1. ده ستیک نتوانم بیبرم ماچی ئه که م. ترجمه : دستی را که نتوانم ببرم می بوسم.
چو دستی نتانی گزیدن ببوس که با غالبان چاره زرق است و لوس (سعدی)
با آنکه خصومت نتوان کرد بساز دستی که به دندان نتواند برد ببوس (سعدی)
2. به قصه ی خوش مار له کن دیته در. ترجمه : به گفته شیرین مار از سوراخ بدر آید.
درشتی و تندی نیاید بکار به نرمی در آید ز سوراخ مار (فردوسی)
3. نه مالی به جنگ و نه پیلاوی تنگ. ترجمه : نه در خانه جنگ و نه پای افزار تنگ
تهی پای رفتن به از کفش تنگ بلای سفر به که در خانه جنگ (سعدی)
4. قصه که وته زاری ئه که ویته شاری. ترجمه : سخن در دهانی افتاد در شهری می افتد.
سخن تا نگویند پنهان بود چو گفتند هر جا فراوان بود (فردوسی)
5. دار تا میوه ی زیاتر بی سر له خوارتره. ترجمه : درخت هرچه میوه اش بیشتر باشد سر به زیر تر است.
بلندیت باید تواضع گزین که آن بام را نیست سلم جز این (سعدی)
6. راسی رزگاریه. ترجمه : راستی رستگاریست.
از کجی به که روی برتابید رستگاری ز راستی یابید (نظامی)
7. هر چه بچینی ئه وه ئه درویته وه. ترجمه : هرچه بکاری همان بدروی.
نگر تا چه کاری همان بدروی سخن هرچه گویی همان بشنوی (فردوسی)
8. زوان بیلی سرسلامته. ترجمه : زبان بگذارد سر سلامت است
زبان بسیار سر بر باد داده است زبان سر را عدوی خانه زاد است (وحشی)
9. مسی و راسی. ترجمه : مستی و راستی
به مستی توان در اسرار سفت که در بیخودی راز نتوان نهفت (حافظ)
10. دار به گه وره یی ناچه میته وه. ترجمه : درخت در بزرگی خم نمی شود
نخلی که قد افراشت، به پستی نگراید شاخی که خم آورد، دگر راست نیاید (ملک الشعرای بهار)