غریبهای که غریبه نبود
یکی از اصلیترین شخصیتهای سریال دارک، غریبهای است که در همان فصل اول وارد داستان شده و قهرمان داستان یعنی «جوناس» را در مسیر اتفاقات عجیب و غریبی قرار میدهد. در ابتدا به نظر میرسد که این غریبه اهداف شومی در سر دارد، اما با به پایان رسیدن فصل اول، هویت واقعی او هم برملا میشود: این غریبه، خودِ جوناس است که از آینده میآید. او به گذشته آمده تا خودش را در مسیری قرار دهد که آیندهاش را شکل خواهد داد. شاید این جمله در ظاهر عجیب به نظر برسد، اما نقش غریبهی داستان سریال دارک دقیقا همین است! آشکار شدن هویت این غریبه از یک طرف اولین تلاش سریال برای به چالش کشیدن نگاه سنتی بینندهها دربارهی ماهیت «علت و معلولی» حوادث در گذر زمان بوده و از طرف دیگر، خبر از آیندهی تاریک و دشواری میدهد که در انتظار قهرمان داستان است.
میکل یا مایکل؟ مسئله این است!
ماجرای «میکل» هم یکی دیگر از داستانهای تلخ و دردناک سریال Dark است. او طی حادثهای از سال ۲۰۱۹ به ۳۳ سال قبل سفر میکند و پس از درک این واقعیت که راه برگشتی به زمان خود ندارد، تصمیم میگیرد تا به زندگی عادی در زمان گذشته ادامه دهد. با گذشت زمان، میکل از یک پسر بچهی تنها به یک مرد درونگرا تبدیل میشود و برای پشت سر گذاشتن خاطرات تلخ خود، نامش را هم به مایکل تغییر میدهد. میکل، پدر جوناس است و خودکشی او در ابتدای داستان، به ظاهر اولین جرقهی اتفاقات مجموعهی Dark را رقم میزند.
آدام یا وقتی که قهرمان به ضدقهرمان تبدیل میشود
باز هم یک غریبهی عجیب و غیب و باز هم جوناس! کاراکتر آدام که به عنوان شخصیت منفی داستان در فصل دوم معرفی میشود هم نسخهای دیگر از جوناس است. جوناس با رسیدن به دوران پیری، نام آدام را برای خود انتخاب کرده و یک گروه مخفی از مسافران زمان را تشکیل میدهد تا وقایع تاریخی را آنطور که خودش میخواهد رقم بزنند. او برای تحقق این هدف حاضر است هر کاری را انجام دهد و به همین دلیل به نوعی در قالب ضدقهرمان داستان قرار میگیرد. جوناسِ جوان درست نقطهی مقابل آدام است. او سعی دارد تا چرخهی پر دردسر سفر در زمان را به پایان برساند. تقابل جوناس با آدام و آشکار شدن هویت واقعی این کاراکتر، یکی از صحنههای جذاب و در عین حال نفسگیر سریال Dark است.
کلادیا و سرنوشت تلخ پدرش
کلادیا هم یکی دیگر از مسافران زمان در سریال Dark است. او با سفر به آینده و حضور در سال ۲۰۲۰ به تاریخ دقیق مرگ پدرش پی میبرد و سرنخهایی را دربارهی سرنوشت خودش هم به دست میآورد. کلادیا پس از بازگشت به زمان خودش، یعنی سال ۱۹۸۷ سرانجام با روز موعود و زمان مرگ پدرش روبه رو میشود. او تصمیم میگیرد تا تمام این روز را کنار پدرش مانده و به نوعی از او در برابر مرگ مراقبت کند، غافل از اینکه مرگ پدر در واقع به دست خود او و به شکلی تصادفی رقم میخورد. صحنهی مرگ پدر کلادیا و تلاش بیهودهی او برای تغییر مسیر تاریخ، یکی از موارد دراماتیک و تاثیرگذار در این مجموعه است.
اولریخ، پدری که به یک هیولا تبدیل شد
پس از گم شدن میکل – که ناشی از سفر به گذشته بود – و ناراحتی خانوادهی او، اولریخ تصمیم میگیرد تا برای پیدا کردن فرزندش دست به کار شود. هوش این افسر پلیس، او را در مسیری قرار میدهد که در نهایت به گذشته ختم میشود. اولریخ ناخواسته به گذشته سفر میکند، اما پس از مدتی تصمیم میگیرد تا این تهدید را به یک فرصت تبدیل کرده و جان برادر خود را در آینده نجات دهد. او تصمیم میگیرد تا فردی را که مضنون به قتل برادرش بوده، پیدا کرده و به قتل برساند. متاسفانه تلاش ناموفق او تنها باعث آسیب دیدن یک کودک معصوم و تبدیل شدن او به یک بیمار روانی در آینده میشود. خود اولریخ هم در گذشته توسط پلیس دستگیر شده و راهی تیمارستان میشود. سرنوشت تلخ اولریخ، علی رغم تمام تلاشهایی که برای نجات عزیزان خود کرده، واقعا بیننده را تحت تاثیر قرار میدهد.
مرگ به دست خواهر
«نوآ» یکی دیگر از شخصیتهای سریال Dark است که البته خیلی زود هم از داستان خارج میشود. او دستیار اصلی آدام برای عملی کردن نقشهاش بود، اما وقتی متوجه میشود که تمام این مدت بازیچهی این مسافر زمان بوده، تصمیم به انتقام میگیرد. نوآ نقشهای مخفیانه برای قتل آدم میکشد، اما درست زمانی که همه چیز طبق برنامه پیش رفته و این کشیش جوان لولهی تفنگ خود را به سمت آدام نشانه میگیرد، ورق به نفع آدام بر میگردد. نوآ به شکلی ناگهانی به وسیلهی خواهر خود کشته میشود؛ اتفاقی که هیچکس فکرش را هم نمیکرد. آدام به دلیل آگاهی از گذشته و آینده، از نقشهی قتل خود باخبر بوده و به همین دلیل، برنامههای لازم برای جلوگیری از این واقعه را تدارک دیده بود.
مرگ معشوق
وقتی نام یک اثر با تاریکی گره خورده، طبیعی است که تراژدی به بخش جداییناپذیری از هویت آن تبدیل شود. با این وجود، تراژدیهای سریال Dark هم در نوع خود منحصر به فرد هستند. جوناس به عنوان قهرمان داستان، از همان ابتدا به شخصیتی به نام «مارتا» علاقه دارد. او در تمام طول سریال سعی دارد تا از مارتا در برابر وقایع عجیب و غریبی که اطرافش در حال رخ دادن است، محافظت کند. رابطهی عاشقانهی میان این دو شخصیت به دلیل سفرهای جوناس در زمان دچار افت و خیزهایی میشود، اما در نهایت درست لحظهای که جوناس بعد از مدتها با معشوق خود ملاقات میکند، تراژدی اتفاق میافتد. آدام به شکلی ناگهانی در برابر جوناس ظاهر شده و مارتا را میکشد. اینکه چه چیزی باعث شده تا این مرد حتی عشق خود را هم در راه رسیدن به هدفش فدا کند، سوال مهمی است که جوناس و همینطور بیننده با حیرت و اندوه برای یافتن پاسخ آن تلاش میکنند.
پروندهی عجیب شارلوت دوپلر
شارلوت یکی از کاراکترهای داستان است که اطلاعات چندانی از گذشته و خانوادهی او در دست نیست. او در تمام طول سریال به نوعی به دنبال پدر و مادر واقعی خود میگردد. وقتی که نوآ برای اولین بار با شارلوت روبهرو شده و خود را پدرش معرفی میکند، خیلی از بینندهها هم مثل شارلوت شوکه میشوند، اما این تازه ابتدای ماجرای عجیب این کاراکتر است. در طول داستان معلوم میشود که دختر شارلوت به نام الیزابت در آینده با نوآ ازدواج میکند و فرزند آنها توسط افرادی نامعلوم ربوده شده و در نهایت به گذشته برده میشود. شارلوت همین کودک است که هرگز پدر و مادرش را ندیده! اگر تمام وقایع پیچیده سریال هنوز ذهنتان را به زانو در نیاورده، ماجرای تولد و زندگی شارلوت قطعا این کار را خواهد کرد.
سرنوشت تلخ مایکل
مایکل، پدر جوناس است و همانطور که اشاره شد، خودکشی او در ابتدای داستان باعث شروع چرخهی پرماجرای سریال Dark میشود. جوناس تلاش میکند تا با رفتن به گذشته، پدرش را از انجام این کار منصرف کند، اما در کمال تعجب متوجه میشود که مایکل اصلا قصد انجام چنین کاری را نداشته. در واقع تلاش جوناس برای نجات پدرش باعث میشود تا فکر خودکشی به ذهن مایکل خطور کند. مایکل به این نتیجه میرسد که صحبتهای جوناس در واقع نشانهای هستند که او را به سمت تصمیم درست هدایت میکنند و به همین دلیل دست به خودکشی میزند. مایکل حتی از نامهای که جوناس از آینده با خود آورده استفاده میکند تا کلمه به کلمه، متن خداحافظی خود را تنظیم کند.
پایانی فراتر از باور
عجیبترین واقعهی این مجموعه را میتوان در پایان فصل دوم آن دید. وقتی آدام در برابر چشمان جوناس، عشقش مارتا را به قتل میرساند، جوناس در شوک و اندوه غرق میشود. درست در همین لحظه است که ناگهان یک مارتای دیگر وارد صحنه شده و همه را تحت تاثیر قرار میدهد. جوناس که با سفر در زمان آشناست، از مارتا میپرسد که از کدام زمان به این تاریخ سفر کرده، اما پاسخ مارتا نه تنها مشکلات ما و جوناس را حل نمیکند، بلکه ذهنمان را هم بیش از پیش تحت فشار قرار میدهد. مارتا ادعا میکند که از «یک جهان دیگر» آمده! این یعنی در فصل سوم سریال دارک، علاوهبر پیچیدگیهای ناشی از سفر در زمان باید با موضوع جهانهای موازی و تاثیرات آنها بریکدیگر هم رو مواجه شویم!
فرزند دو دنیا
ماجرای دنیای موازی که مارتا از آن صحبت میکند، در فصل سوم بسیار پیچیدهتر خواهد شد. جوناس به این جهان سفر کرده و با مارتایی روبهرو میشود که هنوز زنده است. عشق جوناس به مارتا و تلاش او برای رسیدن به آرامش، در نهایت باعث میشود تا پیوند عمیقی میانشان ایجاد شود و حاصل این پیوند، فرزندیست که قواعد فیزیک کوآنتوم را به چالش میکشد. فرزند مارتا و جوناس در واقع حاصل تعامل دو دنیای موازی با یکدیگر است و به همین دلیل، نقش مهمی در پیشبرد داستان این مجموعه بازی میکند.
آدم و ایوا
در دنیای مارتا، او هم به یک مسافر زمان تبدیل شده و سرنوشتی مشابه جوناس پیدا میکند. مارتا با قرار گرفتن در مسیر زندگی خودش در بازههای زمانی مختلف، سعی میکند تا همه چیز را طبق برنامهی خودش پیش ببرد. شاید بپرسید برنامهی مارتا چیست؟ او سعی دارد تا با آدام مقابله کرده و از جهان خود و فرزندش دربرابر آدام و گروهش محافظت کند. تلاش مارتا در این مسیر دهها سال ادامه دارد و در نهایت، او در دوران پیری نام «ایوا» (به معنای حوا) را برای خود انتخاب کرده و فرقهی تازهای تاسیس میکند که هدف آن، نقش بر آب کردن برنامههای آدام است. تقابل آدام و ایوا از در دو دنیای موازی از نکات جذاب و نمادین سریال دارک است.
محصول یک اشتباه
اگر فکر کردهاید که پیچیدگی داستان سریال دارک تنها به موارد یاد شده ختم میشود، سخت در اشتباهید! در فصل سوم داستان مشخص میشود که جهان سومی هم وجود دارد که دو جهان جوناس و مارتا در واقع نشات گرفته از آن هستند. در این جهان که دنیای مبدا نام دارد، فیزیکدانی به اسم تنهاوز به دلیل از دست دادن فرزندش سعی دارد تا زمان را به عقب برگرداند و در نهایت تلاش او برای دستکاری روند طبیعی زمان منجر به خلق دو جهان مارتا و جوناس میشود. در واقع جوناس، مارتا و بسیاری دیگر از کاراکترهای این مجموعه اصلا در دنیای مبدا وجود ندارند و تمام مشکلات و دردسرهای داستان هم ریشه در این بینظمی زمانی دارد.
اگر فکر میکنید آثار سینمایی و تلویزیونی این روزهای هالیوود پیچیدگیهای لازم برای سرگرم کردن ذهن خلاقتان را ندارند، سریال Dark دقیقا همان چیزی است که به آن احتیاج دارید. پیچیدگی روایت داستانی این اثر آنقدر زیاد است که حتی پس از خواندن توضیح داستان سریال Dark و برملا شدن بسیاری از اتفاقات، تماشای آن همچنان شما را مبهوت و سردرگم خواهد کرد.
منبع sargame