حزب استادان تقدیم می کند:
"بزرگ مرد فردی است که میتواند در آن واحد تنها ترین،دور از چشم ترین و منحرف ترین باشد؛مردی فراسوی خیر و شر،ارباب هژیرات و پارسایی خود و انبوهی دیوانه وار از اراده.و دقیقا بزرگی همین است،این تماما پیچیده و چندوجهی بودن؛تا جایی که کامل باشی" -فریدریش نیچه-
مفهوم سقیدی و سیاهی چیست؟سابقا باب بود که در داستان ها طرفی تماما شر و دیگری نماد تمام خوبان و مظلومان جهان باشد،سپس در آثار دوره ی رنسانس برای اولین بار شخصیتی تحت عنوان "خاکستری" باب شد و دیگر قهرمان ها افراد همه چیز تمام و افسانه ای نبودند؛بلکه انسان هایی سرشار از نقصی بودند که ممکن بود اشتباهی انجام دهند،یا حتی چون فرشته ای فاسق از عرش برین به ورطه تباهی نزول کنند(سخن مترجم:رجوع به آرتاس منتیل دل ها).این نمایش هبوط انسانی برای بیننده ی نوپای موج اول تحول در هنر عجیب و نوآورانه بود؛شاید به دلیل هم ذات پنداری و شاید مسبب ان میشد که یاداور گناه اولیه اجداد سفالین خود باشد.به هر حال نویسنده هایی پیدا گشتند که تحول را قدمی فراتر بردند،هجوی به مفهوم نیک و بد،قهرمان کیست و آنتاگونیست شریر،چرا شرور است؟این سوالات گامی مهم در استوار شدن جای پای نظران نیچه در داستان نویسی گشت.فریدریش کتابی به همین نام دارد که در ان به این موضوع اشارتی می کند که،پیامبران یا سلاخان کامل نیستند و شاید کامل ترین انسان همان فرد ساده ی گیر افتاده در زندگی کارمندی باشد،همو که دریافته خوب و بد در کنار هم زیباست،او کامل است و صد البته که خیر و شر مطلق معنی ای ندارد.سوال سقراط از یوسیدیموس,"اگر گناه کنیم لزوما بدی کردیم؟مگر دزدی گناه نیست؟حال اگر دوستی قصد خودکشی داشته باشد و چاقو را بدزدیم چطور؟"،البته موضوع بحث امروز ما فلسفه نیست...
"خوب و بدی وجود ندارد،تنها تصمیمات و عواقب آنها هستند" -اندرژی ساپکوفسکی-
در موارد بسیاری،کاراکتر اعلام می کند که نباید با برداشت ها و برچسب هایی چون "خوبی" و "بدی" مانع از پیشروی حرکات و شخصیت وی شویم،انتاگونیست معتقد است که ما نباید با مغلطه ی بچگانه ای که به ان خوبی و بدی می گوییم شان وی را مخدوش کنیم و او ممکن است حتی سوالاتی من جمله "خوبی یا بدی چیست؟" یا ... را مطرح سازد(که در اقدامی کلیشه ای با دیالوگ"گور پدر درست و غلط، من کاری که میخوام رو میکنم" از جانب پروتاگونیست روبرو می شود).
مانند بسیاری از مولفات دیگر مرتبط با فیلسوف آلمانی،این عنصر برای افراد دیگری نیز به کار می رود.نهیلیست ها،یا دانشمندان که معتقدند پیشرفت علم به هر قیمتی مهم است،فراعنه و کسانی که خود را خدا می شمارند یا حتی افرادی که تجربیات فرهنگی متضاد با فرهنگ انسانی عرف دارند.و البته اساطیر کطولحو.زیرا انان درکی فراتر از انسان دارند و در بافت فرهنگی دیگری بودند.
اهدافشان نیز از قدرت تا علم متضاد است،حتی شاید نوع دیگری از اخلاقیات باشد و معمولا شخصیت اصلی با نابودی انها تنها حرف هایشان را تایید می کند.
مثال ها در فرهنگ عامه:
هوی لافورت از انیمه ی باکانو!:خود را کاملا وقف علم کرده و معتقد است که تمام موجودات،حتی دختر خودش صرفا موش آزمایشگاهی برای پیشرفت علمند
سوسوکه آیزن از انیمه ی بلیچ:از این مولفه جهت توجیح کار های شریرانه اش استفاده می کند و معتقد است او فراتر از حدی است که با برچسب بد یا خوب شناخته شود
دکتر منهتن از کمیک واچمن:انسان ها را موجوداتی پوچ می خواند و برای انسانیت اهمیتی قائل نیست.
گالاکتوس از کمیک چهار شگفت انگیز:چون میلیارد ها سال زنده بوده،خود را خدا و کلامش را حجت میداند؛معتقد است تغذیه از سیارات و قتل عام مردم سبب نجات ان ها می شود
آهنگ "قدرت" از گروه من ا وار
آهنگی به همین نام از گروه نروژی مجوس
کریا در بازی جنگ ستارگان؛شوالیه های امپراطوری کهن:او معتقد است خیر و شری وجود ندارد،صرفا نیرو و حفظ تعادل میان آن دو مهم است
آندرتیل:این بازی تماما هجوی به مفهوم خیر و شر است
انیمیشن ریک و مورتی:ریک تلاش بسیاری دارد اقداماتش را با هجو و تلاش برای علم آموزی توجیح کند
وان شی تانگ از انیمیشن آواتار؛آخرین باد افزار:این جغد معتقد است هرگونه دخالت در جنگ و هر گونه کنش میان انسان ها بیهوده و پوچ است و هرگونه استفاده از علم در این راستا توهین به شان علم است.