در قسمت اول فمینیسم را یک نوع شستشوی مغزی معرفی و برخی از ویژگیهای عمدهاش را ذکر کردیم. همچنین از یکی از اهداف جنبش فمینیسم که هدف قرار دادن بنیان خانواده و ترویج همجنسگرایی بود، پرده برداشتیم.
در قسمت دوم از قربانی و طعمه شدن زنان و ارزش واقعی آنها در جنبش فمینیسم حرف زدیم و دو هدف اصلی سرمایهداران را - یعنی گرفتن مالیات از زنان و تخریب نظام خانواده - از این جنبش بیان کردیم. همچنین لزوم مقابله با این جنبش ضد انسانی را نیز گوشزد نمودیم.
در قسمت سوم به هسته مرکزی فمینیسم و پایههای لغزان آن سفری کردیم و با طرح سوالاتی اساسی، بنیاد فمینیسم را به چالش کشیدیم. در این قسمت به دیگر ابهامات و افسانههایی که فمینیسم خلق کرده اشاره خواهیم کرد.
فمینیسم تاریخ را تغییر میدهد.
فمینیسم میگوید همسران و مادران، بردگان مردان هستند. سیمون به صراحت زنان را برده خطاب میکند؛ زیرا در طول تاریخ همیشه زن برای مرد آشپزی و تمیزکاری و از فرزندانش مراقبت میکند و هیچ پولی بابت خدماتش دریافت نمیکند. اما آیا این موضوع حقیقت دارد؟
فرض کنیم ما یک زن به اسم ترانه و یک مرد به نام شهاب داریم. این دو ازدواج کردهاند. ترانه با احساس مسئولیتی که دارد، در بیرون از خانه برای شوهرش کار میکند. او باید برای خانواده پول دربیاورد. شهاب در خانه میماند. ترانه شاغل است و پولی که در میآورد را برای شوهر و فرزندانش خرج میکند. ترانه کارگر شهرداری و یک پاکبان است و از صبح تا شب مشغول نظافت خیابانها برای یک لقمه نان است.
او در این کار با مشکلات پزشکی فراوانی مانند کمردرد های مزمن و بیماریهای میکروبی دست و پنجه نرم میکند. ترانه یک دوستی به نام مهسا دارد که او نیز به سختی در معدن مشغول به کار است. مهسا به دلیل ریزش سنگهای معدن، همیشه در معرض خطر مرگ قرار دارد. در این بین، ناگهان آژیر قرمز کشور به نشانه آغاز جنگ به صدا در میآید و ترانه و مهسا، به همراه تمام زنان جامعه باید به خط مقدم جبهه اعزام شوند. هیچ انتخابی ندارند؛ مردان در خانه مینشینند و زنان به صورت اجباری، همگی به مرزها میروند. تا برای جان مردان بجنگند.
پس از مدتی، ترانه از جنگ بازمیگردد و به استقبال شوهرش شهاب و فرزندانش میرود. شهاب به ترانه میگوید: «میدونی، من احساس میکنم که یک برده تو این رابطه هستم.» ترانه تعجب میکند و میگوید: «شهاب عقلت رو از دست دادی؟ من زندگی خودم رو برای حفاظت از این خانواده به خطر میندازم! این همه سخت کار میکنم و تحقیر میشم تا شماها راحت باشید. میرم خط مقدم تا شماها سالم بمونید. این انگشتی که میبینی تو جنگ ناقص شده!»
ترانه ادامه میدهد: «تقریباً همه درآمد من و پولی که در میارم خرج تو و بچهها میشه. شهاب چطور من رو برده خطاب میکنی، درحالی که من بیشتر به برده شباهت دارم؟!» ترانه گلایه میکند: «شهاب، من از صبح تا شب جون میکَنم، کلی چیزهای سنگین بلند میکنم و فداکاری میکنم و خسته میام خونه، بعد تو میگی تو برده منی؟ من همه کارهارو تو این رابطه دارم انجام میدم، چطور این موضوع با عقل جور در میاد؟» شهاب در پاسخ به ترانه میگوید: «من دارم همه کارهارو میکنم! بچه بزرگ کن، بشور، بساب و آشپزی کن!» ترانه با درماندگی پاسخ میدهد: «حق با توست شهاب. من ازت ممنونم.»
این توصیفی که خواندی، حقیقت جنبش فمینیسم است. فمینیسم ما را مجبور میکند که نقش زنان در جامعه را دوباره ارزش گذاری کنیم؛ اما هیچ سخنی از ارزش گذاری نقش مردان در جامعه به میان نمیآورد. فمینیسم بر اساس یک فلسفه باطل (اگزیستانسیالیسم) و یک دیدگاه باطل (قدرت مردانه) بنا شده که نتیجه آن، توصیف تخیلی و حتی تمسخرآمیز فوق است.
قدرت مردانه یک افسانه است.
کتاب جالبی از وارن فارل، به نام «افسانه قدرت مردانه» منتشر شده که در آن افسانه قدرت مردانه را از بین میبرد. او با ارائه یک سری دادهها و آمارها، بیان میکند که زنان، 40% بیشتر از مردان خرج میکنند. نکته جالب این است که مردان، درآمد ناخالص (به انگلیسی: Gross Income) بیشتری نسبت به زنان ایجاد میکنند، اما 40% از آنان کمتر خرج میکنند. این موضوع حتی در ایران خودمان نیز به وضوح مشخص است. کافی است به فروشگاههای بزرگ بروی و ببینی که محصولات فروشگاهها، بر اساس میل و خواسته زنان تولید و عرضه میشود.
این یعنی، زنان نه تنها درآمد کمتری برای کشور ایجاد و خرج بیشتری هم میکنند، بلکه آنها نوع تولیدات و روش عرضه محصولات را هم به دست گرفتهاند. همه ما میدانیم که خیاطها، خواسته زنان را بر مردان ترجیح میدهند. زیرا زنان قدرت خرج بیشتری دارند. به عبارت دیگر، زنان رئیس شرکتهای بزرگ هستند، چون آنها نوع محصولات را با توجه به علایق و خواستههای خود تعیین میکنند و شرکتها نیز، برای فروش مجبورند به خواستههای زنان تن بدهند.
موضوع جالب دیگری که وارن مطرح میکند، این است که 99% مشاغل پر خطر توسط مردان اداره میشود. فمینیسم برای رسیدن به برابری، باید این درصد را به 50% نزدیک کند. یعنی در معادن، ایستگاههای آتش نشانی، قایقهای ماهیگیری، مراکز درختبری، کشتیرانیها، مراکز نظامی و انتظامی، مراکز تعمیرات خطرناک، آهنگریها، زمینهای کشاورزی و دیگر مشاغل پرخطر باید حداقل نصف کارگران را زنان تشکیل بدهند.
جنگ، موضوعی حل نشده برای فمینیسم است.
اگر یک کشور، همه زنان را مجبور کند که به خط مقدم جبهه بروند، فمینیستها به این موضوع اعتراض میکنند. ما در طول تاریخ، هیچگاه شاهد این اتفاق نبودیم که یک کشور متمدن، زنان کشورش را مجبور به جنگیدن در خط مقدم کند. اما مردان همیشه این کار را انجام دادند، بدون اینکه حتی اعتراضی کنند.
قدرت و نفوذ مادران در جامعه توسط فمینیسم نفی میشود.
فمینیسم میگوید یک مرد در اداره، چندین نفر را مدیریت میکند، بنابراین قدرت بیشتری نسبت به زنان دارد و این موضوع باید تغییر کند. اگر قدرت به این شکل تعریف شود، پس مادرانی که یک یا چند فرزند را مدیریت میکنند، از مردانی که رئیس هیچ ادارهای نیستند، قدرت بیشتری دارند. این منطق کاملاً بی اساس است. فمینیسم قدرت و نفوذ مادران در جامعه را به کل نادیده گرفته است. مادران قدرتی در هدایت جامعه دارند که با هیچ ابزاری نمیتواند اندازه گیری شود.
برای مثال یک مادر میتواند ذهنیت فرزندانش را طوری تغییر دهد که از پدرشان متنفر شوند. اگر این موضوع به صورت کلان صورت گیرد، همه فرزندان از پدران میتوانند متنفر شوند و مردان را به کل از جامعه حذف کنند. این قدرت را هیچ مردی ندارد.
وقتی یک زن، یک فرزندی را به دنیا میآورد، به دلیل آن که این فرزند از گوشت و پوست و خون آن مادر است، به صورت بیولوژیکی و روانی، فرزند ناخودآگاه به مادر میل دارد و تحت اوامر اوست. این قدرت مادرانهای که زنان دارند، به هیچ وجه قابل انتقال به مردان نیست. این موضوع به هیچ وجه نمیتواند برابر سازی شود. فرزند به طور پیش فرض به سمت مادرش گرایش دارد. چطور قرار است این کار صورت پذیرد؟
(کپی بدون ذکر منبع آزاد است)
ادامه دارد...