طرفداری / همه چیز از دبل نوبی دیکل در فینال جام حذفی شروع شد. سال 89. دورتموند بعد از 23 سال قهرمان جام حذفی شده بود. هواداران تشنه عناوین بیشتری بودند. میشائیل مایر جاه طلبی به خرج داد...
اندی مولر، ماتیاس سامر، یورگن کوهلر، پل لامبرت، کارل هاینس ریدله و تعدادی بازیکن دیگر به تیم اضافه شدند. چه کسی باورش میشود بروسیا دورتموند چنین بازیکنانی را در کمتر از 5 سال گرفته باشد؟
جاه طلبی ها نتیجه داد. دورتموند قهرمان بوندسلیگای سال 96 و چمپیونز لیگ سال 97 شد. اکنون تیم اول آلمان آنها بودند. سال بسیار خاصی برای طرفداران دورتموند بود. اما در نهایت چه اتفاقی افتاد؟ بعد از قهرمانی دورتموند سرنوشت آنها چگونه رقم خورد؟
اوتمار هیتسفیلد به سمت تالار افتخارات رفت. جام نقره فام را در دست داشت. و آن را در جایی به شدت خالی در تاریخ دورتموند قرار داد. از تالار بیرون آمد. به دفتر میشائیل مایر رفت. مایر به او گفت که احتمالا آخرین مربی دورتموند باشد که جام چمپیونز لیگ را در تالار افتخارات تیم میگذارد. از همان روز دورتموند با بحران مالی مواجه شد و تا به امروز با آن دست و پنجه نرم میکند...
روزهای بعد از 97 کابوس وار ترین روزهای تاریخ دورتموند بودند. هر شب با این فکر میخوابیدیم که آیا فردا دورتموندی وجود خواهد داشت؟ کودکان به ستارگان خیره میشدند. آرزو می کردند. از ستاره شان... آرزوی زنده ماندن تیم رویاها. نه فقط کودکان بلکه کل جامعه دورتموند. به جز رفتن به ورزشگاه و تشویق تیم از ته دل کار دیگری از دستمان بر نمی آمد. اما در نهایت همین هواداران سرنوشت دورتموند را رقم زدند. در این مطلب نگاهی کوتاه میاندازیم به سال هایی کابوس وار. 1998، 1999، 2000، 2001، 2002، 2003، 2004 و در نهایت سرپا شدن در 2005...
سال 1998؛ به عنوان قهرمان اروپا، در حد قعر نشین بوندسلیگا
سال جالبی بود. سال قبل تیم قهرمان چمپیونز لیگ شده بود و زندگی دوباره در وست فالن شروع شده بود. اکنون آماده رویا پردازی بیشتر بودیم. کسی انتظارش را نداشت. کسی نمی دانست میشائیل مایر چه فاجعه ای بالا آورده است. این فصل قرار نبود فصل خوبی باشد. بحران مالی سنگینی وجود داشت. پل لمبرت و پائولو سوسا از تیم جدا شدند. مهم تر از همه اینها جدایی اوتمار هیتسفیلد بود. او باید حفظ می شد. اما کاری از دستش بر نمی آمد. متاسفانه اصلا گزینه مناسبی برای جانشینی او استخدام نشد. نویو اسکالای ایتالیایی اصلا فصل خوبی با دورتموند پشت سر نگذاشت. تیم در بوندسلیگا کار خود را در رتبه 10 به پایان رساند. در یک شانزدهم جام حذفی حذف شد. سوپر کاپ را به بارسلونا باخت. در چمپیونز لیگ مقابل رئال مادرید در مرحله نیمه نهایی حذف شد و این پایان تلخ یک فصل افتضاح بود. نباید با بازیکنانی مثل سامر، کوهلر، چاپیوسات، کلوس، ریدله، رویتر و ریکن چنین نتیجه افتضاحی گرفته میشد. شرم آور بود. خیلی شرم آور. در حد اسم بروسیا دورتموند ظاهر نشدند. نگران شدیم. نگران آینده ای که پیش رو بود.
سال 1999؛ کسی جامی نمی خواهد، فقط در حد دورتموند بازی کنید!
کسی امیدی برای شروع نداشت.روح بزرگ دورتموند آسیب دیده بود. تیم در هیچ تورنمنت اروپایی حاضر نبود. اما با این اوصاف نسبت به فصل قبل خیلی بهتر بود. میشائیل اسکیبه جای اسکالا را گرفت. گزینه بهتری بود. اما برای دورتموند هیتسفیلد نشد. بروسیا فصل را در رتبه 4 جدول تمام کرد و همچنین در یک شانزدهم جام حذفی نیز حذف شدیم. فصلی بسیار بسیار عجیبی بود. شاید به این دلیل که وست فالنی بازی نمی کردیم. نه سرمربی وست فالنی داشتیم نه بازیکنان تیم مثل قبل بازی می کردند. دورتموند سابق نبودیم. می دانید، مهمترین ویژگی بازی دورتموند برای ما وست فالنیها این است که با دیدن بازی تیم مان احساس غرور کنیم. 3 امتیاز مهم است اما بازی غرور آمیز برایمان مهم تر. می توان گفت فصل با هیچ امیدی شروع نشد و پایانی نا امید کننده نیز نداشت. ترکیب پر ستاره ای داشتیم و شایسته عملکری بهتر از اینها بودیم. لمان، کوهلر، رویتر، چاپیوسات، مولر و ریکن از ستارگان آن فصل بودند.آن فصل اولین فصل دده بود. این بازیکن بعد ها اسطوره شد. بازیکنی که در آینده علی رغم برزیلی بودنش بیش از 300 بازی برای دورتموند انجام داد و اکنون در شعر های وست فالنی جا خوش کرده است. سرود ole dede یکی از جاودانه ترین سرود های تاریخ بورسیا دورتموند است و بارها در ورزشگاه خوانده شده است.
سال 2000؛ وست فالنی بازی کنید لعنتی ها!
بارها این جمله و این شعار ها در شهر و ورزشگاه شنیده می شد. هواداران حق داشتند. ما فاجعه بودیم. پرواز نمی کردیم. هرگز بالای جدول را ندیدیم. شاید چون بالی برای پرواز نداشتیم. دیگر سوختی نداشتیم. بیشتر از این نمی توانستیم. تیم خسته بود. به شوک نیاز داشت. شوکی عظیم. اسکیبه علی رغم اینکه فصل قبل را درخشید، در 10 بازی نخست فقط یک پیروزی به دست آورد تا هواداران بیش از پیش نگران شوند. نمی خواستیم دورتموند را در چنین شرایطی ببینیم. برند کراوس به عنوان جانشین او روی کار آمد. گزینه هایی فاجعه بار. دورتموند هرگاه یک سرمربی وست فالنی و سازگار با فلسفه اش گرفته است موفق شده اما افسوس که چنین آدم هایی خیلی کمیاب اند.
براوس فقط دو ماه دوام آورد. 5 بازی به پایان فصل مانده بود. دورتموند فقط یک امتیاز با تیم قعر نشین فاصله داشت. فاجعه ای دیگر. هنوز به عنوان تیم قهرمان اروپا شناخته می شدیم. این آزارمان می داد. چون اصلا در حد یک قهرمان بازی نمی کردیم.
اودو لاتک که تقریباً دو دهه قبل در دورتموند به عنوان سرمربی فعالیت می کرد ، در 5 بازی پایانی حضور یافت و در این بازی های باقی مانده ، با گرفتن 8 امتیاز ، تنها یک باخت (به بایرن مونیخ قهرمان) دورتموند را نجات داد. در نهایت، دورتموند یازدهم شد و پنج امتیاز از سقوط فاصله داشت. لاتک که گزینه موقت بود در پایان فصل دوباره باز نشسته شد (او دیگر هرگز تیم دیگری را مدیریت نمی کرد) و مدافع سابق دورتموند جانشین او شد یعنی ماتیاس سامر . تغییر چهار سرمربی در یک فصل! چگونه می توان به ثبات دست یافت؟
بحران مالی یقه مان را گرفته بود. فشار می داد. خیلی محکم. نای نفس کشیدن نداشتیم. هواداران شرایط سخت تری داشتند. میشائیل مایر فاجعه به بار آورده بود. او باید کاری می کرد. دست به کاری غیر منتظره زد. 81.05 درصد سهام باشگاه را فروخت. هواداران بخش اعظمی از این سهام را خریدند. دورتموند تا حدودی نجات یافت. اکنون فرصت داشتیم. فرصت نفس کشیدن. بهترین زمان برای یافتن راه حل.
دورتموند فصل ضعیفی را پشت سر گذاشت و در رده یازدهم ایستاد و پنج امتیاز از سقوط فاصله داشت. این درحالی بود که تیم پر ستاره ای داشتیم. اما ستاره هایی که دیگر نوری نداشتند.
سال 2001؛ زمانی برای نفس کشیدن
بلاخره یکی باید به این نتایج افتضاح پایان میداد. باشگاه دست به جیب شد. هاینریش، اولیسه ، لاکس و متزلدر از شالکه جذب شدند. و مهم ترین مهره ای که از دورتموند جدا شد اندی مولر بود که به شالکه پیوست! یک تصمیم بسیار عجیب. در نیم فصل باشگاه دوباره دست به جیب شد. این یک ریسک بزرگ بود.روسیچکی، سورنسن،کرونتیس و کیسی مهره هایی بودند که در زمستان جذب شدند. شاید باورتان نشود اما آقای میشائیل مایر هیچ پولی برای پرداخت دستمزد آنها نداشت و فقط و فقط روی پاداش گرفتن سهمیه چمپیونز لیگ حساب باز کرده بود. یک دیوانگی کامل. دیوانگی نه. این حماقت بود.
رئیس هیت مدیره گرد نیباوم بود. سرمربی نیز ماتیاس سامر بود. دورتموند فصل را در رده سوم به پایان رساند. نتیجه ای قابل قبول. انتظار نمیرفت که ماتیاس سامر انقدر خوب جواب دهد!
مهم تر از اینها دورتموند توانست در پلی آف چمپیونز لیگ حاضر شود و این فوق العاده بود.
سال 2002؛ و دوباره عشق و جنون
خرید مارسیو آموروسو. چهارمین بازیکنی برزیلی دورتموند در آن فصل. دورتموند به لطف درایت ماتیاس سامر و خرید های عالی توانست فصل را در رتبه نخست بوندسلیگا تمام کند و در نهایت دوباره جنون و دیوانگی. هوادارنی که بیش از پیش عاشق عشق ورزیدن بودند. حس غرور. دلتنگش بودیم. لازمش داشتیم. دورتموند در نهایت توانست بالا تر از لورکوزن قرار بگیرد تا بایر لورکوزن کمتر از دو هفته سه گانه را با هیچ! عوض کند. دورتموند فصل بعد میتوانست در چمپیونز لیگ بازی کند و این عالی بود. ماتیاس سامر جوان ترین سرمربی شد که بوندسلیگا را فتح کرده است. یک اتفاق ویژه برای همه ی اعضای باشگاه. همه از شروع عصر طلایی دورتموند حرف میزدند. تنها اتفاق تلخ شکست در فینال لیگ اروپا مقابل فاینورد بود. میشائیل مایر گمان می کرد که جاه طلبی هایش دوباره نتیجه داده است. قهرمان آلمان بود و باید همه چیز را مدیریت می کرد.
لازم به ذکر است که دورتموند آن فصل با پیروزی در پلی آف توانست در چمپیونز لیگ حاضر شود اما از صعود باز ماند و در رده سوم به لیگ اروپا رفت.
دده در مستند بروسیا دورتموند درمورد آن فصل گفت: " سامر به من میگفت دده به آموروسو و کولر بگو عقب بیایند اما آنها گوش نمی دادند و می گفتند توپ را به ما پاس دهید تا ما گل بزنیم. و این کار کرد. و این فوق العاده بود. ما با همین تاکتیک قهرمان بوندسلیگا شدیم!" سخنان یک وست فالنی. تنها دلخوشی دورتموند قبل از قهرمانی در بوندسلیگا. دده افسانه ای
2003 و 2004؛ سال های سرنوشت ساز و پر تنش
در سال 2003 مدیران باز دست به جیب شدند و یک برزیلی دیگر را به خدمت گرفتند. لئاندرو از آتلتیکو منیرو. پنج برزیلی در ترکیب یک تیم آلمانی! تیم انتظار قهرمانی مجدد را داشت. انتظارات از سامر بالا رفت. دوباره می خواستیم جنون را تجربه کنیم. اما دورتموند در بوندسلیگا سوم شد تا ترس باری دیگر بر شهر و دلمان حاکم شود. در چمپیونز لیگ نیز عملکرد مناسبی ارائه داده نشد. گرفتن سهمیه چمپیونز لیگ میتوانست تیم را امیدوار کند که از بحران مالی فرار کند و دورتموند به پلی آف راه یافت. دورتموند در سال 2004 در یک بازی حساس در پلی آف مقابل کلوب بروژ شکست خورد و از صعود به چمپیونز لیگ باز ماند. ذهنیتی ضعیف و افتضاح. دورتموند چرا باید در مقابل کلوب بروژ شکست بخورد؟ افتضاح بود. می شد چهره گرد نیباوم را دید. درحالی که به حصار تکیه داده بود از آینده ای تاریک و وحشتناک خبر داشت. میدانست چه گندی زده اند! این درحالی بود که مبلغی سرسام آور نیز برای ساخت دیوار زرد صرف شده بود! کسی در آن خراب شده پیدا نمی شد که بگوید پول ندارید چرا خرج می کنید؟ 5 فصل پیاپی 5 ام می شدیم بهتر از آن بود که فصلی قهرمان و فصلی 13 ام شویم. آنها دلسوز دورتموند نبودند نگران افکار عمومی و رسانه ها نسبت به عملکردشان بودند. در وست فالن باید این افراد را به بدترین شیوه مجازات کرد.
سال 2005؛ بودن یا نبودن، مسئله این است!
گرد نیباوم و میشائیل مایر گند زدند. برت ون مارویک از سمت خود استعفا کرد. دکتر راینهارد رائوبال رئیس شد. نیباوم را در اولین فرصت اخراج کرد و هاینس یواخیم واتسکه را به عنوان مدیر عامل هیت مدیره انتخاب کرد. واتسکه 3 ماه اول حقوقی دریافت نکرد. هدف اصلی تیم این بود که ببیند آیا در سه ماه آینده وجود خواهد داشت یا خیر؟ هوادارن شرایط تیم را درک می کردند. کمک می کردند. با تشویق. با عشق. با حضور در ورزشگاه. با کمک های مالی. خریدن تک تک بلیط ها. حتی با دعا کردن.
نگرفتن سهمیه باشگاه را با شدید ترین بحران های ممکن مواجه کرد. هدف باشگاه این بود. اطمینان از اینکه آیا 3 ماه آینده تیم فوتبال بورسیا دورتموند وجود خواهد داشت یا خیر! این وحشتناک بود. ابتدا 20 درصد دستمزد ها کاهش داده شد. خیلی ها رفتند و بعضی ها ماندند. باشگاه پروژه ای جدید را به سرمایه گذاران شهر اعلام کرد. اگر 75 درصد سرمایه گذاران قبول میکردند، باشگاه از خطر ورشکستگی حفظ می شد و مدتی فرصت نفس کشیدن داشت و می توانست شرایط را مدیریت کند کاری که میشائیل مایر اصلا به درستی انجام نداد. ولی اگر نه، همان روز هانس یواخیم واتسکه باید به بانک محلی می رفت و اعلام ورشکستگی می کرد و تیم مستقیما به لیگ دسته 3 ایالت نوردراین وست فالن سقوط می کرد! میشائیل مایر با مدیران به جلسه نرفت. نباید هم می رفت. همه هوادارن او را عامل بدبختی ها می دانستند.
سکوت مطلق در جلسه. نتیجه روی تابلوی اعلانات اعلام شد. 100 درصد سرمایه گذاران موافق بودند و دوباره نجات پیدا کردیم. این بار هم خفه نشدیم. به قول راینهارد رائوبال: "کار به یک شکل تماما دورتموندی انجام شد!"
خبر خوبی بود. باشگاه از ورشکستگی نجات پیدا کرد. میشائیل تسورک سمت بالاتری گرفت و مدیر ورزشی شد. به جرات میتوان گفت هانس یواخیم واتسکه پررنگ ترین نقش را داشت. او بی نظیر بود. یک قهرمان واقعی در شهر. نه شنلی قرمز رنگ داشت نه پرواز می کرد نه از چشمانش لیزر می فرستاد و نه می توانست یک ساختمان را روی دستانش نگه دارد، او فقط کت و شلواری با کلاس با کراواتی قرمز رنگ داشت و مثل یک جنتلمن واقعی دورتموند را از مهلکه نجات داد. اگرچه ستاره هایی مثل توماس روسیچکی فروخته شدند و با اشک وست فالن را ترک کردند اما در نهایت دورتموند زنده ماند.
واتسکه بعد ها توضیح داد که چگونه سیاستش ورشکستگی را به زانو درآورد:
"نقشه ما سه مرحله داشت. اولین مرحله حفظ بقا باشگاه بود و در آن مرحله مایکل زورک مدیر ورزشی باشگاه خیلی به من کمک کرد. ما توانستیم دستمزد تیم اصلی را در آن زمان از 75 میلیون به 24 میلیون کاهش دهیم که این موضوع کار ما را برای داشتن تیمی قدرتمند سخت می کرد. من فکر نمی کنم هیچ کس در مادرید یا در هیچ جای دیگر این ریسک را بکند تا بخواهد با 24 میلیون تیمی را اداره کند. بعد از آن ما سعی کردیم که به مدت سه سال جایگاه تیم را در جدول ثابت کنیم و نگذاریم پایین تر برود. این مرحله اول ما بود."
دورتموند در سال 2005 (در آستانه ورشکستگی) تیمی با کلی بازیکن دوست داشتنی: کولر، وایدنفلر، روسیچکی و ...
دورتموند در سال 2007 (بعد از فرار از ورشکستگی و در حال ریکاوری) اختلاف فاحش ترکیب. هرچند در این ترکیب نیز کلی بازیکن محبوب و دوست داشتنی وجود دارد:
و در نهایت دورتموند وارد عصر جدیدی شد. واتسکه درمورد دوران پس از ورشکستگی گفت:
ساختن چیزی جدید با یک ترکیب و بازیکنان جوان ولی با استعداد به همراه یک مربی بزرگ به نام کلوپ که او را در سال 2008 انتخاب کردیم. سپس در سال 2011 ما لیگ را بردیم و حتی خودمان از این موضوع تعجب کردیم. در آن زمان هزینه های تیم اول ما 38 میلیون بود که به طرز باور نکردنی بسیار کم بود. در حال حاضر ما سعی داریم با توجه به شهرت و محبوبیتی که به دست آوردیم درآمدها را افزایش دهیم و موفق شدیم درآمد سالانه را یه 305 میلیون یورو یعنی 50 میلیون بیشتر از سال قبل برسانیم. الان نیز در مرحله سوم هستیم و داریم رشد می کنیم اما هنوز به سطح رئال و بایرن نرسیده ایم. من فکر می کنم در حال حاضر مادرید سه برابر ما خرج تیم اصلی اش می کند.
"مصاحبه هانس یواخیم واتسکه قبل از فینال چمپیونزلیگ 2013"
و این بود داستان دورتموندی که جاه طلبی نزدیک بود تاریخش را به باد دهد. اما خوشبحتانه نسیم خنک قهرمانی چمپیونز لیگ هر روز خاطرات ما دورتموندی ها را نوازش میکند. شاید واتسکه از ورشکستگی مجدد ترسیده است و جاه طلبی به خرج نمی دهد. در هر صورت، ما به او اعتماد داریم. چرا که زمانی بود که دورتموند برای 2 میلیون یورو مجبور به وام گرفتن از بایرن مونیخ شد ولی اکنون می گوید برای حفظ یک ستاره 130 میلیون یورویی مشکلی ندارد.