طرفداری | دقایقی قبل از بازی دو پرچم آبی رنگ روبروی جایگاه ورزشگاه پیر و خسته آزادی مستقر شده اند. تیم وارد زمین می شود. جای جای ورزشگاه با پرچم های دیگر پوشیده شده اما این دو پرچم همچنان در حالت جمع شده باقی مانده است. بازی آغاز می شود، همه غرق در هیاهوی بازی شده اند. استقلال با سپاهان امیر قلعه نویی بازی داشت و گذر زمان حس نمی شود. عدد 22 روی اسکوربورد ورزشگاه نقش بست، تماشاگران منتظر هستند مثل همیشه در این لحظات از پدر معنوی تیمشان یادی کنند اما این بار قضیه فرق دارد. دو پرچم منقش به دوستاره به معرض نمایش در می آید تا جوابی باشد برای کل کل های فوتبالی آن روز های فوتبال ایران و تیم دیگر پایتخت که به فینال لیگ قهرمانان آسیا راه یافته بود. 1970 و 1990، سال هایی که استقلال توانسته ستاره های لوگوی خود را از آسمان فوتبال آسیا بچیند. در این دو قهرمانی نام یک نفر پر رنگ تر از همه است؛ منصور پورحیدری...
این روزها که فوتبال غرق در میلیاردها پول شده و عشق بازیکنان خریدنی است، شاید جایی برای منصور پورحیدری ها نباشد، همان هایی که موهایشان را در باشگاه سفید کردند، همان هایی که با وجود بیماری عشقشان را رها نکردند، همان هایی که به خاطر پول حاضر نشدند لوگوی باشگاه دیگری را ببوسند.
برخی انسان ها از همان بدو تولد گویی به این دنیا آمده اند تا به رویاهای جماعتی رنگ واقعیت ببخشند و دست به کارهایی بزنند که انجام دادن شان، غیرممکن است. منصور پورحیدری از جنس همان آدم ها بود. هرچند فوتبالش را از دارایی آغاز کرد اما پس از دو سال به تاج رسید و پیراهن هیچ تیم دیگری را به تن نکرد. دوران بازی ای که شکوهمند بود. پور حیدری با پیراهن آبی به هر آنچه فکر می کنید رسید. سه بار متوالی قهرمان جام باشگاه های تهران شد و دستش به جام تخت هم جمشید رسید اما چیزی که منصور پورحیدری را متمایز می کرد، قهرمانی در آسیا بود.
می گویند بازیکنان بزرگ، لزوما سرمربیان بزرگی نمی شوند اما سرنوشت منصور پورحیدری از همان ابتدا هم برای چیز دیگری نوشته شده بود. یک استنثاء نه تنها برای این قانون بلکه برای خیلی از کلیشه های خسته کننده فوتبال ایران بود. در روزهایی که رسیدن به صندلی نیمکت تیم ملی، آرزوی خیلی ها بود، پورحیدری استقلال را تیم ملی خود تلقی کرد.
جایی که منصورخان پور حیدری 3 بار فاتح جام باشگاه های تهران شد، جام قدس و آزادگان را برد و یک بار دیگر هم قهرمان آسیا شد. به همه این ها دو جام حذفی را هم اضافه کنید.
وقتی افتخارات باشگاه استقلال را ورق می زنیم، بازیکنان و مربیان مختلفی را می بینیم اما یک نام همواره به چشم می خورد؛ منصور پور حیدری که اغراق نیست اگر بگوییم تمام زندگی اش را وقف استقلال کرد. حتی در روزهایی که دیگر از نیمکت استقلال دور شده بود، در نقش سرپرست کنار تیم بود.
پورحیدری در دوران جوانی به دلیل آسیب دیدگی خیلی زود فوتبال را کنار گذاشت و به مربیگری روی آورد تا ستاره ای که با پیراهن بازیکن برای آبی ها گرفته بود را در قامت سرمربی هم تکرار کند. ویژگی پورحیدری این بود که هر وقت استقلال به او نیاز داشت بی منت می آمد، یک بار از حوزه خلیج فارس، یک بار از خانه و بار دیگر از تیم ملی... منصور پورحیدری بعد از انقلاب به اتفاق عنایت آتشی و پدر حسن روشن مانع انحلال تاج شد و با تبدیل تاج به استقلال کاری کرد حیات این باشگاه ادامه پیدا کند.
در آذر 1394 برای اولین بار بیماری منصورخان را از نیمکت آبی دور کرد. هرچند پس از مدتی و با وجود بیماری سرطان در چمن ورزشگاه آزادی گام بر می داشت و به سمت نیمکت استقلال می رفت اما همان چیزی که نمی خواستیم هیچگاه اتفاق بیفتد در 14 آبان 1395 رقم خورد. منصور پورحیدری برای همیشه آسمانی شد.
شاید همه به خاطر یک رابطه خونی فردی را پدر صدا بزنند اما منصور پورحیدری حکم پدر استقلال را داشت. پدری که بی منت از غریبگی هایش گذشت تا کنار تیم باشد. پدری که باعث می شد با وجود هزاران مشکل کمی آرام تر باشیم چرا که می دانستیم منصور پور حیدری برای استقلال همه کار می کند. این روزها جای پورحیدری بیش از پیش خالی است. البته وقتی حال نه چندان خوب این روزها را می بینیم می گوییم همان بهتر که او این روزهای تلخ را نمی بینید.
راستش را بخواهید دلمان برای پورحیدری ها و نسل شان تنگ شده است. نسلی که ما را عاشق فوتبال کردند، نسلی که به کلماتی مثل عرق و تعصب به یک تیم معنا بخشیدند.
منصور پورحیدری این روزها نیست اما فوتبال ایران هیچوقت او را فراموش نخواهد کرد. سال ها از آن سکانس تلخی می گذرد که منصور پور حیدری با وجود داشتن سرطان به سختی به سمت معشوقه اش گام بر می داشت، سکانسی از پدر معنوی باشگاه استقلال که با قامتی خمیده و عصا به دست در حال مبارزه با غول سرطان به دیواره نیمکت استادیوم شهر قدس تکیه داده و حسرت نتایج استقلال را می خورد. تصویری که در آن می توانیم عشق و علاقه عمیق این مرد را به معشوقه اش ببینیم. همان سکانسی که فقط چند لحظه بود اما برای چندین نسل درس عاشقی بوده و هست.
منصور پورحیدری همان بود که با تِق تِق عصایش به تیم جان تازه ای می داد، همانی که ورای آن چیزی که تصور می کنیم به تیمش عشق می ورزید. مردی که در جعبه ی هزار رنگ مداد رنگی فوتبال ایران آبی ترین رنگ به نام او شناخته می شود.
دست نوشته منصور پورحیدری درباره استقلال
عشق را آدمهای عاشق میدانند...
شوق را انسانهای مشتاق
باید با من باشی، باید همدوش من باشی تا این شوق و عشق را بشناسی...
من و استقلال و زندگی یکی هستیم، این خود عین عاشقی است.
عاشقی من نوبت ندارد، ازلی و ابدی است.
کودکی ام شب ها همه شوق استقلال بود و روزها به دیدنش در میدانها بودم.
گرچه ابتدای راهم دل به دارایی دادم،خب جوانی است و شور جوانی، خطا نرفتم،استقلال که تاج بود مرا نخواست!
قلهک بود و تجریش و نزدیکی اش که زمین های خاکی اش مرا به خود گرفت.چون هر نوجوان که خاک آلودهایی هستند برخاسته از خاک، من هم یکی از آنها...
سال به سالهایی نکشید که پیراهن آبی بر تنم نشست.خواستند و من هم خواستارش بودم...
دیگر زندگی است و همسری مهربان و فرهیخته و علی که یارم در روزگار پیری است و عسل که شیرینی زندگی ام است.
جوان بودم که پیراهن استقلال بر تنم نشست تا به امروز که از مسیر مردمی و عشق به مردمی که دوستش دارند جدا نشدم.
...و قبل از من بزرگانی چون دانایی فردها و بیاتی ها و کوزه کنانی و جدیکارها و عارف ها سیر مردانگی را در بستر آبی پاک هموار کردند و من کوچکی بودم که راه آن بزرگان را ادامه دادم.
اینک من هستم و این استقلالی که بیش از همه ما بزرگ است.ما رفتنی هستیم چنانکه دیگران نیستند.
آینده متعلق به شما نوجوانانی است که به عشق استقلال به میدان می آیید.
استقلال با شما استقلال است.آینده مال شما و استقلال است.
سال جاری آخرین روزهای کهنگی را دارد پشت سر می گذارد، باید افکاری نو داشت.
استقلال با شما نوجوانان و جوانان آینده ساز است که همچنان نو و باطراوت خواهد ماند.
سال جدید شما نسل پربار استقلال خواهید بود و سال موفقیت استقلال عزیز...
به امید آنکه در سال نو هر روزتان با استقلال پیروز باد...به امیدش
منصور پورحیدری