شماها کسایی هستید که نژاد خودتونو نمیشناسید ، کسایی هستید که از روی نادونی خودتون رو به نژاد دیگری میچسبونید در حالی که زبان شما یکی از شاخه های زبان پارسی بود ، و شما یکی از اقوام ایرانی هستید ، پس اینجوری تاریخ و هویت خودتونو انکار میکنید بیشتر از این ازتون انتظار نمیره...
فردوسی یکی از بزرگترین ایران دوستان تاریخ بوده نه نژادپرست...
نام جلال خالقیمطلق پس از پنجاه سال کار بر روی تصحیح شاهنامه فردوسی، آنچنان با شاهنامه و حکیم فردوسی گره خورده که بیاختیار در هر مبحثی مربوط به این دو، در وهله اول به یاد او میافتیم و به سراغش میرویم. این روزها که بازار گفت و شنود در باب نژادپرستی داغ است و هرکس از زاویهای به این مسئله میپردازد، نام فردوسی و شاهنامه زیاد شنیده میشود. عدهای با اختلاط مباحث، ایراندوستی و نژادپرستی را اشتباه گرفتهاند و برای تحقیر دیگران از شاهنامه مثال میآورند و عدهای هم بیهیچ سعی، دارند با عینک امروز به شاهنامه نگاه میکنند و ایراندوستی فردوسی را نفی میکنند. در این میان مسلما بهترین کسی که میتواند در اینباره اظهارنظر درست و علمی داشته باشد، دکتر خالقی مطلق است که عمری همدم و مونس شاهنامه بوده و غیر از تصحیح شاهنامه، در این زمینه مقالات زیادی نوشته و تحقیقات بیشماری انجام داده است. وقتی با ایشان که در امریکا زندگی میکند، تماس گرفتیم با وجود مشغله زیاد، با گشادهرویی و مهربانی گفتوگو با کرگدن را پذیرفت و به سوالاتمان از سر صبر و حوصله پاسخ گفت.
وقتي که فردوسي در شاهنامه از ايران صحبت ميکند، ايران يک مفهوم شناور دارد يا موقعيت جغرافيايي ثابتي است با مرزهاي معين؟
مفهوم ايران در شاهنامه تا اندازهاي شناور است، چون مرزهاي ايران شناور بوده. با هر سلسلهاي که سرکار ميآمده بخشهايي از ايران از دست ميرفته يا چيزي به جغرافياي قبلي اضافه ميشده است. مثلا ايران در زمان هخامنشيان وسعت خيلي زيادي داشته و همچنين در زمان مادها. در زمان پارتها مقداري کوچکتر ميشود و بعد دوباره وسعت مييابد؛ در زمان ساسانيان کوچکتر ميشود و باز دوباره بزرگ ميشود و در زمان خسرو پرويز به وسعت چشمگيري ميرسد. بعضي وقتها در شاهنامه، ايران فقط به معناي ايران شرقي است و بعضي وقتها هم به معناي پايتخت ايران است. مثلا وقتي که رستم با اسفنديار صحبت از ايران و نيران ميکند، معلوم ميشود کشورهايي هم ضميمه ايران بودهاند. يعني تيول ايران بودهاند، ولي به طور کلي وقتي گفته ميشود ايران، منظور سرزمين خيلي وسيعي است با مرزهاي گسترده.
وقتي فردوسي از ايرانيان صحبت ميکند منظورش همه کساني است که در اين گستره جغرافيايي زندگي ميکنند يا منظورش نژاد يا قوم خاصي است؟
ايران در شاهنامه دو معني دارد. يکي کشور ايران است و معني ديگرش ايرانيان است. ايران جمع «اِر» پهلوي است که به معني نژاده و ايراني است. غير از کلمه ايرانيان، دهقان هم براي ايرانيان به کار رفته و آزادگان هم همينطور. پس چند کلمه داريم براي ساکنين ايران: «ايرانيان يا ايران»، «آزادگان» و «دهقانان». همه کساني که غيرايراني هستند، نيران ناميده شدهاند که ممکن است سرزمينهاي وابسته به ايران باشند يا غيروابسته. نيران به معني غيرايران است.
در اين تقسيمبندي، زبان هم لحاظ شده؟ يعني کساني که به زبان فارسي حرف ميزدند فقط ايراني ناميده شدهاند يا از اقوامي هم که با زبانهاي ديگر در داخل مرزهاي ايران زندگي ميکردهاند، با عنوان ايراني ياد شده است؟
در حقيقت تاريخي، ايرانيان به زبانهاي گوناگون صحبت ميکردهاند، اما در شاهنامه اين تمايز ديده نميشود، بلکه وقتي صحبت از ايرانيان ميشود گويي همه مردم ايران به يک زبان صحبت ميکنند و همديگر را ميفهمند.
پس فردوسي آنگونه که برخي معتقدند نگاه قومي ندارد و از نظر او همه اقوامي که در ايران زندگي ميکردهاند ايراني بودهاند.
کسي که اين سخن را ميگويد اول بايد جواب دهد که فردوسي و دقيقي به کدام عشيره و قوم متعلق بودهاند. آيا در شاهنامه از قومي يا قبيلهاي يا ايلي صحبت شده؟ نه. آيا فردوسي گفته خراسانيها از بقيه اقوام ايراني بالاتر هستند؟ نه؛ تمام صحبت از ايران است. اصطلاح ايران چه ارتباطي با ايل و قوم و قبيله دارد؟ من معتقدم کساني که اين حرفها را ميزنند حتي يکبار هم شاهنامه را بادقت نخواندهاند. همينطور يک حرفي ميزنند و ميخواهند عقايد و بينش سياسي خودشان را به وسيله يک متن کهن که بين ايرانيان محبوب است، تبليغ کنند. کساني ميگويند فردوسي نژادپرست بوده و به او حمله ميکنند و عدهاي هم ميگويند اين ايرانگرايي، عشيرهپرستي و عشيرهدوستي است که اهميت ايرانگرايي شاهنامه را کم کنند. اين سخنان هيچکدام مستند نيستند و بر متون قديم تکيه ندارند و علمي هم نيستند. اگر ما بخواهيم بينش سياسي امروزمان را وارد متون کهن کنيم، آنها را تحريف کردهايم.
مليگرايي و ارزش قائل شدن براي هويت ايراني در زمان فردوسي چقدر مطرح بوده؟
بگذاريد اول يک توضيحي بدهم؛ اينکه ما فکر کنيم امروز هر چه که از نظر ما زشت است، پس بايد حتما در زمان فردوسي هم زشت بوده باشد، اشتباه است. خيلي چيزها در آن زمان درست بوده، ولي امروز زشت و نادرست است. عکس اين مطلب هم صادق است؛ يعني خيلي چيزها در زمان فردوسي نادرست بوده که امروز درست است. همين امروز کارهايي هست که در برخي جوامع نادرست هستند و در جوامعي ديگر درست. در قديم به نژاد خيلي اهميت ميدادند. بعد از نژادپرستي که در رژيم فاشيستي آلمان به وجود آمد، نژادپرستي در نظر ما خيلي زشت و قبيح شد، ولي در قديم زشت نبوده. در شاهنامه واژه «نژاد» و «تخمه» (به همان معني) چند صدبار به کار رفته و در مورد ايرانيان به معني مثبت به کار رفته. يعني نژاد ايرانيان ستوده شده. اين موضوع برميگردد به اوستا و متون پهلوي. چون در زمان ساسانيان، ايرانيان نژاد خودشان را از نژادهاي ديگر بالاتر ميدانستند و نژادهاي ديگر را تا آنجا که مربوط به يونانيان و روميان بوده با خودشان برابر ميدانستند، ولي نژاد اعراب و ترکها را که خراجگزار و باجگزار ايرانيان بودند، پستتر ميدانستند. اين در متون پهلوي هم هست. در اوستا هم هست. اين عقيده به شاهنامه سرايت کرده. منتهي دقيقي در شاهنامه خودش بيشتر نژاد ترکان را پايينتر ميدانسته، چون پايان شاهنامه را که اعراب ميآيند دقيقي نسروده، ولي فردوسي بيشتر نژاد اعراب را مورد حمله قرار ميدهد و در قسمت پايان کار ساسانيان ميگويد:
شود بنده بيهنر شهريار
نژاد و بزرگي نيايد به کار
از ايران و از ترک و از تازيان
نژادي پديد آيد اندر ميان
نه دهقان، نه ترک و نه تازي بود
سخنها به کردار بازي بود
البته اين را فردوسي از خودش نسروده، بلکه در منبعش بوده و منبعش يعني شاهنامه ابومنصوري که برميگردد به خداينامه و در خداينامه حتما شديدتر هم بوده است.
اين نگاه در شعر شاعران هم عصر فردوسي هم وجود داشته؟
بسيار زياد. شاعران ديگر هم تحتتاثير فردوسي، اين ايراندوستي را دارند؛ منتهي نه به شدت فردوسي. البته در شاهنامه ابيات ايراندوستي بسيار زياد است: «دريغ است ايران که ويران شود...» مثالهاي بسيار زيادي براي ايراندوستي پيدا ميکنيد. من در اين زمينه مقالهاي نوشتهام و اين مثالها را معرفي کردهام. يا مثلا وقتي بهرام چوبين در خارج از ايران در جنگ خسرو پرويز فرار ميکند و به ترکستان ميرود و بيرون از ايران کشته ميشود، دستور ميدهد: «مرا دخمه در خاک ايران کنيد» يعني وقتي من مردم، جنازه مرا ببريد در ايران دفن کنيد. از اينگونه مثالها فراوان در شاهنامه وجود دارد. نُلدکه ميگويد شاهنامه از بيت اول تا بيت آخر ستايش ايران است.
ابياتي که درباره اعراب خوانديد و خيلي ابيات ديگر در ضديت با اعراب در شاهنامه وجود دارند. آيا اين ابيات اصالت دارند و سروده خود فردوسي هستند؟
يک قطعه خيلي مشهوري در شاهنامه هست در ضديت با اعراب که :« ز شير شتر خوردن و سوسمار/ عرب را بدانجا رسيده است کار/ که تاج کياني کند آرزو/ تفو بر تو اي چرخ گردون تفو...» اينها مال شاهنامه نيست. اينها را کسان ديگري از شعوبيه و ايرانيان خيلي وطندوست تحتتاثير شاهنامه سرودهاند و وارد شاهنامه کردهاند. از سوي ديگري در شاهنامه ابيات ضد عرب هست که چند بيتش را خواندم. در نامه رستم فرخزاد به برادرش، اعراب شديدا مورد تهاجم قرار ميگيرند و اين از خود فردوسي نيست، بلکه در ماخذ فردوسي بوده، ولي فردوسي اينها را با علاقه سروده، وگرنه ميتوانست اينها را کنار بزند و به شاهنامه منتقل نکند. از خود کلام معلوم است که فردوسي اينها را با احساس سروده، يعني به آنها اعتقاد داشته.
اين ابيات ميتواند دليلي بر نژادپرست بودن فردوسي باشد؟
خير، در زمان ساسانيان اعراب به ايران حمله کردند و ايران را گرفتند و پيروز شدند. بنابراين چيز آشکار و روشني است که مردمي که از وطنشان دفاع ميکنند، به دشمن حمله ميکنند. اين ارتباطي به نژادپرستي ندارد. معلوم است که در ميان دعوا حلوا قسمت نميکنند. اينکه ما اين را امروز مطرح کنيم و بپرسيم آيا فردوسي عربستيز بوده يا نه، ابلهانه است. معلوم است که عربستيز بوده. براي اينکه عرب در آن زمان دشمن مملکتش بوده. اگر عربستيز نبود که اصلا شاعر ملي نبود. ايرانيان بهتر است امروز عربستيز نباشند و به زمان فردوسي کاري نداشته باشند.
اين دشمني با اعراب باعث شده که فردوسي گاهي مطالب منابع خودش را تحريف کند؟ مثلا ضحاک در شاهنامه عرب است. اين در منابعش هم همينطور است؟
در منبعش به همين شکل بوده. حالا چه فردوسي ميدانسته در اينگونه موارد واقعيت تغيير يافته و چه نميدانسته، به آن بال و پر داده و آن را با علاقه سروده و به آن اعتقاد داشته است. پس اينجا دو مطلب وجود دارد؛ يکي اينکه در ماخذش بوده يا نبوده؟ بله، بوده. دوم اينکه آيا به آن اعتقاد داشته؟ بله، اعتقاد داشته است.
آيا در شاهنامه داستانها و ابياتي وجود دارند که ضد نژادپرستي باشند؟
نلدکه، محقق بزرگ آلماني، در کتاب «حماسه ملي ايران» که بزرگ علوي آن را به فارسي ترجمه کرده، ميگويد فردوسي حتي نسبت به دشمنان ايران هم باانصاف است. فردوسي در عين اينکه به دشمن حمله ميکند، ولي در مورد آنها بيانصافي نميکند. مثلا فرض کنيد هنرهاي دشمن را زير خاک نميکند و از بين نميبرد و خيلي باانصاف درباره آنها صحبت ميکند. حتي زماني که از ايرانيان نسبت به دشمنان، کار بدي سر ميزند، آنها را سرزنش ميکند. اگر از دشمن کار خوبي سر ميزند، آن را ستايش ميکند. در عين حال دشمن براي او دشمن است. در ماخذ او هم همينطور است. تعارف ندارد با دشمن. در يک چارچوب کلي ميشود گفت فردوسي دشمن اقوام نيست؛ برعکس متون زرتشتي و زمان ساسانيان که به اقوام ديگر مثل اعراب حمله ميکنند و آنها را پست ميدانند. بلکه با آنها به صورت دشمن، مخالف است، ولي به نژادشان توهيني نميکند. هر چند به نژاد ايراني خودش افتخار ميکند و آن را دوست دارد.
اين عربستيزي در داستانهايي مثل زال و رودابه کمرنگ ميشود. به هر حال رودابه از نژاد ضحاک است، ولي فردوسي به زيبايي داستان عاشقانه اين دو را ميگويد.
بله اين داستان ميتواند نقطه مقابل عربستيزي فردوسي باشد. براي همين هم گفتم نژادپرستي وقتي به معني ضد دشمن است، مسئله ديگري است. مثلا آنجا که مقابله با دشمن است و بايد از زن و فرزند و کشور دفاع کرد يک مسئله است و آنجا که داستان دو عاشق و معشوق روايت ميشود مسئله ديگري است. البته در اينجا هم منوچهر مخالفت ميکند با چنين ازدواجي. ميگويد رودابه از نسل ضحاک است و ضحاک هم بدنژاد و دشمن ايران بوده، ولي بعدا اين داستان داراي اين نتيجه بسيار زيباست که بالاخره عشق بر همه چيز پيروز ميشود. چنين عقايدي در شاهنامه هست، ولي نه آنجايي که از روبهرو شدن با دشمن حرف ميزند. زماني که ايرانيان در جنگ با دشمناني مثل افراسياب و ضحاک و اعراب هستند، از دشمنان هيچ دفاعي نميشود و به آنها حمله و از نژاد ايراني دفاع ميشود. مسئله عشق دو نفر فرق دارد با مخلوط شدن دو ملت و دو نژاد. خلاصه کلام اينکه افکاري که با نژادپرستي ارتباطي نداشته باشد و همه اقوام و همه ملتها، خوبشان، خوب گفته شود و بدشان، بد، در شاهنامه فراوان است که يک مثالش همين داستان زال و رودابه است.
آيا نکتهاي هست که مايل باشيد در پايان اين گفتوگو به آن اشاره کنيد؟
کساني که شاهنامه را خوب مطالعه نکردهاند و اصولا متون کهن را درست نميشناسند، بهتر است در اين مقولات اظهار عقيده نکنند. يعني اول آن متن را خوب مطالعه کنند و بعد نتيجهاي را که بهدست ميآورند، بدون غرض بيان کنند. فريب دادن خوانندگان و شنوندگان کار درستي نيست. تمام اين کساني که راجع به نژادپرستي، زنستيزي، عربستيزي و ترکستيزي فردوسي حرف زدهاند و از ايرانگرايي در شاهنامه سخناني گفتهاند و نوشتهاند، اغلب بدون مطالعه متن شاهنامه اين حرفها را زدهاند؛ بدون آشنايي با متون کهن اوستا و متون پهلوي و تاريخ ساسانيان و تاريخ پيش از اسلام. اينها براي اينکه عقيدهاي را تبليغ کرده باشند يا از يک بينش سياسي حرف زده باشند، اين حرفها را گفتهاند. اين حرفها هيچ سنديت و پايه علمي ندارند.
این مطلب درچارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله کرگدن منتشر می شود
این کلیپم ببینید
https://www.tarafdari.com/node/1843780
❤ شما ایرانی هستید هم نژادتون هم زبانتون ، این دم تکون دادناتون برا همسایه ها دردی ازتون دوا نمیکنه ، پیش از نژاد مهم انسانیته ، پس انسان باشید ❤
❤ فردوسی بزرگ ❤
پاینده و جاوید ایران
❤🇮🇷❤