❤خاطرات شهید جهان آرا❤
.
.
⚘با توجه به ویژگی های محمد که بالاتر از همه آنها تقوای ایشان بود، قبول کردم که با وی ازدواج کنم. در این مدت این خصلت را به طور روشن و بارز در وجود محمد دیده بودم. آن سال ها در جلسه های مختلف با افراد زیادی روبه رو شده بودم، ولی محمد تقوای دیگری داشت. به همین خاطر ازدواج با ایشان را پذیرفتم. فکر می کنم بهترین انتخاب من در آن زمان همین بود.
.
.
.
⚘مهریه ما یک جلد کلام الله مجید و یک سکه طلا بود. محمد به شوخی می گفت: «با این طلاهایی که برای مراسم ما خواهند خرید چکار کنیم؟» به او گفتم «طرح این مسئله کوچک کردن من است.» محمد آن یک جلد قرآن را پس از ازدواج خرید و در صفحه اول جمله هایی نوشت که هنوز آن را دارم. ایشان در جمله ای نوشت: امیدم در این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب.
.
.
.
⚘حالا هرچند وقت یک بار، وقتی خستگی بر من غلبه می کند این نوشته ها را می خوانم و آرام می گیرم. البته آن یک سکه را هم بعد از عقد بخشیدم.
.
.
.
⚘ما در مجموع دو سال و دو ماه با هم زندگی کردیم. در این مدت هر لحظه اش برایم خاطره ای است و یادی که در ذهنم جای عمیقی دارد. یکی از یادهای ماندگار که به خصوصیات ایشان مربوط می شود،هدیه دادن محمد به من بود.
.
.
⚘شاید خیلی از آقایان یادشان برود که روزهای ازدواج، عقد، تولد و عید چه روزهایی است، اما محمد تمام این روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند، حتی اگر من در تهران بودم. این یادکردها همیشه با هدیه مادی هم همراه نبود. هر بار نامه ای می نوشت و از این روزها یاد می کرد.
.
.
⚘اینجا به اوج ساده زیستی و زندگی پاک و صادقانه شهدا پی میبریم،شهیدی که میگفت قرآن اساس حرکت است نه تجملات دنیوی...کاش رفتار ما و فرهنگ فعلی ما شبیه آن ها بود.
.
.
🗯گفت وگو با صغرا اکبرنژاد، همسر شهید سید محمدعلی جهان آرا
همان، ص 13.
.
💐اللهم عجل لولیک الفرج💐