- زیاد شنیدیم که میگن: ((هرکه را بهر کاری ساختند)) و زیادتر شنیدیم که اگه هرکسی در جایگاه خودش قرار بگیره خیلی از مشکلات بوجود نمیاد اما برای ما که اینجای دنیا متولد شدیم و رشد کردیم و احتمالاً تا پایان عمر میمونیم زیاد پیش نیومده که ببینیم واقعا چه فرقی داره وقتی کسی دقیقا در جای خودش قرار میگیره و در معدود مواردی هم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک تبانی کردن تا کاری به اهلش سپرده بشه هم مثل فردوسی پور و استراماچونی و برانکو و کیروش یک فروغی، فتحی، عرب یا تاج پیدا شدن دیر یا زود اینهایی که خلاف جریان آب حرکت میکردن و اتفاقا به سمت درستی هم میرفتن رو با کشتی شون غرق کردن.....
- حالا اینهمه گفتم که برسم به یکی از به جا ترین و درست ترین نمونه های "شایسته گزینی" جهان فوتبال؛ یکی ازونایی که احساس میکنی از کارخونه برای همینجا و همین کار ساخته شدن! که از ابتدا و وقتی هنوز به بازدهی نرسیدن هم فریاد میزنن که جای درستی هستن....یورگن کلوپ
- شرایط اینروزهای لیورپولی ها بواسطه ی مصدومیت طولانی برخی مهره های کلیدی و غیبت های یکی در میون بقیه ستاره ها مثل صلاح و مانه و آلیسون و... ؛ تبدیل به چیزی فراتر از بحران شده و درحالیکه برای هر تیم دیگه ای از دست دادن همزمان و یکباره کلیدی ترین مهره ها در یکی دو پست خاص میتونست کابوسی باشه که دست کم برای اون فصل منجر به فروپاشی اون تیم بعنوان یک مدعی بشه اما این اتفاق برای لیورپول تحت هدایت کلوپ نیوفتاده و به نظر هم نمیاد که بیوفته، اما چرا؟
این نسل از بازیکنان لیورپول که پیش از قرار گرفتن کنار هم و تحت هدایت کلوپ تقریبا هیچکدوم ستاره یا بازیکن بزرگی نبودن و نهایتن میشد به چشم جوانی مستعد نگاهشون کرد؛ از یک لحظه ی خاص و راهکار هوشمندانه کلوپ بعد از فروش ستاره اول باشگاه در ژانویه 2018 (کوتینیو) بود که مسیر جذاب افتخار آفرینی رو تا تبدیل شدن به ستاره هایی در کلاس جهانی طی کردن ؛ انتقال پر سر و صدایی که یادآور خاطرات تلخ و حسرت بار فروش ستاره های باشگاه در گذشته و افت سطح فنی تیم میشد(اوون-تورس-آلونسو-سوارز) و در همین زمان بود که مرد باهوش آلمانی که از مدت ها قبل از قطعی بودن این انتقال مطلع بود، بجای بهانه آوردن و تسلیم شدن از این اتفاق به ظاهر خسارت بار نقطه عطفی ساخت برای تبدیل شدن تیم به چیزی که رویای همه هوادارها بود.
یورگن کلوپ بعنوان کسی که در اونروزها به درستی روی نیمکت هدایت تیم قرار داشت کاری رو کرد که باید میکرد. خیلی ساده: یعنی گرفتن "چند تصمیم درست" در واکنش به فروش ستاره اول تیم که اون روزها تقریبا در تمام گل های تیم نقشی تعین کننده داشت.
در روزهایی که بسیاری از اهالی فوتبال و هواداران در فضایی احساسی و عجولانه از لزوم خرید یک پلی میکر و ستاره ی جدید با استفاده از پول هنگفت ترانسفر کوتینیو میگفتن و از عدم خرید یک ستاره جانشین و هدر رفتن پول مثل ماجرای ترانسفر سوارز هشدار میدادن این مرد آلمانی بود که با خونسردی آزاردهنده ای گفت: ((جایگزین کوتینیو نه در بازار بلکه در رختکن کنونی تیم هست)) و این برای هواداران بمعنی تکرار کابوس از هم پاشیدن تیمی بود که میتونست و میباید رویاهاشون رو محقق کنه اما در آخرین روز انتقالات ژانویه بود که خبر خرید فندایک با استفاده از تقریبا نیمی از پول انتقال کوتینیو مخابره شد و با از سرگیری رقابت ها مثلث هیجان انگیز صلاح مانه و بابی فیرمینو که انگار با خروج کوتینیو تازه مجال خودنمایی پیدا کرده بود دروازه هارو یکی پس از دیگری فتح میکرد و زوج فندایک و ماتیپ در قلب دفاع هم در حفظ پیروزی ها امیدوار کننده نشون میداد تا در سال جام جهانی یکی از مهیج ترین صعودهای لیورپول به فینال چمپیونزلیگ با فاجعه ی کاریوس خاتمه پیدا کرد و باوجود پایانی آنچنان تلخ! اما پایه گذار عناوینی شد که در فصول بعدی روی دستان یکی از شایسته ترین کاپیتان های تاریخ باشگاه قرار گرفت و چهارچوب دروازه هم که پاشنه آشیل تیم شده بود با استفاده از باقیمانده پولی که خود نابغه آلمانی از تبدیل کردن کوتینیو به ستاره ای جهانی و فروش اون کسب و پس انداز کرده بود با خرید آلیسون نه تنها رفع شد بلکه تبدیل به یکی از نقاط قوت تیم شد؛ اتفاقی که بعد از بسیاری از موانع برای لیورپول تحت هدایت مردی که درست ترین انتخاب بوده به دفعات تکرار شده و اینبار هم خواهد شد....