تنکابن یا شهسوار یکی از شهرهای استان مازندران در ایران است و پس از شهر چالوس دومین شهر پر جمعیت غرب استان مازندران میباشد. تنکابن مرکز شهرستان تنکابن بوده و این شهرستان پرجمعیتترین شهرستان غرب استان مازندران محسوب میگردد. این شهر مرکز فرمانداری ویژه تنکابن میباشد و مردم آن به زبان های فارسی، مازندرانی و گیلکی سخن میگویند. از محصولات مهم شهر میتوان به انواع مرکبات، برنج و چای اشاره کرد. جمعیت کل شهرستان تنکابن بر اساس آخرین سرشماری در سال نود و پنج ۱۶۶٫۱۳۲ نفر بوده که تعداد ۵۵٫۴۳۴ نفر آن، جمعیت شهر تنکابن (شهسوار) است.
در حال حاضر بیشتر اهالی استان مازندران این شهرستان را با نام شهسوار میشناسند. در دوران پهلوی شهر جدیدالتأسیس شهسوار مرکز «منطقه تنکابن» گردید که پس از انقلاب اسلامی دوباره به تنکابن تغییر نام داد. در زمان قاجاریان، خرم آباد مرکزیت منطقه تنکابن و مرکز محالثلاثه در عصر حاکمیت خاندان خلعتبری بر این منطقه بوده است. در دوران زندیان، افشاریان، صفویان و در زمان الحاق منطقهٔ تنکابن از رویان به دیلمستان این منطقه با نام دِیلَمخاصه شناخته میشد و مرکز آن «تنکابن» بود که در دورهٔ صفویان به نام فیض هم خوانده میشد ولی قبل از الحاق از رویان به دیلمستان، تمام این منطقه با نام تَنکابن شناخته میشد. پیشتر از آن و در دوران باستان، این منطقه و مرکز آن تَنکا نام داشت.
تَنکا شهری بزرگ و دژ مانند با حصار و روئی سخت و محکم در غرب طبرستان در ناحیه رویان بوده است. این شهر پس از کسب رونق و اشتهار، به ویژه در زمان ضعف حکومتگران علوی، مرکزیت سیاسی را که سالهای طولانی به «رویان» اختصاص داشت را متعلق به خود کرد. حکام مختلف فرامین خود را از دژ تنکا به نواحی اطراف جاری میساختند. در سال ۷۸۹ قمری[۲۰] به دستور امرای گیلان به حدود «تنکا» حمله گردید، خانهها را غارت کردند و قلعه را آتش زدند. چندی پس از نابودی قلعه تَنکا شهری پایینتر از خرابههای شهر قدیمی ساخته شد و به «پایین تنکا» یا تنکابن موسوم گشت. کمکم این نام به تمام سرزمینهایی که حکام محلی را تشکیل میداد، تعمیم یافت. تنکابن در زلزله سال ۸۸۹ ق. آسیب فراوان دید، به طوری که بسیاری از عمارتهای آن، از جمله قصر و حمامهای آن، ویران شد و آنچه باقی ماند ترمیم شدنی نبود. بطور کل منطقهٔ تنکابن از قرن هفتم در زمان الحاق از رویان به دیلمستان (ناحیهای مستقل بین طبرستان و گیلان) با نام دیلمخاصه شناخته میشد که در حکومت صفویان مرکز آن تنکابن یا فیض نام داشت و نقاط جلگهای منطقه و پایین دست رودخانه، «شهسوار» خوانده میشد. این منطقه در دوران حکومت افشاریان و زندیان بیشتر با همان نام دیلمخاصه شناخته میگردید. در زمان سلطنت قاجاریان، خرمآباد مرکز منطقه تنکابن و مرکز محالثلاثه (تنکابن، کلار، کجور) در عصر حاکمیت خاندان خلعتبری بر این منطقه بودهاست. در دوران پهلوی شهر جدیدالتأسیس شهسوار مرکز این منطقه گردید و پس از انقلاب اسلامی این نام باز هم به تنکابن تغییر یافت.
طبق تقسیمات کشوری، منطقه تنکابن تا قبل از سال ۱۳۰۸ شمسی از شهرستان املش تا انتهای شهرستان نوشهر را در بر میگرفت. رودسر و املش در سال ۱۳۰۸ ش، چالوس و نوشهر در سال ۱۳۲۵ ش، رامسر در سال ۱۳۶۴ و عباسآباد در سال ۱۳۸۸ شمسی به ترتیب از منطقه تنکابن جدا شدند. در گذشته ای دور و در طول تاریخ غالب ذکر نام مناطق شمالی ایران، آمارد بوده است ولی ظاهراً نخستین بار در اواخر قرن هشتم ه.ش، مرعشی در کتاب تاریخ گیلان و دیلمستان از لفظ تنکابن برای این منطقه نام برده است. احتمالاً این نام از نام «قلعه تُنکا» گرفته شده است که اولیاء اللّه آملی در حدود سال ۷۲۴ خورشیدی آن را در کتاب تاریخ رویان ضبط کرده بود.
در زبان مازندرانی و بنابر کتاب سفرنامه مازندران و استرآباد، پسوند بُن به معنی «پایین» میباشد که در اسامی مکانهای زیادی در شمال کشور وجود دارد. در نتیجه تنکابن به معنی پایین تنکا یا زیر تنکا میباشد.در مورد وجه تسمیه تنکابن نظریهٔ دیگری نیز بیان شده؛ تنکابن یا تنک آب بن یعنی جائیکه جلگه ساحلی دریای کاسپین تنک میشود. در زبان مازندرانی «تنک» به معنی اندک و کم است. آن قسمت از ساحل دریا که اندک از بن کوه فاصله دارد به عبارت دیگر آن قسمت از ساحل دریا که با پهنای کمی از بن آب ظاهر شده است تنک آب بن یا تنکابن نامیده شده است. البته دلیل دیگری نیز برای فلسفه این نام بیان شده که به علت تابستانهای شرجی و طاقت فرسا و همچنین زمستان تقریباً سرد منطقه و شرایط کشاورزی در این آب و هوا از واژه «تن کاه» به معنی کاهنده جسم و تن برای سختی تعبیر از تن کاه بن به تنکابن در آمده است.
به نوشته رابینو تنکابن به معنای «پایین تنکا» است که پس از آن و در دوران اسلامی دیلمستان یا دیلم خاصه نامیده شد. سلاطین صفوی برای تقویت قوای منطقه تنکابن جهت فتح نهایی گیلان و خاتمه دادن به اغتشاشات بین طوایف این حدود، به کوچ عشایر جنگجوی کرمانشاه به منطقهٔ تنکابن اقدام نمودند. از جمله ایل هایی که در زمان سلطنت شاه طهماسب اول به این منطقه کوچانده شدند، ایل کرد روزکی و ایل شهسواران روزکی بودند. ایل کرد روزکی به ریاست و ایلخانی شرف الدین علی بدلیسی در دو سوی شرق و غرب سختسر و پیرامون آن و در پایین دست شمالی رودخانه مرزی (رود سرخانی) مستقر شدند تا جبهه کیاییان گیلان را از سوی شرق گیلان در فشار گذارند تا در صورت حمله ارتش قزلباش از طریق دره سفید رود به گیلان، پیروزی بدست آید. طایفه شهسواران ایل روزکی نیز در نقاط جلگهای منطقهٔ تنکابن و مصب رودخانه مرزی (رودخانهی نمکاوه رود) سکونت یافتند تا مرزبان تنکابن در برابر تهاجمات ملوک رستمدار (کجور و کلارستاق) باشند. نام شهسوار نیز از آن دوران به این منطقه اطلاق گشت. در دوران پهلوی نیز شهر جدیدالتأسیس شهسوار مرکز منطقه گردید که پس از انقلاب اسلامی به تنکابن تغییر نام پیدا کرد.
در شهسوار هر سه زبان فارسی و مازندرانی و گیلکی رایج هست. در واقع مهاجران کجوری، کلارستاقی، عباسآبادی و نشتارودی به زبان مازندرانی و مهاجران لنگرودی، رودسری و اشکوری به زبان گیلکی گویش میکنند ولیکن مردم بومی تنکابن(شهسوار) و خرمآباد به گویششهسواری سخن میگویند. برخی از زبانشناسان گویش شهسواری را غربیترین گویش زبان مازندرانی دانستهاند که با زبان گیلکی درآمیخته است، برخی نیز این گویش را شرقیترین گویش زبان گیلکی دانستهاند که با زبان مازندرانی درآمیخته است و برخی از زبانشناسان این گویش را به دلیل درامیختگی با دو زبان مازندرانی و گیلکی، یک گویش مجزا از این دو زبان دانستهاند. گویش شهسواری از هر دو زبان مازندرانی و گیلکی تاثیرات فراوانی پذیرفته است و در مقابل ویژگیهای منحصر به فردی دارد که آن را هم از لحاظ ساختاری و هم واژگانی از این دو زبان متمایز میکند.
آماردها نخستین سکنه باستانی تنکابن بودهاند. در مورد سکنه باستانی تنکابن آنها را منتسب به آمارها یا همان آمارد میدانند، در دوران بسیار کهن یعنی در زمانی که شاهنشاهان هخامنشی بر ایران فرمان میراندند، در کرانه جنوبی دریای مازندران اقوام کادوسی و تپوری و آمارد میزیستند که قومی آریایی و سکاییتبار بودند و ساکن در شمال ایران بودند. از گفته تاریخ نگاران چنین استنباط میشود که قبل از حمله اسکندر به مردها در ۳۳۱ سال قبل از میلاد کسی به منطقه تحت سیطره آنها هجوم نیاورده بود بعد از حمله اسکندر نیز آنها مستقل بودند دیو دور سی سی لی از مورخان یونانی شرحی کامل از چگونگی حمله اسکندر به ماردها بیان میکند پیرنیا نیز گزیدهای در باب چگونگی حمله اسکندر به ماردها بیان کردهاست دربارهٔ خوی و احوال آماردها گواهیهایی از مورخان باختری برای ما ماندهاست. مثلاً ژوستن آنان را نیرومند و شجاع خوانده آریان میگوید که آماردها مردی بودند بی بضاعت ولی درکشیدن بار فقر و قحطی دلیر، کنت کورث نیز در این مورد مینویسد سربازان آماردی بالشکریان اسکندرمقدونی شجاعانه جنگیدند درجنگ گوگامل که آخرین جنگ داریوش سوم و اسکندر بود تیراندازان چیرهدست آماردی شرکت داشتند و رشادت بسیاری نشان دادند، پس از آنکه اسکندر پارس را غارت و شهرهای زیادی را ویران ساخت داخل ولایت ماردها شد، این قوم از مردمان دارای اخلاق و آداب خاصی بودند آنها مردمانی زحمتکش و دلیر بودند که اسکندر تنها و با تهدید به آتش زدن تمامی جنگلها موفق به تسلیم کردن آنها گردید و درازای بازپس گرفتن (بوسیفال) اسبش آن مناطق را به حال خودواگذاشت.
دردوره شهریاری پادشاهان اشکانی مردها از استقلال داخلی برخوردار بودند و در مقابل قوای حکومت مرکزی ایران به شدت مقاومت میکردند. فرهاداول شاهنشاه اشکانی سرانجام توانست آنهارا پس حدود۲۰سال جنگ پیوسته و مقاومت مغلوب و مطیع خودساخت و تعداد زیادی از آنها رابرای مرزبانی به قسمت شرقی کشور فرستاد. به نوشتهٔ کریستوفر برونر، آماردها، تا دوران فرهاد یکم اشکانی، در گسترهٔ آمل مازندران میزیستند؛ و آنکه فرهاد یکم، بخشی از این مردم را میکوچاند به گسترهٔ دربند در قفقاز، و بازماندگان آنان آمیخته میشوند با سکاییتباران تپور—که از پارته (Parthyene) کوچانده شده بودند به بخشهای میانی جنوب دریای کاسپین (مازندران کنونی)—و مردم مازندران (تپورستان) را تشکیل میدهند. ژرژ راولینسون نیز میپردازد به یورش فرهاد یکم به گسترهٔ آماردها در مازندران امروزی و بخشهای شرقی البرز، و همچنین به برونکرد و کوچ ناگزیر آماردها بهدست او و جایگزینی قوم تپور. پس از قدرتگیری اشکانیان، در دوران فرهاد یکم اشکانی، فرهاد به آماردها حمله کرد و پس از شکست آنان، قوم آمارد وادار به کوچ اجباری به بیرون از حاشیه جنوبی دریای مازندران شدند.
کوچ گسترده دستههای قوم تپور و جایگزین شدن این قوم سکایی در حاشیه جنوبی دریای مازندران به شکلگیری سرزمین تپورستان منجر شد. چنانچه بعدها از سرزمین تپورستان در نقشههای جغرافیایی یونانی و رومی و گزارش مورخان یونانی و رومی، چه در دوران اشکانیان و چه در دوران ساسانیان میتوانیم ببینیم. مانند تصویر نقشهای از قلمرو دولت یونانی بلخ که ارائه شدهاست. در جغرافیای استرابون از قوم تپور به عنوان قومی ساکن میان سرزمین هیرکانی (سواحل شرقی و جنوبی دریای خزر) و سرزمین آریا یاد شدهاست. بنابر گزارش بطلمیوس جغرافی نگار شهیر یونانی، قوم تپور از قبایل ایرانیتبار دوران باستان و یکی از طوایف سکاها[۵۰] بودهاست. در کتاب تاریخ ایران کمبریج در صفحه ۷۶۶ چاپ ۱۹۸۳، تپوریها قومی خوانده شدهاند که در دوران فرهاد یکم اشکانی، از پرثوه (Parthyene) به مناطق مرکزی جنوب دریای مازندران (مازندران کنونی) سرزمین آمارد کوچانده شدند.
در دوران اشکانی و ساسانی تنکابن بخشی از تپورستان و ناحیه رویان بود. تنکابن به همراه کلارستاق و کجور از نواحی اصلی سرزمین رویان بودهاست. رویان به سرزمینی آباد در غرب مازندران گفته میشد که شامل هوسم، تنکابن، الموت، لنگا، طالقان، کلارستاق، کجور، لورا، ارنگه، رودبار قصران و لارقصران میشد. در دوران اشکانی و ساسانی منطقه تنکابن تحت حاکمیت خاندان گشنسپ از پادشاهان تپورستان بودهاست.
در پیوند با تاریخ مردم مازندرانی، باید به این نکته توجه داشت که پیشینه اطلاق نام مازندران به طبرستان، پس از سرایش شاهنامه بودهاست و در نگاشتههای پیش از شاهنامه فردوسی، نامی از مازندران در دست نیست و تاریخ نگاران یونانی و رومی، در گزارشهای تاریخی خود پس از قدرتگیری اشکانیان، نام آن سامان را تپوریا(TAPURIA) قید کردهاند. چنانچه در دوران ساسانیان آن را تپورستان خواندهاند و پس از یورش عربها در منابع ایرانی و عربی، به طبرستان معرب شدهاست. همچنین بسیاری از استادان شاهنامهشناس در اینباره کتاب و مقالاتی ارائه کردهاند. مانند کتاب «پژوهشی در شاهنامه» نوشته دکتر حسین کریمان، ادیب و لغتشناس و مورخ معاصر و استاد دانشگاه شهید بهشتی که در باب تفاوت مازندران شاهنامه فردوسی با مازندران امروزی نوشته شدهاست.
رویان به سرزمینی آباد در غرب مازندران گفته میشد که شامل کجور (نور و نوشهر)، کلارستاق (چالوس و کلاردشت)، لنگا (عباس آباد و شرق نشتارود)، تنکا (تنکابن، رامسر و غرب نشتارود)، هوسم(رودسر و املش)، الموت، طالقان، لورا، ارنگه، رودبار قصران و لار قصران میشد. تَنکا شهری بزرگ و دژ مانند با حصار و روئی سخت محکم در غرب طبرستان در ناحیه رویان بودهاست. رویان و رستمدار بنا بنوشته ظهرالدین مرعشی مؤلف کتاب مازندران و رویان از مشرق به سی سنگان و رودخانه مانهیر و از مغرب به ملاط و هوسم بود. در سال ۵۹۰ قمری که استندار هزار اسف بن شهرنوش اسپهبد رویان که ضد اردشیر بن حسن شورید و با فرقه اسماعیلیه داخل اتحاد شد سرزمین بین سختسر تا ملاط را به این فرقه داد، چندی بعد استندار شهرآگیم بن نماور بیستون اسپهبد رویان با ملوک گیلان وارد نبرد شد ولی پس از جنگهای عدیده از شکست خورد و منطقه تنکابن را به گیلان واگذار کرد و از این تاریخ تنکابن از قلمرو طبرستان و رویان خارج و ضمیمه دیلمستان گردید و دیلم خاصه خوانده شد. از این تاریخ به بعد نواحی تنکابن و سخستر و هوسم و ملاط با هر پیروزی و شکست بین مازندران و گیلان بارها دست به دست شدهاست. در کتاب حدود العالم بتاریخ تألیف ۳۷۲ هجری قمری در ذکر حدود نواحی چون دیلم خاصه و طبرستان و گیلان آمدهاست: دیلمان ناحیتیست دیلم خاصه که از این ناحیت باشد میان طبرستان و جبال و گیلان و دریاء خزران نهادهاست و این مردمان دو گروه اند، یک گروه بر کران دریا باشند و دیگر گروه اندر کوهها و شکستگیها، و گروهی اندر میان این هردو قومست. اما این کی بر کران دریاست، ایشان را ده ناحیتست خُرد چون: لترا، وارپوآ، لنکا، مرد، جالک رود، کرک رود، دینار رود، جود اهنجان، ملان رودبار، هوسم، و از پس کوه برابر این ده ناحیت، سه ناحیت بزرگست چون: وستان، شیر، پژم و هر ناحیتی را از این ناحیتها، ناحیتها و دهها بسیار است و این همه اندر مقدار بیست فرسنگ است اندر بیست و پنج فرسنگ؛ و این ناحیت دیلم ناحیتیست آبادان و با خواسته و مردمان وی همه لشکری اند یا برزیگر و زنان شان نیز برزیگری کنند و ایشان را هیچ شهری با منبر نیست و شهرشان کلار است و چالوس طبرستان ناحیتی بزرگ ازین ناحیت دیلمان است و حدش از چالوسست تا تمیشه و این ناحیتیست آبادان و (با نعمت و) بسیار خواسته و بازرگانان بسیار و طعامشان بیشترین نان برنج است و ماهی، بام خانههایشان سفال سرخ است از بسیاری باران کی آنجا آید بتابستان و زمستان ناتل، چالوس، رودان، کلار، شهرکهایی اند اندر کوهها و شکستگیها و این ناحیتی است هم از طبرستان و لکن پادشاهی دیگر است و پادشاه او را استندار خوانند، حد وی از ری تا دریا بکشد، و کلار و چالوس بر حدیست میان دیلمان خاصه و طبرستان و این چالوس بر کران دریاست و کلار اندر کوهست و از رودان جامه سرخ خیزد پشمین کی از وی بارانی کنند و بهمه جهان ببرند و گلیمها کبود خیزد کی هم بناحیت طبرستان به کار دارند گیلان ناحیتیست جدا میان دیلمان و جبال و آذربایگان و دریاء خزران و این ناحیتیست بر صحرا نهاده میان با آبهاء روان بسیار، یکی رودیست عظیم سپید رود خوانند، میان گیلان ببرد و به دریاء خزران افتد، و این گیلان دو گروه اند، یک گروه میان دریا و این رودند و ایشان را «از این سوی رودی» خوانند و گروهی دیگر میان رود و کوهند ایشان را «از آن سوی رودی» خوانند، اما «ازین سوی رودیان» را هفت ناحیتست بزرگ چون: لافجان، میالفجان، کشکجان، برفجان، داخل، تجن، جمه؛ و اما آنک «از آن سوی رودیان» اند ایشان را یازده ناحیتست بزرگ چون حانکجان، نَنَک، کوتم، سراوان، پیلمان شهر، رشت، تولیم، دولاب، کهن روذ، استراب، خوان بلی اولیاالله آملی نویسنده کتاب تاریخ رویان تألیف قرن هشتم هجری چنین آوردهاست: القصه بعد از آنکه افراسیاب و منوچهر با هم صلح کردند، سبب آنکه دوازده سال آنجا مقیم بود، عمارت رویان و آن نواحی بادید آمد. از آنجا فال گرفت و آن نواحی را عمارت فرمود و در طبرستان مقام ساخت و آن را حدود معین کرد. از طرف شرق دینار جاری و از طرف غرب ملاط (دهکده ای که حد غربی طبرستان بوده و تا امروز باقی ست)است. اینست مبدأ عمارت رویان که بطریق ایجاز نبشته شد و العلم عند الله. پس معلوم شد که اول کسی که بنیاد کوره رویان نهاد منوچهر بود. و به زبان طبری استان کوه را گویند. پس معنی استندار، ملک الجبال باشد، یعنی حاکم و پادشاه کوه، همچنانکه ملوک باوند را در آن عهد ملک الجبال خوانندی، پس معنی استندار نیز همان باشد ملا شیخ علی گیلانی در کتاب تاریخ مازندران که در سال ۱۰۴۴ هجری قمری تألیف شدهاستندار را ناحیتی بالتمام در طبرستان قید کردهاست در کتاب تاریخ طبرستان و رویان و مازندران تألیف ظهیرالدین مرعشی بتاریخ تألیف (۸۱۵–۸۹۲ ه.ق) در ذکر حدود طبرستان و رستمدار آمدهاست: مقصود که چون منوچهر شاه، دوازده سال در مقابل افراسیاب بود، عمارت رویان و نواحی آن پدید آمد. در طبرستان مقام ساخت و حدود آن معین گردانید، از طرف شرق دنیاره جاری و غربی قریه ملاط که آن قریه شهر هوسم اکنون به فرضه روده سر اشتهار دارد در سنه سمائه خمسین و خمسائه چون علاء الدوله حسن بر جای پدر خود بنشست از الیشه رود تا به کنس تمامی به استندار کیکاوس مسلم داشت و سامان رودخانه شد و حد غربی اصلاً ملاطه بوده، اما به زمان ملک هزار اسف بن شهرنوش هزار اسف به پادشاه مازندران خلاف کرده بود و با ملاحده اتفاق نموده بود از سخت سر تا ملاطه به ملحدان مسلم داشت و سخت سر را سامان غربی استندار گردانید و این در سنه تسعین و خمسائه بود و بعد از آن در زمان استندار شهر آکیم بن نماور بیستون بعد از سنه اربعین و سمائه با ملوک گیلان مخالفت کرده بود و در ساحل دریا نزاع میکردند و استندار چون مقاومت نتواست کرد مُعَسکر میگذاشت باز پس رفت تا به کنار نمکاوه رود رسید (نمکاوه رود که سرحد تنکابن است) و ملوک جیلان هرچند کوشیدند استندار را از آنجا نتوانستند برداشتند. آخر همانجا حد ملک او نهادند والله اعلم بالصواب[۶۸] و حد مازندران شرقی از بیشه انجدان میباشد و غربی ملاط ملاحق به حد شرقی استندار که مذکور شد
دیلمستان' یا سرزمیندیلم تا قرن هفتم و هشتم هجری به شرق گیلان و غرب مازندران امروزی اطلاق میگردید اما پس از تسلط مغولان بر ایران به جای استفاده از واژه دیلم از گیلان استفاده گردید و مراکز قدرت از کوههای گیلان به سرزمینهای جلگهای منتقل گردید لذا از این به بعد در متون تاریخی و جغرافیایی جایگزینی گیلان به جای دیلم قابل ملاحظه میباشد. اما بهطور کلی باید بیان کرد که از گیلان برای مناطق جلگهای و لفظ دیلم برای مناطق کوهستانی کاربرد داشتهاست.
در کتاب مازندران در تاریخ نیز بدان اشاره شدهاست، و به گونهای که دیلمان را تعریف میکند تداعیکننده منطقه تنکابن امروزی میباشد:"دیلمان میان تبرستان و کوهستان (جبال) و گیلان است. مردمان آن دو گروه هستند:یک گروه بر کران دریا باشند. گروه دیگر در کوهستانها، و گروهی هم میان ان دو، این منطقه دیلمان که بر کران دریا است ده ناحیه است، چون:لنزا، واریوا، لنگا، مرد، چالک رود، کرک رود، دیناررود، جودا هنجان (جواهرده نتهیجان)، رودبار، هوسم (رودسر). در پشت این ده ناحیه، سه ناحیه بزرگ است، چون رستان، شیر، پژم. این همه بیست فرسنگ است در بیست و پنج فرسنگ. این ناحیه دیلم است وکلار و سالوس". به عنوان سندی دیگر به حدود این منطقه میتوان به تاخت و تاز اعراب به دیلمستان یا دیلمان توجه کرد. یاقوت حموی نوشتهاست:حجاج بن یوسف دستور داد میانه قزوین و واسط (شهری نزدیک کوفه)، بلندیهایی ساختند که هر زمان در قزوین با دیلمان جنگ روی میدهد در این بلندیها آتش روشن کنند تا همگان آگاه شوند. حجاج پسر خود را با لشکری به تاخت وتاز دیلمستان فرستاد. حجاج، عمر بن هانی را به جنگ دیلمان فرستاد حدود تنکابن از شرق رودخانه نمک ابرود و از غرب رودخانه سرخانی هوسم بوده است . حد طبرستان در نقشهها و دورانهای مختلف گاه تمام البرز کوه را شامل میشده و گاه تنها ولایات شمالی ایران و البته در بیشتر دورانها محدودهای نزدیک به مازندران فعلی را در بر میگرفتهاست. یاقوت حموی در معجم البلدان ذیل کلمه مازندران و طبرستان مینویسد: «طبرستان معروف به مازندران است و نمیدانم از کی به مازندران نامیده شدهاست و آن نامی است که ما آن را در کتابهای قدیم نیافتیم، و همانا از زبان اهل آن بلاد شنیده شدهاست و بیشک مازندران و طبرستان یکی است.» در حقیقت این دو اسم یعنی طبرستان و مازندران به یک معنی بوده اند اما در همان حال که اسم طبرستان بر تمامی نواحی کوهستانی و اراضی پست ساحلی اطلاق میشد کلمه ی مازندران بر منطقه ی ارضی پست ساحلی از دلتای سپیدرود تا جنوب شرقی بحر خزر امتداد دارد اطلاق می گردید . به مازندران موزاندرو می گفتند به سبب انکه موز نام کوهیست از حد گیلان کشیده تا بلار و قصران که موز کوه گویندهمچنین تا به جاجرم یعنی این ولایت درون کوه موز است اما انچه منسوب به طبرستان منسوب است از دینار جاری شرقی تا به ملاط که دهی است ورای هوسم می گویند که در قدیم بیشه بوده است.
از حکمرانی سادات کیائیان بر تنکابن و وقایع نیمة دوم قرن هشتم و قرن نهم، مطالب فراوانی در منابع آمدهاست، از جمله اینکه در ۷۶۹ سید رکابزن کیا، از فرزندان کیا ابوالحسن مشهور به المؤیدباللّه، بر تنکابن و قسمتی از دیلمستان مانند شیرود و هزار حکمرانی میکردهاست و بسیاری از اهالی مانند او شیعه زیدی بودهاند. در ۷۸۹، عدهای از سادات گیلان به دستور امرای گیلانی، از جمله امرای ناصرود، کشته شدند. در پی این واقعه، سید هادی کیا با نزدیکان و یاران خود به سمت تنکابن رفت و در «دز تنکا» پناه گرفت. این امر موجب شد تا امرای ناصرود که در پی سادات بودند، به حدود تنکابن حمله و خانهها را غارت کنند و آتش زنند. سیدهادی کیا در سال ۷۹۶–۷۹۷ فرمانروای تنکابن شد. وی در تقسیم «ولایت بیه پیش»، فرزندش، سیدیحیی کیا، را به تنکابن فرستاد و مِلک موروثی خود را به او واگذار کرد.
در ۸۰۶ خواندمیر به ولایت تنکابن اشاره کرده و در ۸۱۶ مرعشی از حکمرانیِ سیدداوود کارکیای تنکابنی، فرزند سید هادی کیا، در تنکابن یاد کردهاست. مَلک کیومرث ــ که در ۸۳۰ به مخالفت با سادات گیلان برخاسته بود ــ در ۸۳۱ عمارت خاصة سید داوود کارکیای تنکابنی را که در اواخر تابستان هنوز در ییلاق به سر میبرد، آتش زد و برخی اهالی را به قتل رساند. در ۸۶۵ مازندرانی از «موضع تنکابن» در «مملکت گیلان» نام بردهاست. مرعشی در ۸۸۹ به حرکت خود از کِلیشُم (از قرای ییلاقی تنکابن) به تنکابن برای تصرف «دشت تنکابن» اشاره کردهاست. در دوره صفویه، اسکندربیک منشی در ذکر امرای نامدار شاه طهماسب، به فرمانروایی شرف خان روزکی بر تنکابن اشاره کردهاست. رابینو نیز در ذکر فرمانروایان صفویِ حاکمِ تنکابن، علاوه بر شرف الدین، از الوند سلطان بن حسین خان فیروزجنگ (فرمانروا در ۱۰۰۶) و حیدرسلطانِ قویْ حصارلو نام بردهاست.
در دوره افشاریه (۱۱۴۸–۱۲۱۰)، میرزا مهدی خان استرآبادی نام «قریة تنکابن» را در «اعمال دیلَمان» ضبط کردهاست. به گزارش غفاری کاشانی در ۱۱۶۸، محمدحسن خان قاجار برای فتح گیلان به تنکابن لشکر کشیده بود. حدوداً بین سالهای ۱۱۷۵ تا ۱۱۸۵، ابراهیم خان عمارلو شش سال حاکم تنکابن شد. در ۱۱۸۵ هدایت خان، حاکم گیلان که در صدد توسعة قلمرو خود به سمت مشرق بود، تنکابن را از فرمانروایان کُرد (رستم خان عمارلو) گرفت و با موافقت کریم خان زند (متوفی ۱۱۹۳) آن را به گیلان ملحق ساخت، سپس فردی از ایل «قوی حصارلو» را حاکم تنکابن کرد؛ اما بعدها به فرمان کریم خان، ایل قوی حصارلو از حکومت تنکابن برکنار شدند.
حدوداً بین سالهای ۱۱۷۵ تا ۱۱۸۵، ابراهیم خان عمارلو شش سال حاکم تنکابن شد. در ۱۱۸۵ هدایت خان، حاکم گیلان که در صدد توسعة قلمرو خود به سمت مشرق بود، تنکابن را از فرمانروایان کُرد (رستم خان عمارلو) گرفت و با موافقت کریم خان زند (متوفی ۱۱۹۳) آن را به گیلان ملحق ساخت، هدایت خان فردی از ایل «قوی حصارلو» را حاکم تنکابن کرد؛ اما بعدها به فرمان کریم خان، ایل قوی حصارلو از حکومت تنکابن برکنار شدند. از اواخر حکومت کریم خان زند ــ که به دستور وی مهدی خان خلعت بری (از طایفه خَلابَران) به حکومت تنکابن رسید تا پایان حکومت قاجاریه، خلابران بر تنکابن حکومت کردند. در ۱۱۹۵، مهدی خان تفنگچیان تنکابنی را همراه مرتضی قلی خان، برادر آقامحمدخان قاجار، که از طرف او مأمور فتح گیلان بود، فرستاد و از آقامحمدخان خواست تا با جدایی تنکابن از گیلان و الحاق آن به مازندران موافقت کند. با موافقت آقامحمدخان در این سال، ولایت تنکابن ضمیمه مازندران شد و با الحاق نواحی کلاردشت و کجور به تنکابن، ولایت محال ثلاث / ثلاثه تشکیل شد. به نوشتة زین العابدین شیروانی در ۱۲۴۷، تنکابن قصبهای در گیلان و میان جنگل بوده، آب فراوان و هوای بد، خاک ابریشم خیز و زمین عفونت انگیز و برنج بسیار داشتهاست.
زمانی که خان زند به قدرت رسید هدایتالله خان فومنی حاکم گیلان در سال ۱۱۸۵ قمری به منظور توسعه قلمرو خود به طرف شرق گیلان روی آورد و تنکابن را از غرب مازندران ضمیمه گیلان کرد و یکی از افراد قوی حصارلو را به حکمرانی تنکابن برگزید که بر ذائقه مردم تنکابن علیالخصوص طوایف مهم و مدعی خوش نیامد. برای چاره جویی، شکوه و شکایت از حاکم ظالم وقت سه نفر از سران طوایف و بزرگان قبایل و منطقه که یکی از آنان مهدی خان خلابر بودهاست به شیراز رفته و به ملاقات با شاه زند نائل آمدند و نظر خان زند را از طایفه حصارلو برگرداندند و کریم خان زند حکم حکومت تنکابن را به نام مهدی خلابر صادر کرد و به وی لقب خان را اعطاء کرد. مهمترین ماجراجویی و فرصت خواهی خان خلابران همدستی وی با آقا محمد خان قاجار درایام مبارزاتش علیه زندیه بود. با روی کار آمدن قاجار خلابران تنکابن برای تحکیم پایههای حکومت قاجار از جان مایه گذاشتند و در سختترین لحظات در کنار این ایل قرار داشتند. مهدی خان خلابری (تنکابنی) دربسیاری از صحنهها به فریاد آغا محمد خان و کسان او رسیده و از همین رو قدرت او رو به فزونی نهاد. در سال ۱۱۹۵، آقامحمدخان قاجار مهدی خان خلابر را همراه مرتضیقلیخان قاجار (برادر آقامحمدخان قاجار) برای فتح گیلان به گیلان فرستاد. پس از فتح گیلان مهدی خلابر از آقامحمدخان خواست تا با جدایی تنکابن از گیلان و الحاق آن به مازندران موافقت کند. با موافقت آقامحمدخان در این سال، ولایت تنکابن ضمیمه مازندران شد و نواحی کلاردشت و کجور به تنکابن الحاق شد و اینگونه ولایت محال ثلاث / ثلاثه تشکیل شد.
در زمان محمدشاه قاجار (۱۲۵۰–۱۲۶۴) که حبیب اللّه ساعدالدوله حاکم تنکابن و محال ثلاث شده بود، تنکابن نفوذ سیاسی بسیار یافت (یوسفی نیا، ص ۳۳۹). در حدود ۱۲۷۵ مکنزی و ملگونوف در بارة بلوک و محله تنکابن و مالیات آن، تولید ابریشم و صادرات گندم و برنج آن به گیلان و قزوین و باکو مطالبی آوردهاند. در دورة ناصرالدین شاه (۱۲۶۴–۱۳۱۳) تنکابن به عنوان محالّی در ولایت مازندران ضبط شدهاست (بهلر، ص ۳۳). اما اعتمادالسلطنه در اواخر سدة سیزدهم نوشتهاست که تنکابن قسمتی از گیلان و مشتمل بودهاست بر هشتاد پارچه ده کوچک ییلاقی و قشلاقی و ناحیهای از سفیدتمش (حد غربی) تا نمک رود (نمک آبرود، حد شرقی)، و افزودهاست که محال ثلاث عبارت اند از: تنکابن و نواحی کلارستاق و کجور. اعتمادالسلطنه به امامزادهها، و صنایع آن از جمله تولید چوخا (جامة پشمی چوپانان) و چادرشب نیز اشاره کردهاست. در ۱۳۰۸ مورگان از حاصلخیزی بخش تنکابن و محصول پنبه آن، باغهای وسیع مرکّبات، لهجه مخصوص اهالی و مسجد کوچک تنکابن یاد کردهاست. در ۱۳۱۴ تنکابن مشتمل بر شش بلوک بود و ماهیگیری در آن رونق فراوان داشت، نیز محله شهسواران در کنار دریا باغهای بینظیر داشت و تجار باکو در آن بازار، خانه و حمام داشتند.
در دورة مشروطه (ح ۱۳۲۴–۱۳۲۷) ــ که با قیام محمد ولی خان تنکابنی *، ملقب به سپهدار تنکابنی، همراه بود ــ تنکابن یکی از مراکز آزادیخواهی شد. امیراسعد تنکابنی، حاکم تنکابن و فرزند سپهدار تنکابنی، با رد مذاکرات هفتم ذیحجة ۱۳۲۴ مجلس برای انتخاب وکلا، محال ثلاث تنکابن را «حکومت مستقله» خواند. رابینو ــ که در ۱۳۲۶–۱۳۲۷ به بلوک تنکابن سفر کرده ــ از محصولات آن، بازار هفتگی در بعضی آبادیها، ناحیه کوچک سخت سر (رامسر کنونی) در تنکابن، ماهی فراوان و صنایع آنجا خبر داده و در بارة سکونت یازده طایفه بزرگ در تنکابن مطالبی آورده و گفتهاست که شهسوار بندر خرمآباد است. بنا بر مطالب فخرائی و سپهدار تنکابنی نهضت میرزاکوچک خان جنگلی (متوفی ۱۳۰۰ش) به تنکابن نیز کشیده شده بود. در دوران قاجار برخی از سیاحیان خارجی که از ایران بازدید کرده در سفرنامههایشان در مورد تنکابن نیز مطالبی را قید کردهاند. یکی از این سفرنامهها که به تنکابن اشاره دارد سفرنامه موسیو بوهلر است. این سفرنامه شرح مأموریت وی به دستور ناصر الدین شاه قاجار برای تهیه گزارشی از وضع راههای گیلان و مازندران میباشد. این سفرنامه در سال ۱۳۵۷توسط انتشارات گیل لاهیجان با عنوان سفرنامه و جغرافیای گیلان و مازندران به چاپ رسید. در صفحه ۳۶ از این سفرنامه آمدهاست: پس از طی پنج فرسخ راه از آبگرم، به خرمآباد میرسند که ده بزرگی است از محال تنکابن سرحد گیلان، و جزء ولایت مازندران است، و حاکم آن حبیبالله خان است و این قریه در میان جنگل وسیعی میباشد و مشارالله یک عمارت خوبی در آنجا دارد و همچنین باغ پاکیزه ای در آنجا بنا گذاشتهاست که اکثر اشجار آن لیمو و نارنج است. در ۱۳۱۰ ش آبادی تنکابن به نام شهسوار، به دستور رضاشاه بر طبق اصول صحیح و نقشه توسعه یافت و گاهی بندر شهسوار خوانده میشد (رزم آرا، ج ۳، ص ۱۸۲). مسعود کیهان در ۱۳۱۰ ش در بارة قسمتهای ییلاقی و قشلاقی و کشتیرانی در آن مطالبی ذکر کردهاست. در غرب این شهرستان رامسر قرار دارد. مرز این دو شهرستان را رودخانه چالکرود تشکیل میدهد. در جنوب شهسوار بخش الموت واقع در استان قزوین قرار گرفته. در شرق شهرستان عباس آباد قرار دارد.
شهر تنکابن یکی از شهرهای استان مازندران از نظر جغرافیایی در ۵۰ درجه و ۸۸ دقیقهٔ در ازای خاوری و ۳۶ درجه و ۸۲ دقیقهٔ پهنای شمالی و ۲۰ متر پایینتر از سطح دریای آزاد قرار دارد. این شهر از شمال به دریای مازندران و از جنوب به سلسله جبال البرز منتهی میشود. شهر تنکابن در مسیر راه رشت–چالوس واقع شده است.
جمعیت کل شهرستان تنکابن بر اساس آخرین سرشماری در سال نود و پنج ۱۶۶٫۱۳۲ نفر بوده که «بخش مرکزی آن با ۹۹٫۱۹۰ نفر» ، «بخش خرمآباد با ۴۱٫۰۰۶ نفر» و «بخش نشتا با ۲۵٫۹۳۵ نفر» کل ساکنان این شهرستان را تشکیل میدهند. در بخش مرکزی شهرستان تنکابن ۱۱٫۳۷۷ نفر ساکن شیرود و ۵۵٫۴۳۴ نفر ساکن شهر تنکابن میباشند و دیگر اهالی بخش مرکزی در دهستانها و مناطق روستایی سکونت میکنند.
تنکابن دارای یک ناحیه صنعتی نارنج داربن (به مساحت ۹ هکتار) میباشد. از صنایع دستی نمدمالی، گلیم بافی، جوراب بافی، چادرشب بافی، لاکتراشی (هنر جنگل نشینان که با چوب محصولات همچون قاشق، پارچ و دیگر ادوات تزئینی تولید میکنند)، سالی بافی (تور ماهیگیری) سفالگری (گمج، کوزه و…)و ساخت انواع ادوات ساده مربوط به کشاورزی (همچون داس، تبر، کرباس، گاجمه، بلو، گرباس، فیکا) و… را میتوان نام برد. کشاورزی، دامداری و باغداری اساس اقتصاد تنکابن را تشکیل میدهند. آب کشاورزی تنکابن از رودها و چشمهها تأمین میشود و محصولات کشاورزی آن برنج، گندم، جو، سبزیجات، گل گاوزبان، گیاهان زینتی، چای، مرکبات، کیوی، فندق، گردو، گلابی، سیب، آلو، آلوچه، خرمالو و انجیر هستند. باغهای متعدد مرکبات در سرتاسر شهرستان تنکابن پراکنده هستند؛ انواع مرکبات بخصوص پرتقال و خرمالو، کیوی، چای، برنج و گلهای زینتی مهمترین صادرات این شهر را تشکیل میدهند. همچنین میتوان از کارگاههای تولید ماهی قزل آلا در مناطق مختلف آن نام برد. واحدهای صنعتی پرورش دام و طیور نیز در تنکابن فعالیت دارند و همچنین تعدادی از بزرگترین مراکز کشتار و بستهبندی مرغ بهداشتی استان در این شهر واقع هستند.
دیدنی های تنکابن
غار آبی دانیال: در ۳۰ کیلومتری از شرق شهرستان تنکابن، پدیدهای طبیعی و یکی از جاهای دیدنی مازندران قرار دارد که به «غار آبی دانیال» شهرت یافته است. این جاذبه زیبای گردشگری که پس از غار «قوری قلعه» واقع در پاوه کرمانشاه، دومین غار بزرگ رودخانهای ایران است، در «سلمانشهر» و در ارتفاعاتی که به این منطقه زیبا مشرف است، واقع شده و میتوان شباهتهای بسیاری در این غار با غار شگفتانگیز علیصدر در استان همدان یافت. درون غار میتوان شاهد جریان آبی گوارا بود که همانند دمای خود غار، بسیار سرد است. درون غار، منظرهای بسیار دیدنی را میتوان مشاهده کرد که بواسطه مواد آهکی آویزان شده از سقف، به وجود آمده است. پدیدهای بسیار زیبا که به نظر میرسد زمان ایجاد هر سانتیمتر از آن حدود ۱۰۰ سال به طول انجامیده است، نظر گردشگران را بهمحض ورود به خود جلب میکند.
پارک ملی خشکه داران: در ۳۰ کیلومتری محور تنکابن به چالوس، در فاصله بین نشتارود و عباسآباد، منطقهای حفاظت شده و بسیار دیدنی قرار دارد که فاصله آن با دریا تنها ۱۲۰ متر است. این منطقه حفاظت شده که به «پارک ملی خشکه داران» شهرت دارد، عنوان یگانه جنگل جلگهای شمال ایران را به خود اختصاص داده است. جنگلی کاملا بکر که میتوان آن را آخرین بازمانده از اکوسیستمهای جنگلی جلگهای شمال کشور معرفی کرد که دارای وسعتی حدود ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار متر مربع است. در این منطقه میتوان گونههای مختلفی از جانوران و گیاهان را مشاهده کرد. گیاهانی مانند توسکا از نوع کرک، انار، ممرز، بلوط، خرمندی، لرگ، ازگیل جنگلی و ... و نیز گونههایی از حیوانات وحشی مانند شغال، گرگ، خوک، گربه وحشی و همچنین پرندگانی مانند خاکستری، قره، غاز، مرغابی، اگوت بزرگ و کوچک و دار غاز باکلان، از جمله جاندارانی هستند که این منطقه را بهعنوان زیستگاه خود برگزیدند. جالب است بدانید که در حاشیه این پارک زیبا میتوان موزه تاریخی طبیعی را مشاهده کرد که نمونهای جالب از مجموعه تاکسیدرمی از حیوانات وحشی در شمال ایران را برای گردشگران و محققان به نمایش گذاشته است.
جنگل دو هزار تنکابن: یکی از زیباترین و فوقالعادهترین مناطق گردشگری و توریستی در شهرستان تنکابن، «جنگل دوهزار» این شهرستان است که قطعا میتوان چشماندازی بینظیر را در آن مشاهده کرد. منطقهای کوهستانی با چمنزارها، دره سرسبز و جنگلهای مرتفع جلگهای، امروزه به یکی از مقاصد گردشگری در کشور تبدیل شده است. همچنین برخورداری این ناحیه از اقلیم و آب و هوایی مناسب، باعث ایجاد مجموعه زیستی و طبیعی بینظیری همچون جنگلها، مراتع، یخچالهای طبیعی، چمنزارها و قلههای مرتفع شده است. و اما رودخانه خروشان دو هزار که از ارتفاعات الموت استان قزوین و تخت سلیمان سرچشمه گرفته است، منظرهای بسیار دیدنی و جذاب را به وجود آورده است که از دلایل اصلی حضور گردشگران در این منطقه از ایران، محسوب میشود.
چشمه آبگرم فلکده: از دیگر جاذبههای گردشگری در شهرستان تنکابن، پدیده طبیعی با خاصیت درمانی است که به «چشمه آبگرم فلکده» شهرت یافته است. این جاذبه ارزشمند طبیعی در منطقهای به همین نام و در دل جنگلهای دوهزار شهرستان تنکابن قرار دارد. منطقه فلکده، بهدلیل همین چشمه آبگرم که در دل جنگل و از زیر کلاهک صخرهای بیرون میتراود، شهرت قابل توجهی را کسب کرده است. منظرهای که آبگرم از آن عبور میکند بسیار زیبا و تماشایی است که از جنگل سرسبز و باشکوه درختان کاج و سرو، تشکیل شده است. از ویژگیهای این پدیده طبیعی، نداشتن گوگرد و شرب بودن آن است که با آبتنی در آن میتوان در درمان برخی از بیماریها مانند دردهای مفصلی، نتیجه مناسبی را شاهد بود.
روستای قلعه گردن تنکابن: از دیگر جاذبههای محبوب و دوستداشتنی شهرستان تنکابن، روستایی است بسیار زیبا، با اقلیمی مطبوع، طبیعتی بکر و فوقالعاده و دیدنیهای مجذوبکننده که قطعا گزینهای مناسب برای مسافرت در ایام مختلف سال بویژه فصل بهار است. زیبایی روستای قلعهگردن تنکابن بهاندازهای است که لقب بهشت کوچک شمال ایران را از آن خود کرده است. منطقهای بکر و مسحورکننده با منظرهای بسیار دیدنی و فوقالعاده که به اعتقاد بسیاری از گردشگران، تمامی زیباییهای شمال را در خود گنجانده است.
پارک جنگلی چالدره تنکابن: پارکی زیبا با چشماندازی منحصربهفرد در ۱۸ کیلومتری جاده تنکابن به جنگل دوهزار استان مازندران قرار دارد که به «پارک جنگلی چالدره» شهرت یافته است. این ناحیه از شمال کشور دارای مساحتی بالغ بر ۹۴ هکتار است و در نقطه اتصال دو رود دوهزار و سههزار قرار گرفته است. در واقع چالدره، درهای است عمیق و سرسبز که میتوان با حضور در آن آرامشی وصفناشدنی را تجربه کرد. به همین دلیل این پارک به چالدره شهرت یافته است. حضور انبوهی از درختان افرا و توسکا در کنار بوتههای سرخس که در وسعت زیادی از منطقه به چشم میخورد و نیز کلبههای جنگلی با نمایی کاملا سنتی در کنار تسهیلات امروزی، بر زیبایی این منطقه افزوده است.
آبشار سنگ بن چشمه: در منطقهای مملو از درختان زیبا و سرسبز توسکا، افرا و بلوط، در جنوب غربی شهرستان تنکابن، در مسیر رودخانه دوهزار و کمی بعد از هلوکه و روستای عسل محله، یکی از زیباترین پدیدههای طبیعی استان مازندران به چشم میخورد که از آن به نام «آبشار سنگ بن چشمه» تنکابن یاد میشود. آبشاری که با حضور در منطقهای مملو از چشماندازهای زیبا و خیرهکننده، ناحیهای بکر و دستنخورده و قرار گیری در مجاورت جنگل سوتهچال، به یکی از محبوبترین جاذبههای توریستی در استان مازندران تبدیل شده است. بازدید از این منطقه بسیار جالب و سرشار از لحظاتی بهیادماندنی خواهد بود.
پل چشمه کیله: یکی دیگر از جاهای دیدنی تنکابن، پلی است قدیمی که پروسه ساخت آن در سال ۱۳۰۹ شمسی با طراحی مهندسین کشورهای روسیه و آلمان شروع و تا سال ۱۳۱۱ هجری شمسی به اتمام رسید. این سازه ایران کهن دارای قدمتی برابر با دوران پهلوی اول است و بهعنوان یکی از زیباترین پلهای تاریخی کشور و نمادی از شهرستان تنکابن شناخته میشود. این پل قدیمی، در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۷۹ به ثبت ملی رسیده است. اثری که دارای طولی بالغ بر ۱۱۲ متر، عرضی حدود هفت متر و ارتفاعی نزدیک به پنج متر است و امروزه به یکی از جاذبههای تاریخی شهرستان تنکابن تبدیل شده است.
مرداب نشتارود: مرداب نشتارود در پنج کیلومتری تنکابن و در مرکز شهر نشتارود قرار دارد. با سه کیلومتر طول و ۵۰ متر عرض، تقریبا تمام کوچههای شمالی جنوبی شهر نشتارود، به مرداب نشتارود منتهی میشود. این مرداب محل تخمگذاری ماهیهای کپور، سفید، کفال و اردکماهی است و در فصل زمستان نیز میتوان در آن شاهد مرغابی و خودکا بود. اگر به صید و صیادی علاقه دارید، میتوانید مکانی زیبا، آرام و دلانگیز را در کنارههای این مرداب بیابید.
آبشار جلیسان: آبشار جلیسان (تودارک) شامل دو آبشار، در استان مازندران است. آبشار تودارک یکی از بلندترین آبشارهای گیلان و مازندران به ارتفاع تقریبی ۴۵متر در دل کوهستان است، آبشار کوچکتر در همان مسیر معروف به آبشار لیمرا و پیش از آبشار اصلی و به ارتقاع ۷ متر است که حوضچه ای ایجاد کرده است. آب بعد از حدود ۷ الی ۱۰ متر به یک برآمدگی برخورد کرده و بصورت بسیار زیبا درهوا پخش میشود.
..................................
آرشیو