قصد نداریم تا با پرداختن به اتفاقات و رخ دادهای به وقوع پیوسته در جنگها، قیاسی مع الفارق بین فوتبال و جنگ رقم بزنیم، اما از این مسئله که فوتبال خودش یک جنگ است نیز نمی شود به راحتی گذشت، جنگی که همه چیز دارد، شکست و پیروزی، سرباز و فرمانده، غم و شادی و از همه مهم تر مرگ و زندگی.
مربیان در دنیای فوتبال درست همان نقشی را ایفا می کنند که فرمانده های جنگی در حین نبردهای سخت در قالب آن قرار می گیرند، از چیدمان نیروی های تحت نظر و آرایش دادن مخصوص آنها مطابق شرایط دشمن، تا رصد کردن عملکرد نیروهای خودی و حریف و گرفتن تصمیمات سخت و دشوار برای نجات دادن لشگر از شکست یا برای رسیدن به پیروزی.
در فوتبال یک اصل وجود دارد که می گوید "مربی تیم خود را بر اساس بازیکنانش هدایت می کند" با زبان ساده می توان گفت وقتی یک مربی در تیم خود مهره های کافی و کارآمد داشته باشد، با فراغ بال بیشتری می تواند دست به تغییرات تاکتیکی بزند و سیستمهای گوناگونی را مطابق با داشته هایش می تواند اجرا کند، اما این همه چیز ماجرا نیست، در فوتبال کم نبوده اند مربیانی که با دستان خالی بر روی نیمکت و نداشتن ستاره های بزرگ، نتایجی را رقم زده اند که در تاریخ ماندگار شده است، اصولاً آنقدر که نوع بازی کردن یک تیم به شکل تاکتیکی و نحوه هدایت آن تیم بستگی دارد، به کیفیت بازیکنان و بزرگی ستارگان آن وابسته نیست.
روز گذشته پرسپولیس در ورزشگاه آزادی و مقابل چشم هوادارانش در برابر تراکتورسازی شکست خورد تا باز هم شرایط برای سرخپوشان بحرانی شود، بحرانی که شاید این بار خیلی شدیدتر و سنگین تر از دفعات گذشته باشد. پرسپولیس در روزی شکست خورد که شاید از هر زمان دیگری در این فصل بهتر بازی می کرد، آنها می توانند مدعی باشند که این باخت حق آنها نبوده است، اما باید پذیرفت که در فوتبال همیشه حق به حق دار نمی رسد، باید قبول کرد پرسپولیس بر روی نیمکت خود مهره قابل اعتماد مناسبی نداشت و البته درون زمین موقعیتهای زیادی را از دست داد، اما همه اینها نمی تواند ذره ای از ضعف اصلی این تیم در کادر فنی را کم کند. این باخت اولین شکست پرسپولیس نبود و آخرین آن هم نخواهد بود، در همین فصل و تا پیش از بازی مقابل تراکتورسازی آن هم برای دقایقی محدود، پرسپولیس هیچگاه در حد یک تیم قدرتموند ظاهر نشده بود، تعداد موقعیتهای خلق شده توسط بازیکنان این تیم تا پیش از بازی روز گذشته، به عدد 20 هم نمی رسید و ضعف تاکتیکی در تیم تحت هدایت علی دایی به وضوح قابل مشاهده بود.
علی دایی مرد بزرگی است، او در زمانی که خودش درون میدان بازی می کرد با تمام وجود برای موفقیت تیمش مبارزه می کرد و در بیشتر اوقات هم فاتح بود، او بدون شک مهره ای تکرار نشدنی برای فوتبال ایران بوده است، اما حالا او در لباس مربیگری دارد با دستان خودش تیشه بر ریشه وجهه ای می زند که سالها با خون دل خوردن برای خود ساخته بود، او باید قبول کند قدرت فرماندهی کردن یک لشگر را ندارد، او قدرت تصمیم گیری خوبی ندارد و در بزنگاه های حساس بازی دچار استیصال می شود، قدرت بازیخوانی دایی بر روی نیمکت، در حد و اندازه های تیم بزرگی مانند پرسپولیس که انتظارهای زیادی از آن می رود نیست و به نظر می رسد که تعویضهای او بیشتر تنها از روی اجبار،رفع تکلیف و یا محاسبات و برآوردهای اشتباه است، البته او می تواند مدعی باشد که در تیم کنونی خود مهره های کافی را ندارد، هر چند که در این مورد هم خود او جزو مقصران ردیف اول است و البته نداشتن بازیکن هم خود تنها یک بهانه نخ نما شده است، اما مگر پرسپولیس دایی در فصل گذشته با آن همه بازیکن و با در اختیار داشتن بازیکنانی مانند خلعتبری و سید جلال حسینی چگونه بازی می کرد؟
پرسپولیس فصل قبل هم علیرغم نتایج خوبی که می گرفت و حتی لیاقت قهرمان شدن را داشت، باز هم خوب فوتبال بازی نمی کرد، آنها حتی در زمانی که بحرانی درون تیم وجود نداشت، نتوانستند فوتبالی شناور و تماشاگر پسند ارائه بدهند، در خیلی از بازیها حرکات انفرادی و هوش بالای پیام صادقیان گره گشای کار تیمی پرسپولیس بود، سرخپوشان بیش از حد به دو وینگر جوان خود وابسته بودند و بیش از آنکه تیمی هجومی باشند، به لطف داشتن زوج خوبی مانند بنگر-حسینی در یک سوم دفاعی خود، بیشتر یک تیم تدافعی بودند که اغلب بازیها را با حداقل اختلاف می بردند، سرمربی نامدار سرخپوشان هیچ موقع نتوانست از عناصر هجومی تیمش که جزو بهترینهای فوتبال ایران بودند به خوبی بازی بگیرد و پرسپولیس در فصل گذشته هم تیمی شاداب در هنگام حمله و با برنامه برای خلق موقعیت نبود.
بدون شک علی دایی جایی ویژه در تالار مشاهیر فوتبال ایران دارد و خواهد داشت، اما او باید بپذیرد تاکنون نتوانسته است اثبات کند که می تواند یک مربی بزرگ هم باشد، سرطلایی فوتبال ما باید این را قبول کند که دنیای فرماندهی و کوچینگ، چیزی بسیار متفاوت تر از دنیای حضور در مستطیل سبز است و لزومی ندارد فردی که در کسوت بازیکن موفق بوده است، حتماً در ردای یک مربی و هدایت کننده هم موفق باشد. شهریار فوتبال ما باید با این مسئله که در حد و اندازه های مربیگری کردن در تیمی مانند پرسپولیس نیست کنار بیاید، همانطور که لباس هدایت تیم ملی در اندازه و قواره او نبود، اصولاً علم مربیگری و حساب کتابهای آن چیزی فراتر از بازی کردن است، کم نبوده اند بازیکنان بزرگی مانند لوتار ماتیوس و یا دیگو مارادونا که هیچگاه به عنوان یک مربی موفق نبوده اند و بعد از مدتی از دنیای مربیگری کنار رفته اند و در نقطه مقابل نیز دنیای فوتبال چهره های موفق در جهان کوچینگ مانند ژوزه مورینیو و یا مارچلو لیپی کم نداشته است که هیچگاه بازیکنان بزرگی نبوده اند.
علی دایی انسان بزرگی است و او باید بداند بزرگی کردن برای انسانهای بزرگ است، پذیرفتن اشتباه نه تنها چیزی از بزرگی یک فرد کم نمی کند، بلکه نشان دهنده بزرگی اوست، او باید بپذیرد که همیشه بهترین کار ادامه دادن یک راه نیست، خیلی از اوقات بیرون نشستن و کناره گیری کردن می تواند اثرات بسیار مطلوب تری را نسبت به ادامه دادن یک روند غلط و اشتباه از خود بجای بگذارد، علی دایی که به درست یا غلط وارد دنیای مربیگری شده است، این را هم باید بپذیرد که استعفا دادن هم جزئی از شغل طاقت فرسای مربیگری است. همه ما این را می دانیم که او همیشه از شکست و زمین خوردن نفرت داشته است، اما شهریار باید این را قبول کند که قبول شکست خودش مقدمه جلوگیری کردن از فضاحتهای بعدی و شکستهای خفت بار دیگر است.
همه ما نگران هستیم، نه تنها نگران حیثیت و آبروی اسطوره ای مانند علی دایی که دوست نداریم شعار حیا کن، رها کن های بر روی سکوها را در وصف او بشنویم، بلکه بیشتر نگران تیم با ریشه و محبوبی مانند پرسپولیس هستیم که هوادار عاشق کم ندارد، نمی توانیم منکر این بشویم که پرسپولیس با زحمات علی دایی در فصل گذشته توانست بعد از سه فصل به سهمیه لیگ قهرمانان آسیا دست پیدا کند، اما از طرف دیگر نیز نمی توانیم نگرانی خود را از ادامه راه این تیم با هدایت علی دایی مخفی کنیم، پرسپولیس تحت هدایت علی دایی خوب بازی نمی کند، بدون برنامه است و از همه بدتر دارد به باختن عادت می کند، اینها همگی نکاتی است که برای یک تیمی در حد و اندازه های پرسپولیس مانند سم است و می تواند موجب لکه دار شدن آبروی این تیم شود.
پرسپولیس نیاز به خون تازه دارد، احتیاج به یک فرمانده دارد، کسی که بتواند با طراحی تاکتیکهای تیمی، قدرت بازیخوانی و فنی خودش را به رخ بکشد و از تیمش به اندازه بزرگی این تیم بازی بگیرد، پرسپولیس نیاز به فرمانده ای دارد که حتی در آن هنگام که کنار خط طولی زمین ذکر بر لبانش جاری است، تمامی نقاط زمین را رصد کند و نکات فنی تیمش را ببیند و یادداشت کند تا در کمترین زمان ممکن آنها را برطرف کند. کاش علی دایی دیروز نیم نگاهی هم به قامت سرمربی تیم رقیبش می انداخت تا ببیند چطور رسول خطیبی مانند یک شاگردی که در کلاس درس حضور دارد، نکات مهم را یادداشت می کند، و شاید چه بسا در دورن ذهن و دل خود مشغول به ذکر گفتن نیز بود.
علی دایی انسان بزرگی است، بزرگی کردن برای انسانهای بزرگ است، او باید با این موضوع کنار بیایید که دیگر چیزی برای اضافه کردن به تیمش ندارد، علی دایی باید با استعفا دادن از سمت سرمربیگری تیم بزرگی مانند پرسپولیس، یکبار دیگر بزرگی خودش را اثبات کند، او باید این را درک کند که همه ما نگرانیم...