هاوارد فیلیپس لاوکرافت،احتمالا معروف ترین نویسنده ی ژانر وحشت کیهانی است-حتی فراتر از آن،کل داستان های ترسناک- و نزدیک ترین فرد به وی کسی جز الن پو نیست.لاوکرافت بیش از مردم به کتاب ها علاقه داشت و از فوبیا ها و مشکلات روانی زیادی-از جمله وحشت در خواب- رنج می برد.منتقدی در مورد او نوشته : "هاوارد از تمام چیز هایی که خارج از خانه اش وجود دارد می ترسد!" اما لاوکرافت از این مشکلات به عنوان منبع الهامی برای کتاب هایش بهره می برد،بسیاری از اثار او در رابطه با مرز بین خواب و بیداری یا غریب جلوه کردن جهان اطراف است.
"تمام قصه های من بر این اصل استوار است که تمام علایق و قوانین و احساسات انسان ها در مقیاسی وسیع تر کیهانی معقول و با اهمیت نیستند."
این نقل قول تمام انچه نیاز است راجع به داستان های او بدانید را به شما می گوید،هاوارد انسان گریز معتقد است که جهان و زندگی تماما بی معنی است و تمام تجربیات انسان همچون مشتی غبار بی ارزش.اگر خدایی باشد آنقدر والا و عظیم است که یا زندگی انسان ها کوچک ترین اهمیتی برایش ندارد یا انسان ها را به چشم موجوداتی کوچک برای سلاخی و شکنجه می بیند و بشریت کوچک و مفلوک است که نمی تواند گامی بدون اجازه ی خدایان بردارد.
تصویری نادر از هاوارد در حال تلاش برای لبخند زدن
نوشتار و تم های رایج در داستان های او
کانسپتی که زیربنای داستان های لاوکرافت را می سازد چیزی جز هراس کیهانی نیست.داستان های لاوکرافت لزوما هیولایی بدچهره را ندارد و ترس نهفته در آن چیزی فراتر از یک لولوخرخره ی ساده است،ترسی از جنس به چالش کشیدن:که آیا زندگی هدفی دارد،و اگر ما انقدر بی معنی و پوچ هستیم چرا به زندگی ادامه دهیم؟تلاش برای بقا بیهود نیست؟این تفکرات مجموعه ای از تفکراتی است که یک شهروند پادآرمان کیهانی را به تصویر می کشد.
مهم ترین میراث لاوکرافت شبه خدایان هیولا صفت است که در خوابی عمیقند و بیداری آن ها با انقراض بشریت مصادف خواهد بود.این خدایان تنها هیولا نیستند بلکه آن ها مغایرند،با انسانیت.به حدی که تنها اندیشیدند در آنها باعث دیوانگی مطلق می شود.هیولا هایی مثل داگون یا کطولحو یا حتی آزاتوث.آنها از بین نرفته اند بل تنها خوابند و روزی بیدار خواهند شد.
داگون،شیطان دریا
همچنین این داستان ها ما را به جهانی فرو می برد که با درکی که ما از فیزیک و سایر علوم داریم در تضاد است.این که فرد یا افرادی دچار تحولات بدنی شوند و دیگر ظاهری انسانی نداشته باشند نیز در در داستان های فیلیپس امری طبیعیست.نکته بعدی پایان های تلخ است،تاکید لاوکرافت بر ضعت انسانیت سبب می شود که پروتاگونیست در بهترین حالت به دیوانه ای بدل گردد و در بدترین حالت،ردی از انسانیت در وی باقی نماند و این بهای مبارزه با قدرت است.
البته که اساطیر کطولحو و هراس کیهانی مهم ترین موضوعات دوران کاری لاوکرافت است اما ایشان در عرصه های متفاوتی کار های دیگری نیز دارد،ماجرای هربرت وست به عقیده خیلی پدر زامبی مدرن است و از چشم های دیوانگی در مورد موضوع روانپریشی است که نمود زیادی در اثار لاوکرافت دارد.
او یک نویسنده ویرد فیکشن است،هدف اصلی نوشته های لاوکرافت تاثیر مستقیم بر احساسات و جهانبینی خواننده است و در این راه از اتمسفر سازی و بیان احساسات بهره ی زیادی می برد. مطالعات زیاد وی در باب ستاره شناسی،معماری و تاریخ معاصر در کنار اساطیر روم و یونان به داستان نویسی او کمک شایانی رسانده است.
کطولحو،نماد نثر او
از ایرادات وارد به وی ادبیات ضعیف نوشتاری اوست.داستان هایش بسیار سرگرم کننده و جذابند اما سرشار از غلط های گرامری،که برای فردی بدون تحصیلات آکادمی که حتی مدرک دیپلم هم ندارد قابل قبول است. او نویسنده ای در سبک بنفش است:استفاده بسیار زیاد و مشهود از صفت و قید های متعدد برای توصیف کامل تک تک جزییات مانند یک تصویر،تلاش برای انتقال حس درکنار استفاده شدید از حس آمیزی و تلاش برای حفظ طراوت در داستان با پیشبرد لحظات حاشیه ای تر که نماد این سبک است.
از تم های مورد علاقه لاوکرافت،چیز هاییست که بشریت نباید بداند.در داستان های بسیار عمدتا به این موضوع که جهان برای درک حقیقت اماده نیست و تلاش برای یافتن ان بیهوده است اشاره شده. هیولا های لاوکرفت موجوداتی غریب هستند که توصیفات دقیقی برایشان نیست،زیرا نگاه به آنها عین دیوانگیست و توصیف نشدن آن ها ترس را تشدید می کند.هر کس از چیزی که نمی بیند می ترسد.
مکان هایی که داستان ها در ان روایت می شود شهر هایی خلوت با مردمانی ساده،در تاریکی و تباهی و قصر هایی متروک و مخفی گاه های نهان فرقه هاست.
خلاصه ای از برخی داستان های لاوکرافت
هیولای غار: توریستی گمشده در غار به هیولایی با رازی عجیب بر می خورد،نوشته شده در چهارده سالگی او
ماجرای دکستر وارد:نکرومنسری هویت فردی را می رباید و موجودی را احضار می کند که توانایی خاموش کردن ان را ندارد
هوای سرد: ساکن پانسیونی که عاشق هوای سرد است با خرابی کولر ابی خود مواجه می شود و همسایه بویی عجیب می شنود
مرد پیر بد: سه دزد برای دزدی از پیرمردی تلاش میکنند غافل از این که ان پیرمرد مرد جالبی نیست
سایه ای بر اینثموث: مردی از شهری با مردمان عجیب دیدار می کند و به رازی هولناک پی می برد
دیوار موش داره: فردی خانه ی آبا اجدادیش را باز خرید می کند و با حقیقتی دیوانه کننده رو در رو می شود
هراس دانویچ: موجودی نامرئی شهر را مورد هدف قرار می دهد
داگون: جوانی از اسارت زیردریایی نازی ها می گریزد تا با موجودی عجیب در دریا دیدار کند.
پایان کار
لاوکرافت در سال آخر عمرش کار هایش را به پایان رساند،هیچ یک از کتاب هایش در دوران حیات او چاپ نشد(جز سایه بر اینثموث) و در فقری کامل درگذشت.دوستان او بعد از مرگش با زحمات فراوان نامه ها،داستان ها و نشته های او را بی هیچ چشم داشتی طبق وصیتش جمع اوری و منتشر کردند.لاوکرافت در چهل سالگی و جوانی در گذشت اما به پاس زحمات آگوست دارلث و آندری واندری اکنون نوشته های او بخشی کوچک اما مهم از ادبیات گمانه زن را تشکیل داده است.
روحش قرین آرامش!