ممدکوشکی . تراکتور تا یه درصدی از این پول های گزاف رو که اغلب ریشه دولتی هم داره، خرج فرهنگ هواداریش نکنه ، متاسفانه تا ابد همین آش و همین کاسه و درگیر همین مشکلات تکراری خواهد بود
معصومیت از دست رفته !
یازده سال پیش ،تراکتور با پیروزی بر آلومینیوم هرمزگان به سالها حضورش در دسته یک پایان داد و لیگ برتری شد. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم آن روز بیش از نود درصد مردم فوتبالدوست ایران در سراسر کشور از صعود تراکتور خوشحال شدند؛ تیمی که اصیل و عزیز شمرده میشد و در نظر بسیاری از غیرتبریزیها هم جایگاه و حرمتی ویژه داشت. آنچه اما در این یازده سال گذشت، داستان دیگری ساخت.
راستی که چقدر دلمان برای همان تراکتور و همان هواداران با صفا و قدیمیاش تنگ شده؛ همان آدمهایی که فکر نمیکردند بعد از منچستر اولاند، آدمهایی که تیمشان را دومین تیم محبوب دنیا نمیدانستند، افتخارات رقیبان را جام فلزی بیارزش به حساب نمیآوردند، به مردهها فحش نمیدادند، توهم خیانت نداشتند و بازیچه دست مشتی بدخواه و تفرقهانداز نمیشدند. آدمهایی که اگر به ورزشگاه میآمدند دنبال «فوتبال» بودند و موقع خروج از استادیوم، نتیجه بازی را میدانستند. آدمهایی که با سنگ به استقبال مهمان نمیرفتند و به خالی ماندن سکوی هواداران حریف از «ترس» افتخار نمیکردند.
قصه تراکتور، شاید قصه معصومیت از دست رفته باشد؛ حکایت تیمی که یازده سال پیش در حضور رییس وقت سازمان تربیتبدنی جشن صعود گرفت، اما بعدها دولت و ارادههای بیرونی را عامل ناکامیهایش دانست. تیمی که چند فصل بهترین بازیکنان مملکت را مفت و مجانی به عنوان سرباز در اختیار گرفت، اما همزمان عدهای روی سکوهای استادیومش شعارهای قبیح دشمن شادکن سر دادند. تیمی که نصف استادیوم میزبانش را میگرفت، اما باز داعیه مظلومیت داشت. تیمی که ظرف نیم ساعت به بخش خصوصی واگذار شد و بزرگترین استادیوم ساخته شده بعد از انقلاب را پشت قبالهاش انداختند، اما همچنان خودش را قربانی تبعیض میداند. قابهای یازده سال پیش با حسرت از پیش چشممان میگذرد و افسوس میخوریم از تصویر زیبای تراکتور که در ذهنمان در هم شکست؛ تیمی که یقینا اگر با همان قناعت و اصالت قهرمان لیگ برتر هم میشد، رقبا چندان عذاب نمیکشیدند.
کاش میدانستید تبریز، این پاره تن دلربای وطن را چقدر دوست داریم و حتی تراختو را؛ اما تراختور بیتبختر، تراختور بیتوهم، تراختوری که با باغشمالش عشقها میکردیم، تراختوری که هوادارانش لااقل به یکی مثل کریم باقری فحش نمیدادند، تراختوری که گزارشگرش آقای معصومی محترم با آن صدای تو دماغی خاص بود، نه فرصتطلبانی که راه شیرین کردن خودشان را در تحقیر رقبا و کوبیدن بر طبل خیالبافیها مییابند... اگر آن تراختور را یافتید سلام برسانید و بپرسید کجایی رفیق بیمعرفت؟ دلتنگتیم. /رسول بهروش