دورتموند و لیورپول، دو تیم با هوادارانی دیوانه. زبانی مشترک که همه آنها خاص می کند. هر دو با یک زبان سخن می گویند. تلفیقی از عشق و جنون. اشک ریختن برای تیم. در خوشی و ناخوشی. در شکست یا پیروزی. ایستاده تشویق کردن. در دیوار زرد یا The Kop. تفاوتی ندارد. رابطه انسانی فوق العاده که بیشتر در میان طرفداران دو تیم وجود دارد. رابطه ای از سالیان دور. در 4 پرده...
از خشم بیل شنکلی بزرگ از بازی دورتموند تا قرعه نیمه نهایی لیگ اروپا...
|
پرده نخست؛ نبرد در همپدن پارک
تقابل یاران بیل شنکلی اسکاتلندی با شاگردان ویلی مالتهاپ. دورتموند در قابل لیورپول. اولین تقابل رسمی در تاریخ دو تیم. در فینال جام در جام اروپا. چهل یک هزار نفر به استادیوم آمده اند. هواداران سر از پا نمی شناسند. مردم دورتموند بارها و بارها در برابر قدرت های شهر ایستادگی کردند تا جوانان آنها آرزو های خود را عملی کنند. اعتماد به جوانان. فلسفه ای که از سالیان دور در دورتموند وجود داشته. بذر موفقیت را کاشته بودیم و اکنون زمان برداشت آن بود. در آن سوی میدان بیل شنکلی تیم مقتدر و ترسناک ساخته بود. سبک بازی هجومی و جذاب که با درخشش راجر هانت افسانه ای افسار افکار رسانه ها و روزنامه ها را در دست گرفته بود. اما دورتموند تیمی کم فروغ نبود. لوتار امریش، زیگی هلد و لیبودا زهردار ترین بازیکنان دورتموند در خط حمله بودند. هانس تیلکوفسکی تیز چنگال و کاپیتان ولفگنگ پاول نیز قادر به خنثی کردن خط حمله هر تیمی بودند. دلیلی برای آسوده خاطر بودن وجود نداشت. زمان تپش فرا رسیده بود. هر دو یک قلم. اما فقط یک کتاب وجود دارد. هرکس که بهتر بنویسد. در کتاب ثبت خواهد شد...
دورتموند در نهایت توانست با گلزنی هلد و لیبودا لیورپول را شکست دهد. تک گل لیورپول را راجر هانت به ثمر رساند. بعد از پایان بازی بیل شنکلی از سبک بازی دفاعی دورتموند انتقاد کرد و شاگردان مالتهاپ را به بازی کثیف و ضد فوتبال متهم کرد. تا چند سال بعد آثار این کدورت و این بازی ماند. ثمره آن رد پیشنهاد لیورپول توسط امریش بود و همین مسائل نیز باعث بر افروخته شدن خشم مرسی سایدی ها از دورتموند و روهر شد. اما این پایان راه نبود. تاریخ دوباره این دو تیم را به یکدیگر رساند. پیوندی از جنس عشق برقرار شد. پیوندی جدایی ناپذیر که تا کنون نیز ادامه یافته. ریسمان های در هم تنیده عشق دورتموندی ها و لیورپولی ها...
پرده دوم؛ You'll Never Walk Alone
سرودی معروف که عصر های داغ لیورپول را جذاب تر از همیشه می کند. آهنگی که در دهه 60 توسط نوجوانان انگلیسی لیورپول تغییر داده شد و به عضوی جدایی ناپذیر از فوتبال لیورپول تبدیل شد. تیم های زیادی از آن استفاده می کنند. و اما چرا دورتموند؟ در دهه 90 زمانی که سلتیک پذیرای بازی جذاب و مهیج با دورتموند بود، هواداران آنها شروع به خواندن این آهنگ کردند. از همان روز نیز هواداران دورتموند با آن وفق گرفته و تا به امروز در وستفالن خوانده می شود. زبانی مشترک که این دو قشر عاشق را بیش از پیش به یکدیگر نزدیک می کند. برای گروهی به یاد آورنده عشق و تعصب کاپیتان جرارد است و برای دیگری وفای رویس.
این سرود مشترک پیوندی قوی بین دورتموندی ها و لیورپولی ها برقرار کرده. یکی در وستفالن می خواند و دیگری در آنفیلد اما هر دو با یک هدف. حمایت از چیزی که دوستش داریم. نه یک عشق ساده. نه صرفا یک بازی 90 دقیقه ای. نه بخاطر 22 بازیکن داخل زمین. کسی به خاطر برد یا باخت نمی خواند. هیچ پیر مردی برای تفریح به دیوار زرد نمی آید. جوانان متعصب بندر لیورپول برای سپری کردن یک عصر کسل کننده راهی آنفیلد نمی شوند. این فقط یک ادای دین است به عشقی که هرگز تنهایش نخواهیم گذاشت...
پرده سوم؛ یورگن کلوپ، پلی که تا ابد بین لیورپولی ها و دورتموندی ها برقرار خواهد ماند
فراتر از یک مربی. یورگن کلوپ. شخصی که هواداران دورتموند و لیورپول به خوبی او را می شناسند. همه می خواهیم مشت های گره شده و فریاد های بلندش در کنار زمین را ببینیم. مردی که همیشه وستفالن را به جنون می رساند. در خوشی و ناخوشی عاشقش بودیم. کسی که فلسفه دورتموند را احیا کرد. دورتموند در آستانه سقوط را به فینال لیگ قهرمانان اروپا رساند. مردی که برایش مهم نبود چه ترکیبی در اختیار دارد. او فقط کاری می کرد که بازیکنان حاضر باشند جانشان را برایش فدا کنند. در دورتموند از کوین گروسکرویتز در هر پستی استفاده می کرد و در لیورپول از جیمز میلنر. در دورتموند متس هوملس را در آغوش داشت و در لیورپول فندایک را. ذکاوت بابی فرمینو و بی رحمی روبرت لواندوفسکی. پیراهن سیاه و زرد دورتموند یا قرمز جذاب لیورپول. اشک ریختن در مقابل دیوار زرد یا غرور در آنفیلد. فقط افسوس که ناکامی هایش را با دورتموند تجربه کرد!
یورگن کلوپ پس از جدایی در سال 2015 تا ابد در خاطرات دورتموندی ها به پرواز در آمد. در رویاهایمان. دیواری را نقاشی کرد که فکر می کردیم تا سالها به تیرگی اش ادامه خواهد داد. مسئله گرفتن دو بوندسلیگا و یک دی اف بی پوکال نبود. مسئله غروری بر باد رفته بود که نبودش با عشق پوشیده می شد. ترس از پیوستن کلوپ به بایرن بیشتر از هرچیزی بود. بایرن مشتاق همکاری با یورگن کلوپ بود. رومینیگه بارها این مسئله را مطرح کرد. پیوستن او به لیورپول خیال تمامی دورتموندی ها را راحت کرد. و از آن روز به بعد لیورپول به تیمی تبدیل شد که هوادارانش همیشه آرزویش را داشتند. بردن لیگ قهرمانان و دست یابی به آن پرمیر لیگ لعنتی و پایان دادن به حسرت 30 ساله لیورپولی ها کاری بود که فقط از دست یورگن کلوپ بر می آمد. همان کاری که در دورتموند انجام داد. اکنون هر دو یک قهرمان داریم. یک ناجی. شاید اگر کلوپ نمی بود دورتموند و لیورپول خیلی زود به تیم هایی متوسط و میانه جدولی تبدیل می شدند. اما لیورپول اکنون مدعی بسیاری از جام هاست و دورتموند نیز به لطف اقدامات یورگن کلوپ همچنان تیمی خطرناک و ترسناک شناخته می شود. درست است که آن پیرمرد دیوانه از جنس دورتموند است. اما باید اعتراف کرد نیمکت لیورپول نیز به همان اندازه برازنده اوست. شاید کمی سنش بالا رفته باشد. اما همچنان می تواند مشت هایش را گره کند و به آسمان بپرد. پس جایی برای نگرانی نیست. لیورپولی ها می توانند با خیال راحت به او تکیه کنند.
دورتموند vs لیورپول؛ قرعه جنون آمیز لیگ اروپای سال 2016
دورتموند در مقابل لیورپول. تصور آن سخت است. تقابل وست فالن و آنفیلد. همه انتظار یک نبرد واقعی را داشتند. نه در داخل زمین. بلکه میان هواداران. همه می خواستند ببینید هواداران دورتموند چگونه مشت اول را بر صورت آنفیلدی ها می کوبند. می خواستند جنون آن ها را ببینند. بنر هایی سیاه و زرد و دیوانه وار. همه انتظار داشتند وقتی بازی شروع شد، زمانی که بازیکنان به زمین آمدند، هواداران نمایشی بر پا کنند که ترس بر تن لیورپولی ها بیوفتد. بازی شروع شد. خبری از بنر های سیاه و زرد نبود. فشفشه ای در کار نبود. شال گردن ها را بالا بردند. "عدالت برای لیورپولی های کشته شده هیلزبورو". توضیحی لازم است؟ فرهنگ وستفالنی را به حریف نشان دادند. در وستفالن هواداران سایر تیم ها جایگاه اختصاصی ندارند. نحوه حضور تماشاگران 90 به 10 است اما آن 10 درصد نیز در میان 90 درصد دیگر می نشینند. و اکنون می توانستید جوانی دورتموندی را ببینید که با پیرمردی لیورپولی ابراز همدردی می کند. این دومین بار در فصل 2016 بود که دورتموندی ها این چنین فرهنگ خود را به نمایش گذاشته بودند. یک بار در بازی با ماینتس و احترام به هوادار کشته شده و اکنون در بازی با لیورپول. بازی رفت با نتیجه یک بر یک به اتمام رسید. ما در اینجا درمورد یک بازی 90 دقیقه ای صحبت نمی کنیم. موضوع جنبه انسانی ماجراست.
و اما بازی برگشت. نوبت به هنرنمایی دیگر. با توجه به رفتار وستفالنی ها در بازی رفت، انتظار زیادی از آنفیلدی ها نمی رفت. آن ها نیز همچون ما دیوانه بودند پس طبیعی بود اگر دست به کاری دیوانه کننده بزنند! اول از همه چیز ادای احترام دوباره به کشته شدگان هیلزبورو. و پس از آن رفتار تماشاگران به گونه ای بود انگار بی اهمیت ترین مسئله بازی درون مستطیل سبز است!
همخوانی شگفت انگیز سرود"هرگز تنها قدم نخواهی زد". هر دو تیم سرود مشترکی داشتند. لحظه بی نظیری بود. می توان گفت یکی از بهترین نمایش های تاریخ آنفیلد بود. شالگردن های دو رنگ. زرد و قرمز...
و در نهایت بازی به پایان رسید. 4-3 به سود لیورپول. و یورگن کلوپ به وستفالنی ترین شیوه ممکن دورتموند را شکست داد! شکست تلخی بود. اما جنبه های انسانی قضیه تلخی شکست را کم کرد. و همین رویداد ها هستند که تا ابد در تاریخ ثبت می شوند. و تصاویری ماندگار از آن اتفاقات...