به آژاکس تاج وتخت اروپا را هدیه می دهد؛ معامله منصفانه ای است. هلندی خیلی زود به سقف آنچه خواسته های یک فوتبالیست است می رسد. در این میان یک جای کار می لنگد؛ رویاهای کرویف که سقفی ندارد!
سکانس اول: به بارسلونا خوش آمدی یوهان
کارهای فروش او به مادرید انجام می شود اما مشکلی وجود دارد. شخصیت و تفکرات یوهان او را از حضور در مادرید منع می کند. او هرگز به خود اجازه حضور در زیر پرچم دیکتاتوری مانند فرانکو را نمی دهد. بلوگرانا انتخاب جدید کرویف است. جایی برای رویاپردازی های جدید؛ فراتر از یک باشگاه. کرویف برای کاتالان ها مانند یک الهه بود. الهه ای زندگی بخش که قرار بود دوباره به نیوکمپ زندگی ببخشد. در آخرین نفس های حیات بارسلونا، ناگهان یک خبر آنها را به زندگی بر می گرداند؛ کرویف آمد.
گلزنی کرویف مقابل اتلتیکو مادرید
|
دیدن بازی های یوهان چشم ها را خیره می کند؛ نه تنها کاتالان ها بلکه هواداران دیگر تیم ها هم مجذوب بازی او می شوند. رکساچ در این باره می گوید:
یادم میآید جاهایی مانند بورگوس، سانتاندر و گرانادا اگر روی کرویف خطا صورت میگرفت هواداران حتی بازیکنان خودی را هو میکردند. این اولین باری بود که آنها کرویف را میدیدند و نمی خواستند که مدافعان مرکزی تیم شان این منظره جذاب را خراب کنند. در پیروزی ۵-۰ برابر رئال مادرید در سال ۱۹۷۴، آغاز مدل جدید بارسلونا بود. تیم آنها بوتراگوئنو داشت که هوادار رئال بود و بعدها اسطوره باشگاه شد. کسی که اعتراف میکند کرویف اسطوره او بوده است.
زمان مانند یک گلبرگ در آب، به آرامی جریان می یابد. دیدن نمایش های کرویف اما عادی نمی شود؛ مگر نگاه کردن به آثار هنری هم خستگی می آورد؟ به هیچ وجه. گل نوشکفته ای که روزگاری در اندیشه حکم رانی بر بوستان بود اکنون خودِ بوستان بود. آری یوهان جوان حالا تبدیل به کاپیتان بارسلونا، امید و منجی تیم شده بود. کرویف برای کاتالان ها از هر کسی کاتالان تر بود. مردی از دیار هلند که گویا خون کاتالانی داشت. یوهان برای آنها یک قدیس بود.
این پرستش کرویف از سوی مردم کاتالونیا گاها رنگ و بوی افراط گرایی می گرفت. در یک مسابقه لالیگایی بارسلونا مقابل مالاگا، یوهان کرویف کارت قرمزی دریافت می کند. این کارت قرمز از نظر اکثریت و یوهان ناعادلانه به نظر می رسد؛ به همین جهت او شروع به اعتراض می کند. پس از این اقدام داور، هواداران به داور حمله می کنند که در نهایت قضیه با دخالت پلیس تمام می شود.
حمله هواداران ناراضی به داور مسابقه
|
هنری ون دایک (نویسنده) می گوید:
زمان برای آنان که انتظار می کشند بسیار کند می گذرد. برای آنان که می ترسند بسیار سریع می گذرد. برای آنان که غمگین هستند بسیار طولانی است و برای آنان که شادی می کنند بسیار کوتاه است اما برای آنان که عشق می ورزند تا ابد ادامه دارد.
در تک تک ثانیه هایی که یوهان برای بارسلونا دوید؛ ردپای یک عشق عمیق دیده می شود. عشقی دو سویه که تا ابد ادامه دارد.
سکانس دوم: بازگشت یک افسانه
هلندی برمی گردد؛ در حساس ترین زمان ممکن و در قالب مربی. عشق سرشار یوهان دوباره او را به معشوق می رساند. یوهان ابتدا بنیان های لاماسیا را ایجاد می کند که بعدها نتیجه اش رقم خوردن طلایی ترین دوران تاریخ بارسلونا می شود. سلطه مادرید که کرویف قبلا به عنوان بازیگر به آن پایان داده بود؛ این بار در قامت مربی نیز به آن پایان می دهد. نوار پنج قهرمانی رئال مادرید قطع می شود و بعد از آن چهار قهرمانی بارسلونا در لیگ رقم می خورد. بلند پروازی یوهان هنوز هم سرجایش بود. بالاتر از فتح لیگ، او در سودای تاج گذاری در اروپا بود.
چگوارا درست می گوید؛ هر چیز در زمان خودش رخ می دهد. تکه تکه پازل های تیم های رویایی کرویف گردآوری می شوند و زمان تاج گذاری فرا می رسد. بارسلونا زیباست و این زیبایی را مدیون خالق خود است؛ کرویف. بارسلونا برای اولین بار فاتح این جام می شود؛ با هلندی ها همه چیز ممکن می شود. ومبلی رویاهای بارسلونا را به حقیقت تبدیل می کند.
شروع شیرین کرویف با بارسا گویی می خواهد با تلخی هرچه بیشتر تمام شود. درگیری واختلاف او با نونیز و گاسپارت نائب رئیس وقت باشگاه اوضاع را اشفته می کند و کرویف پس از 8 سال جدا می شود. داستان کرویف و بارسلونا ظاهرا به پایان می رسد.
سکانس پایانی: میراثی جاودان
وقتی خوان لاپورتا به عنوان رئیس باشگاه بارسلونا انتخاب شد، کرویف نیز به همراه او به باشگاه برگشت. او حالا داشت به اثر هنری که خود بنای آن را گذاشته بود نگاه می کرد. به عنوان یک فوتبالیست، مربی و یک مدیر، کرویف فراتر از یک اسطوره و شخصیت بود. او یک رهبر و نمادی برای باشگاه بارسلونا و فوتبال به شمار می رفت. کرویف به بارسلونا هویت جدید داد. یک همبستگی ورزشی که ریشههای اجتماعی باشگاه را قوی تر میکرد.
میراثی که برای همیشه زنده می ماند.
|
گذر زمان آرام است اما بی رحم. گویی چندی نگذشته است از زمانی که کرویف در 1974 با نتیجه قاطع 5-0 مقابل رقیب مادریدی قدرت نمایی کرد؛ گویی هنوز هم یوهان در ومبلی است؛ در جستجوی یک رویا. آری زمان گذشته و ما متوجه آن نشده ایم.
پی نوشت: 25 آوریل سالروز تولد یوهان کرویف است...