در سال ۲۰۰۸ مجلهٔ امپایر، این فیلم را در رتبهٔ ۳۷ از ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ قرار داد. برنده 7جایزه بفتا، برنده جشنواره سی و سوم ونیز و نامزد اسکار بهترین فیلم، کارگردانی برای استنلی کوبریک، فیلمنامهٔ اقتباسی برای استنلی کوبریک، اسکار تدوین بیل باتلر. «پرتقال کوکی» که از آن بهعنوان بهترین فیلم روانشناسانه تاریخ سینمای جهان یاد میشود، در فهرست ده فیلم ممنوع شده تاریخ سینما نیز جای دارد. این فیلم به دلیل تصویر سازی بی پرده از خشونت و صراحت در بیان آلودگی های آشکار و نهان جامعه ای خشونت گرا، انتقادهای شدیدی را به ویژه در آمریکا به همراه داشت. کوبریک آن را به پیشنهاد پلیس و به خاطر تهدیدهایی که بهخاطر تقلید برخی از جوانان از کارهای شخصیت اول فیلم (آلکس) بر علیه او و خانوادهاش انجام شده بود در انگلستان به نمایش در نیاورد و این موضوع را همسرش بعد از مرگ او فاش کرد و این فیلم پس از مرگ کارگردان در آنجا اکران عمومی شد. درسال 1993،باشگاه اسکالاسینما درلندن اقدام به نمایش بدون مجوز فیلم کردکه این حرکت با برخورد شدیدوشکایت کوبریک همراه شد تا جایی که این باشگاه تا آستانه ی ورشکستگی هم پیش رفت.

کوبریک پس از ساخت اودیسه فضایی به مرحله جدیدی از اگاهی در دنیای فلسفه ی انسانی رسیده و در این فیلم به موضوع دلخواه خود یعنی خشونت جوامع میپردازد. فیلم پرتقال کوکی برگرفته از رمانی کوتاه به همین نام با همین نام از آنتونی بورخس. در هنگام تالیف کتاب توسط بورخس، همسر وی مورد ضرب و شتم چهار خلافکار آمریکایی قرار گرفت که این صحنه را ما در جایی از این فیلم به وضوح میبینیم، فیلم در زمان انتشار بسیار تکان دهنده بود به طوری که نمایش آن در بسیاری از کشورها ممنوع شد. فیلم درباره خشونت است. تاثیر خشونت فرد بر جامعه و عملکرد جامعه در مقابل این رفتار. کوبریک با تک تک پلانهای پرتقال کوکی با مخاطب صحبت میکند و سعی میکند بشریت را در اوج نمایش حیوانی به مخاطبش عرضه نمايد. «پرتقال کوکی» آینده نزدیکی را به تصویر میکشد با همه دغدغههای اجتماعی و سیاسی امروز؛ بحرانهای نوجوانان، خشونت قوای پلیس، دانش منقطع از انسانیت و تکنولوژی مکانیکی فاقد روح و بریده از ارزشهای انسانی. "هیث لجر"درمصاحبه ای اعلام کرده بود که برای بازی درنقش جوکر،ازشخصیت آلکس درفیلم "پرتقال کوکی"بسیار الهام گرفته است.
از اسم این اثر به معنای پرتغال کوکی شروع میکنیم. نام این فیلم از رمانی با همین نام نوشته انتونی بورخس گرفته شده . کتابی که موفقت خاصی نداشت اما کوبریک با درک معنایی این رمان یک شاهکار تمام و کمال سینمایی از ان افرید. در واقع نام این کتاب از زبان کوکنی گرفته شده است. برجس مدتی در دفتر جامعه بریتانیایی مالزی مشغول به کار بود و در واقع orang در این زبان به معنی انسان است. بدین ترتیب نام این کتاب و فیلم را میشود انسان کوکی یا انسان خیمه شب بازی بیان داشت. شخصیت اصلی فیلم الکس فردی است خشونت طلب که هیچ خط قرمزی برای کارهای خود ندارد. او جرم و جنایت را به راحتی انجام میدهد و از این اعمال لذت میبرد . او نماد یک انسان انارشیست دهه ۶۰ و ۷۰ است.

آلکس جوان ناهنجار و ضد اجتماعی است که رهبری گروهی از جوانان مانند خود را بر عهده دارد که آنها را Droogies یا Droogs (به معنی رفیق است و از کلمهٔ روسی друг گرفته شدهاست) خطاب میکند. او انواع جنایات را مرتکب می شود و در این بین به خاطر یک مورد قتل دستگیر می شود و به زندان (مرکزی برای درمان خلافکاران) فرستاده می شود تا در آنجا تحت روش های مدرن درمان شود. الکس (مالکوم مکداول)، نقش اصلی فیلم، یک جاهل جامعهگریز باجذبه است که علایقش عبارتند از موسیقی کلاسیک (خاصه بتهوون)، تجاوز و چیزی است که در فیلم «خشونت افراطی» نامیده میشود. این پسر تقریبا از هیچگونه کار خلاف و غیراخلاقی ابایی ندارد. شخصیتی دارای خشونت بیمارگونه، سادیسمی، بی قید و بند نسبت به خود و جامعه و نترس که به شکل قابل دفاعی تمامی این موارد کم کم به مخاطب القا شد. از نظر اجتماعی الکس شخصیتی بیمار گونه دارد. از نظر تبیین های روان شناختی به نظر می رسد که او دچار شخضیتی روان رنجور است زیرا رفتار های او عزلت جو ( مانند خود داری از مدرسه رفتن) و بی عاطفه است. به نظر می رسد او از آن نوع روان رنجور ها است که برای نفس خشونت دست به خشونت می زند و از آن لذت می برد و به صورت اجتناب نا پذیری دست به جرم می زند. اگر بخواهیم هم از نظر روان شناختی و هم زیست شناختی، کجروی الکس نشانه ی کاستی در شخصیت اوست نه اجتماع. در حقیقت فقط خشونت است که میتواند او را راضی کند. اما الکس شخصیت اصلی داستان به هیچ عنوان از ابتدا انسان کوکی نیست.

درصحنه تجاوز فیلم"پرتقال کوکی" خواندن آهنگ"آواز در باران"توسط"مالکوم مک داول"درفیلمنامه پیش بینی نشده بود.کوبریک از"مک داول"خواست تا درهنگام تجاوز برقصد و آوازبخواند،او هم درهنگام فیلمبرداری تنها آهنگی که به ذهنش رسید"آواز درباران"بود."کوبریک"مجبور شد به خاطر اجازه ی پخش کردن این صحنه،حق امتیاز این آهنگ را به مبلغ ده هزاردلار خریداری نماید
فيلم بر پايه منطق كوبريك كه " براى نشان دادن سكس و خشونت راهى بهتر از نشان دادن سكس و خشونت نيست " بنا شده ست و جلوه اى واقعى، صريح و دور از سانتى مانتاليسم (احساسات گرایی) به فيلم داده. الکس سرشار از تناقضات است. از طرفی از سمفونی نهم بتهوون به عنوان یک اثر جاودانه و آرامش بخش لذت میبرد (سمفونی نهم به عنوان بهترین اثر موسیقی بتهوون نام برده میشود از چهار موومان تشکیل شده است. موومان اول مبارزه روح انسان با غم و اندوه ، مووان دون روح شاد و مستانه موومان سوم عشق امید و احساس و موومان چهارم نقطه اوج و تکرار مووان های قبلی همراه اواز است. این مراحل همگی برای فیلم نیز اتفاق میافتد.) و از طرف دیگر به زنان به صورت وحشیانه تعرض میکند. در پاسخ به این پرسش که چگونه الکس هم بتهوون را دوست دارد و هم تجاوز را، این نشان میدهد که فرهنگ از اینکه هر گونه تاثیر اخلاقی پالایندهای نسبت به جامعه داشته باشد، شکست خورده است. هیتلر موسیقی خوب را دوست داشت و خیلی از مقامات نازی فرهنگ دوست و روشنفکر بودند، اما این مسئله نه آنها را و نه خیلی دیگر را آدمهای خوبی نمیکند.

در زندان آلکس با روشی به نام لودوویکو آشنا میشود و به او میگویند که با گذشت دو هفته از این درمان او از زندان آزاد خواهد شد. تکنیک لودیگو؛ تکنیکی که با تزریق دارو و نشان دادن تصاویر خشن همراه پخش موسیقی فاخر با شرطی شدن فرد نسبت به خشونت و سکس او را از انجام خشونت باز میدارند.این درمان به نوعی از ابتدای فیلم برای ما وجود داشته و کوبریک نشان میدهد سینما میتواند برای کم کردن خشونت از جامعه به کار بیاید. جالب است بدانید بازیگر نقش الکس در اثر میله ای که برای باز نگه داشتن چشمانش در این سکانس طراحی شده بود دچار خراشیدگی قرنیه شد و برای مدتی بینایی خود را از دست داد. دولت قصد دارد با این کار شرارت،جامعه ستیزی و رفتار منزجر کننده جنایت کاران و مجرمان را اصلاح کنند. حکومت خواستار جامعه ای قانونمند و عاری از جرایم است. تئوری کوبریک در این فیلم بر این اساس استوار است، که انسان مدرن از دست آورد خود یعنی علم و تکنولوژی برای این طرح(شستشوی مغزی) استفاده کند. این فیلمها از نظر الکس همچون فیلمهای اکشن هالیوودی میمانند که مخاطب با قهرمان داستان همزاد پنداری میکند و باعث انزجار از قدرت فرد خشن (ضد قهرمان) میشود و بدینترتیب خشم جامعه کنترل میشود. مشابه چنین طرحی را در اثر 1984 از جورج اورول میبینیم که برای شخصیت اول کتاب به کار برده می شود تا عقاید و ذهنیات او را تغییر دهند با این تفاوت که در این فیلم الکس در ابتدا مشتاقانه از این طرح استقبال میکند. سؤال اخلاقی اصلی فیلم تعریف "خوب بودن" است و این که "آیا استفاده از روش انزجاردرمانی برای پایان دهی به رفتار غیراخلاقی، منطقی است؟ آیا روانشناسی رفتاری و شرطی کردن روانی، سلاح خطرناک جدیدی برای دولت است تا با استفاده از آن کنترل گستردهتری بر شهروندانش داشته و آنها را به موجوداتی بسیار شبیه روبات تبدیل سازد؟ کوبریک از جوامعی که سعی در کنترل بیش از حد دارند مینالد. انتخاب راه درست و دوری از رذیلتهای اخلاقی وقتی قابل دفاع است که شخص با آگاهی کامل به سراغ آن برود و قدرت انتخاب داشته باشد.

تصویر بالا سکانسی از فیلم پرتقال کوکی اثر استنلی کوبریک
تصویر پایین نقاشی از ونگوگ
اگر در فیلم 2001: یک ادیسه فضایی، انسان توانسته یک کامپیوتر هوشمند و سخنگو خلق کند و یا به عبارتی می بینیم که ماشین، انسان می شود. در پرتقال کوکی شاهد هستیم که انسان به راحتی در اثر شستشوی مغزی به ماشین بدل می شود. این شستشوی مغزی، توانایی دفاع را در انسان می کشد و در برابر جامعه ناتوان و منزوی می شود. در پروسه درمان،جوان به طوری خشونت بار تحت درمانهای بسیار خشن و اسفناک و ضدانسانی قرار میگیرد و در نهایت چنان منقاد میشود که در امتحانی که برای فهمیدن بهبودی او ترتیب داده میشود در مقابل خشونت و جنسیت کاملا مطیع و منفعل شده و آماده میشود که به عرصه اجتماع بازگردد. پس از اینکه الکس تحتِ درمان لودویکو قرار میگیرد، به فردی متمدن بدل شده. ولی در ادامه، مرضی که او را گرفتار میسازد، اختلالِ روانیِ تحمیلی ازسوی جامعه است. آلکس که روحیه اش خشونت طلب , متجاوزگر و بیرحم بود بعد از آزمایشات مغزی به فردی معصوم , محجوب و مهربان بدل می گردد. حال آنکه در هنگام بازگشت به اجتماع، اجتماع را وحشی، ناهنجار و ویرانگر می یابد. وی پدر و مادرش را فاسد , دوستانش را ( که پلیس شده اند )، خشن و قصی القلب و گدایان مفلوک و درمانده را این بار مسلط و بی رحم می بیند. در فیلم ما شاهدیم که جوان تازه از زندان بیرون آمده در مقابل خشونت موجود در جامعه و ظلم هایی که در حق او روا میشود توان هیچگونه دفاعی ندارد.کوبریک در فیلم از این طریق نشان میدهد که نهاد قدرت چگونه در لفافه؛در نهادهای مختلف که تحت عناوین انسانی به فعالیت مشغولند اعمال سلطه میکند و مبانی موردنظر خود را از طریق آنها به افراد گوناگون القا مینماید.در اصل او به ما نشان میدهد چگونه نهاد علم و دانایی با نهاد قدرت پیوند و بستگی مییابد.

الکس بدون ابزار خشونت در جامعه بدون اخلاق بسیار ضعیف است و جامعه از او انتقامی دوباره میگیرد و توجه ای به رنج الکس در زندان و درمان پر از درد او ندارد. سکانس آخر فیلم نیز زیباست. دولت مورد هجمه انتقادی شدیدی بابت درمان لودوویکو قرار گرفته است. به همین دلیل دوباره مغز الکس را دستکاری میکنند و او را به شکل اول برمیگردانند. پس از آن الکس با لبخندی ملیح (!) روی تخت بیمارستان خوابیده است و دوباره درگیر افکار سادیسمی خود میشود. شاهد این نکته هستیم که الکس درمان نشده است و احساسات منفی و شریرانه درون او زنده هستند و او را به هر سمت و سویی میکشند. امیال و هوس های الکس از بین نرفته است و از بین نخواهد رفت ودر جلوی چشمان مردمی که مدرنیته را پذیرفتند به ذات خود باز میگردد و شعله غریزه شهوت درونی و ذاتش دوباره جان میگیرد. کوبریک پاسخ میدهد که چرا خشونت غلط است و زندان با یک مجرم خشونت طلب چه میکند و زندگی فرد بعد از زندان چگونه خواهد بود او نشان میدهد کم کردن خشونت و جرم تنها یک ترفند تبلیغاتی برای جلب نظر جامعه و به دنبال ان به قدرت رسیدن و مشروعیت قدرت ها میباشد. که هم وزیر و هم نویسنده (نماد راست و چپ) تنها از الکس استفاده تبلیغاتی میکنند و رنج و زجری که الکس در جامعه میکشد به چشمانشان نمیاید. مردمی که ازادی( جامعه راست) را برای راحتی خود ( در واقع برابری در جوامع چپ) میفروشند و نیاز دارند مثل گوسفند هدایت شوند.

فيلم قهرمان ندارد؛ همه ضد قهرمان هستند و همه وقتى فرصتى براى بروز خشونت پيدا كنن اون رو بروز ميدن ؛ چه جنسى ، چه فيزيكى ، چه سياسى و ...فيلم آيينه ست؛ آيينه اى كه ما و آينده اى كه در پيش داريم و تزلزل انسانيت را نشان ميدهد. این فیلم اوج بدبینی كوبریك به بشر بود، بشری که با خشونت افسار گسیخته اش، خود تهدیدی است برای افراد دیگر. آنچه که فیلم رابه اثری مخرب تبدیل میکند- اشارات خونسردانه وسنگدلانه وحوادث وچیزهایی است که بیننده همواره ازآن لذت برده است (مثل ترانه آوازدرباران). فيلم سعى نمى كنه خشونت رو ريشه يابى كنه ، دنبال راه حل نيست ، نسخه نمى پيچد و اتفاقا داخل فيلم ميگوید كه چرا اين كارهارا رو نميكند. فیلم های کوبریک فراتر از کلاس درس سینما هستند و میتوان در هر سکانس درس جامعه شناسی روانشناسی زیبا شناختی و سینما را با هم گرفت. این فیلم نمره کامل از لحاظ فرم محتوا را دریافت میکند و یکی از شاهکار های کوبریک است که او را بهترین کارگردان تاریخ کرده است.