عوامل فیلم: کارگردان: تاد فلیپس
نویسندگان: تاد فلیپس و اسکات سیلور
بازیگران:
واکین فینیکس در نقش آرتور فلک / جوکر
رابرت دنیرو در نقش موری فرانکلین، مجری برنامه تاک شو
زازی بیتز در نقش سوفی داموند
فرانسیس کانروی در نقش پنی فلک، مادر آرتور
برت کالن در نقش توماس وین؛ وی بهطور سنتی پدر دشمن دیرینه جوکر یعنی بتمن است ولی برخلاف کمیک وی در اینجا نقش مهمی در خاستگاه جوکر ایفا میکند.
مارک مارون در نقش مأمور وری فرانکلینم
گلن فلشلر در نقش یک کمدین
بیل کمپ در نقش پلیس گاتهام
برایان کالر در نقش استریپر پیر
دانته پریرا اولسن در نقش بروس وین؛ پسر توماس وین که در بزرگسالی تبدیل به بزرگترین دشمن جوکر یعنی بتمن میشود.
جاش پایس
شیا ویگهام در نقش پلیس گاتهام
داگلاس هاج در نقش آلفرد پنیورث
مقدمه فیلم: جوکر یک فیلم سینمایی آمریکایی در ژانر تریلر روانشناختی به نویسندگی، تهیهکنندگی و کارگردانی تاد فلیپس است که در سال ۲۰۱۹ اکران شد. فیلمنامه این فیلم توسط خود فیلیپس با همراهی اسکات سیلور برپایه شخصیت ابرشرور جوکر از دیسی کامیکس نوشته شدهاست. جوکر نخستین فیلم از دنیای سینمایی دیسی بلک است که مشتق شده از دنیای سینمایی دیسی است. داستان فیلم در سال ۱۹۸۱ و شهر گاتهام سیتی رخ میدهد و داستان زندگی کمدین شکستخوردهای به نام آرتور فلک را دنبال میکند که بعد از تجربههای تلخ متعدد وارد دنیای جرم و جنایت شده و با لقب جوکر به شهر بازمیگردد.
نقد فیلم:
جوکر Joker آخرین اثر Todd Phillips است که او را با سری فیلمهای Hangover به یاد میآوریم. با آنکه اولین Hangover فیلم چندان بدی نبود و خلاقیتهای منحصر به فردی در فرم روایت و تصویرسازی داشت اما به واقع جوکر، فیلمی است که یک سر و گردن از دیگر آثار کارگردانش بالاتر است و حاصل یک امتزاج مبارک از سینمای تجاری و ابرقهرمانیِ امریکایی با دغدغههای جامعهشناختی است که برخلاف هر دو گونه از آن سینماها، نه بر محور یک داستان پیچیدهی حادثهخیز بلکه پیرامون شخصیت و دغدغههای درونی آرتور فلک (با بازی واکین فینکس) شکل میگیرد. این بدان معنا نیست که فیلم از داستان و حادثه برخوردار نیست بلکه بدان معناست که محوریت اصلی فیلم، بر پایه افت و خیزهای درونی شخصیت آرتور شکل میگیرد و تمام تلاشهای کارگردان در کلوزآپهای متعددی که از آرتور فلک جوکر Joker میگیرد در راستای همین موضوع است. درحالیکه شاید این حجم از استریم کلوزآپهایی از دست و چشم و دهان جوکر در قواعد بصری سینمایی به راحتی قابل درک نباشد.
داستان بسیار پیچیده است. درباره جوکری که همه مان با آوردن اسم آن به یک دلقک دیوانه یا دشمن بروس وین(بتمن) فکر میکنیم اما کمتر داستانی پیدا میشود که شخصیت محوری اصلی اش جوکر باشد. در مجموعه Killing Joke که تیم برتون آن را بهترین کمیک بتمن و یکی از بهترین کمیکهای تاریخ میداند، جوکر را یک کمدین ناموفق میداند. البته آن داستان هم در مقطعی است که بتمن حضور دارد و جوکر در تقابل با او قرار میگیرد و حتی با ربودن دختر گوردون به جنگ با بتمن میرود (گوردون همان فردی است که در فیلم شوالیه تاریکیِ نولان نقشش را گری اُلدمن بازی میکرد) همچنین دربارهی جوکر تا قبل از این معمولا این نکته وجود داشت که او در طیِ درگیری با بتمن به داخل پس ماندههای شیمیایی سقوط میکند و رنگش تغییر کند. همچنین در پیِ مرگ همسرش، دیوانه میشود و جوکر متولد میشود.
اما مهمترین نکته دربارهی جوکر از زمان خلق او، این مسئله است که هیچ روایت دقیقی از او وجود ندارد و هر گذشته و سابقه و تجربهای صرفا یک احتمال است که میتواند درست باشد یا نباشد. خود جوکر نیز در روایتهای کمیکبوکها و حتی فیلمها، به این احتمالی بودن و حدس و گمانها دربارهی زندگیاش دامن میزند؛ مثلا در فیلم شوالیهی تاریکی، جوکر دو روایت مختلف از زندگیاش ارائه میکند. در یک جا میگوید پدرش که یک الکلی معتاد بوده، با چاقو به مادرش حمله میکند و زمانیکه به سمت او میآید به این بهانه که «چرا اینقدر جدی هستی پسر؟» با چاقو، لبخندی روی صورتش میکشد. در جای دیگر میگوید همسرش یک قمارباز بوده و به علت بدهی زیاد، طلبکاران، صورتش را خط خطی میکنند. جوکر برای این که نشان دهد این موضوع برایش اهمیتی ندارد، با چاقو روی صورت خود لبخندی ایجاد میکند اما همسرش او را ترک میکند.
اما با تمام این احوالات، جوکر فیلمِ جوکر Joker ، در عین اینکه در قسمتهای مختلف داستان و به خصوص در کلیات، به داستان اصلی متعهد است اما رویکرد داستانیاش در راستای تکمیل شخصیت درونی آرتور فلک و چکونگی تبدیل شدن آرتور به جوکر است.
نمونههایی از وفاداری به داستان اصلی را در موارد متعددی میتوان دید از جمله : او همچون جوکر Killing Joke، یک کمدین ناموفق است که در کار خود به کلی شکستخورده است و حتی توان ادارهی زندگی خود را ندارد. او در نقش یک دلقک (Clown) به دلقکبازی برای رستورانها یا نهایتا در مهدکودک مشغول است.
جامعه سیاه
فیلم جوکر حول شخصیت آرتور و زندگی نکبت بارش میگذرد. او سعی و تلاش خودش را میکند تا با جهان و جهانیان ارتباط برقرار کند اما با جامعهای فارغ از محبت روبروست. در این شهر مردان هیز، زنان را در خیابان و مترو اذیت میکنند و شهروندان با سگرمههای درهم به اینور و آنور می روند. گاتهام (جهان پیرامون ما) به ظاهر شهر امنی است ولی در باطن مانند برجی میماند که پایههای آن لرزان هستند. جامعه گاتهام تا حدی شبیه به ایران خودمان هم است. مردمانی که اقتصاد آنها از داخل در حال فروپاشی است .
شرایط بد اقتصادی روی ملت فشار آورده و فاصله طبقات اجتماعی روز به روز بیشتر و بیشتر میشود. این موضوع باعث نفرت پایین دستان نسبت به زندگی لوکس و عاری از دغدغه بالا دستان شده و آنها را به ستوه آورده است. این ماجرا را کم در بین صحبتهای کارشناسانه سیاسی مردم خودمان در تاکسی و اتوبوس نمیبینیم. با این تفاوت که فیلم آنچنان موضع سیاسی نمیگیرد و تا حد امکان خودش را از بازیهای پیچیده سیاسی دور میکند. کارگردان حرف سیاسیاش را در یک جمله ساده ولی چکشی به سیاستمداران میزند: به دنیا گند زدید و مردم را تبدیل به مشتی انتقامجو و متنفر از هم بدل کردهاید. نگاه فیلیپس سیاه است ولی باید اعتراف کرد چندان از حقیقت دور نیست.
در بخشی از فیلم توماس وین معترضین به اوضاع جامعه را مشتی دلقک مینامد و این موضوع با لقب نهادن روی جامعه منتقدین دولت در برخی کشورها بسیار شبیه است. حرفهای وین در کنار قدرت مالی او و سلطهاش روی گاتهام باعث شده که او شبیه به سیاستمداری پولدار ولی پوچ باشد. وین ثروتمندی است که صرفا بخاطر ثروتش به اینجا رسیده و حالا میخواهد شهردار شود و تصور میکند با قدرت پولش میتواند همه چیز را، حتی بخشی از کارنامه زندگی خود را بخرد. آرتور اما این قدرت را ندارد. او معترضی است که با مصامحت پیش میرود و به بنبست میرسد و البته که همه میدانیم در نهایت جوکر، این ابرشرور سینما، پا به راه خلاف میگذارد.
شخصیت جوکر در فیلم جدید تاد فیلیپس صرفا یک آنارشیست نیست و برای کارهایش دلیل دارد. او حتی روانشناسی دارد که در نهایت به او میگوید هیچکس هیچ اهمیتی به آنها نمیدهد. جوکر در فیلم تاد فیلیپس دچار انواع بلایا شده و هیولایی خودساخته نیست بلکه دیگران او را ساختهاند. توهماتی که او در طول فیلم دارد، بیش از پیش شخصیت او (و خود فیلم) را پیچیده میکند. کار ممکن است به جایی برسد که بیننده حتی شک کند که آیا واقعا در حال دیدن زندگی جوکری است که تاکنون میشناخته یا ماجرا چیز دیگری است؟!
تقریبا تمام لحظاتی که چرخ دنیا به کام او میچرخد توهماتی بیش نیستند و او حتی برخلاف تصوری که در عمق ذهنش دارد، حتی مادرش در کمدی باورش ندارد و او را واقعا دوست ندارد بلکه فقط به او نیاز دارد. این حد از شقاوت و بی رحمی در کمتر فیلمی دیده شده و آرتور در بین این حجم از سیاهی طبیعتا همان جوکری میشود که ما آن را میشناسیم. یک قاتل روانی که همانطور که دنیا و ساکنین آن به او رحمی نشان ندادهاند، به هیچکس رحم نمیکند و با کسی شوخی نمیکند. لااقل شوخیهایش آنطور نیست که هر دلقکی باید با کسی شوخی کند.
حسادت جوکر به بروس وین که باعث اختلافشان می شود
دیوانگی جوکر در او به شکل بیماری روانی Pseudobulbar affect یا ناخویشتنداری عاطفی، نمود پیدا کرده که در پیِ آن، خندهها یا گریههای هیستریک برایش ایجاد میکند. وجههی خندان جوکر نیز در آرتور فلک، از اثرات همین بیماری به وجود آمده است که او مدام در استرس و خندههای عصبی است. او همچون جوکر به شدت غمگین است اما به نظر خوشحال میرسد. مادرش او را هپی (happy) صدا میزند. درحالیکه در سکانس مرگ مادرش در بیمارستان، به او میگوید که هیچگاه خوشحال نبوده است. همچنین جملهی اولی که به چشم مددکار آرتور در جلسهی روانشناسی میخورد که در آن آرتور نوشته است : “من فقط امیدوارم مرگم بیشتر از زندگیم با عقل جور دربیاد”، دقیقا همان جملهایست که بتمن دوران طلایی در وصف جوکر میگوید که ” فقط با عقل خودش جور در میاد”. همچنین همانطور که جوکر، در داستان بتمن، پلیس گاتهام را تهدید کرد که ” امروز سه نفر از شهروندان محترم گاتهام را در زمانهای معینی خواهم کشت”، در این فیلم نیز او 3 نفر از شهروندان گاتهام سیتی را میکشد که بعدا توماس وین آنها را شهروندان محترم و نیکوکار گاتهام معرفی میکند. و مهمتر از همه ربط و نسبتی است که کارگردان (Todd Phillips) در این فیلم، بین آرتور فلک (جوکر) و بروس وین (بتمن) برقرار میکند و به نوعی این تعلیق را در مدت قابل توجهی از فیلم ایجاد میکند که جوکر و بتمن (که البته هنوز کودک است) با یکدیگر برادرند و شاید تمام مشکلات بعدی آنها نیز از همینجا نشات بگیرد. البته آرتور با رو شدن پرونده روانی مادرش و حرفهای توماس وین، متقاعد میشود که مادرش متوهم است. اما شاید ریشهی درگیری احتمالی او با بروس وین (بتمن احتمالی آینده) را بتوان در دیالوگی که بین آرتور و توماس وین در دستشویی اتفاق میافتد، جستجو کرد؛ جایی که آرتور میگوید : “من هیچی از تو نمیخواستم. شاید فقط مهربونی میخواستم … فقط یه بغل ، بابا!!! فقط میخواستم یکم بهم خوبی کنی” و فقدان این توجه و خوبی در جوکر حس حسادتی نسبت به بروس وین ایجاد میکند که آن دو را تا ابد دشمن یکدیگر باقی میگذارد.
همچنین نمایش اتفاق معروفِ قتل توماس وین و همسرش در مقابل چشم بروس وین (بتمن) که به نوعی میتوان گفت حادثهی خلق بتمن است، در این فیلم نیز تکرار میشود و بدون شک مقصر این ماجرا کسی جز جوکر نیست. همانطور که پلیسی که جوکر را میبرد نیز میگوید “که همهی این اتفاقا تقصیر توئه”.
باز هم کارگردان فیلم جوکر Joker هدفی دارد که تو گویی قصد دارد تولد شخصیتی مثل بتمن را به نوعی به جوکر نسبت دهد.
جوکری که حالا دیگر آرتور فلک نیست و روح عصیانگر جوکر در او متجلی شده است. جوکری که از دلِ حادثهی قطار و درگیری با کارمندان توماس وین متولد شده است. با آنکه متولد شدن جوکر و بتمن و … حاصل صرفا یک اتفاق نیست و کل فضای جامعه و شخصیت درونی این افراد، آنها را به این سمت و سو میکشاند. اما این حادثهی محوری، یک نماد قابل توجه است که دربارهی آرتور فلک و تبدیل شدن او به جوکر، به شکل بسیار درخشانی اتفاق میافتد.
تاریکی که آرتور مظلوم را درون خود میکشد
این سکانس بینظیر، در یک فضاسازی خاص اتفاق میافتد درحالیکه او یک اشتباه بزرگ مرتکب شده است و اسلحهاش در مهدکودک لو رفته و از کارش اخراج شده و حالا میبیند که یک عده اراذل در مترو، مزاحم یک زن شدهاند. درحالیکه آرتور به شکل دیوانهواری میخندد، چراغهای مترو روشن و خاموش میشود، صدای هوای تونل، کل فضا را برداشته است و فقط طنین گلوله است که میتواند اثرات 7 نوع دارو را از بین ببرد و جوکرِ نهفته در آرتور را بیدار کند. تطابق دوگانگی خاموشی و روشنی در ذهن آرتور، مقارن میشود با روشنی و ظلمت و از درون ظلمت، آرتورِ بیدست و پای مظلوم به هیولای درونِ خود بیدارباش میدهد. او دیگر نمیخواهد زیر دست و پای یک جامعهی کثیف له شود و تو گویی زمان آن رسیده است که وجدان خشمگین اجتماع، در چهرهی خندان جوکر، اسلحهی انتقام را بیرون بکشد تا مرهمى باشد بر عقدههای فروخفتهی این روح خسته که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. در این هنگامهی شکوهمند است جوکر متولد میشود. او میرقصد، مراقبهی تایچی میکند و این زمانی است که جوکر با جرات تمام در حالیکه تصویر اسلوموشن میشود، در آغوش معشوقهاش غرق میشود. معشوقهای که قبل از این، تنها خاصیتش، پیشنهاد خودکشی است اما حتی اگر همراهیش واقعی نباشد، حداقل از جوکر میترسد.
اما مهمترین نمود اجتماعی جوکر Joker که با هوشمندی ویژهای به مخاطب ارائه میشود، اعتراضات مدنی اما همراه خشونت در بین افرادی است که حالا همگی یک ماسک دلقک (Clown) بر روی صورت دارند تا شناسایی نشوند. اینها دقیقا همان افرادی هستند که توماس وین در مصاحبهی تلوزیونیاش از آنها نام میبرد؛ یعنی افرادی بزدلی که از نمایش خود واقعیشان هراس دارند و فرصتطلبانی که از اوضاع بهمریخته، ماهی میگیرند و همچنین افرادی که در یک تقابل فقیر و غنی قرار گرفتهاند و چون ثروتمند نشدند، دست به اعتراض زدند. اما در بین همهی این دلقکها، فقط و فقط یک جوکر وجود دارد. او نه تنها قصد مخفی کردن چهره و شخصیت خود را ندارد بلکه با شوق هرچه بیشتر درصدد نمایش خود و بیان افکارش است. او ماسک نمیزند چرا که دلقک نیست. او حتی به فکر تقابل غنی و فقیر هم نیست. با آنکه شاید بیشتر از همهی آن دلقکها، تحت فشار مالی باشد. سکانس پخش صحبتهای توماس وین در تلوزیون را به یاد بیاورید وقتی توماس وین از تقابل فقیر و غنی سخن میگفت درحالیکه جوکر با تمسخر میخندید، تمام استخوانهای دندهاش را به نمایش میگذاشت درحالیکه او به موری فرانکلین (با بازی رابرت دنیرو) میگوید که ابدا قصد چنین اهدافی را ندارد و فقط توقع آنچیزی را دارد که لیاقتش را دارد. جوکر انسانهای بد را میکشد، بدون توجه به فقیر یا غنی بودن آنها. او رندال (دوستی که به او اسلحه داد) را میکشد در حالیکه گری (کوتوله) را نمیکشد، درحالیکه هر دو نفر از یک قشر هستند اما جوکر به هرکس آنچیزی را هدیه میدهد که لیاقتش را دارد.
از نظر او مادرش لیاقتش فراتر از یک پایان کمیک نیست. پایانی که خدای سرزمین اساطیریش، جوکر است و تصمیم میگیرد که چگونه با دیگران بازی کند تا سرگرم شود. موری فرانکلین سلطان کمدی هم از این قضیه مستثنا نیست. او به خوبی میداند که سرزمین موری فرانکلین، سرزمین تراژدی است حتی اگر مردم در آن بخندند و سرزمین جوکر، سرزمین کمدی است حتی اگر مردم در آن نخندند بلکه بیندیشند. و با آنکه این اندیشیدن به طور کامل اتفاق نمیفتد اما جوکر به همین میزان از تاثیرگذاری نیز راضی است. او نگران فقیر و غنی نیست چرا که این دوگانه را توماس وین در ذهن مردم گذاشت. حتی نگران جوکر و دلقک هم نیست چرا که این لقب را نیز موری در برنامهاش به او داد وقتی در حال تمسخر او بود. او تنها و تنها به یک چیز فکر میکند و آن خوشحال بودن است. آرتور به مادرش میگوید که حتی یک لحظه در طول عمر خوشحال نبوده اما خوشحالی او را به وضوح میتوان در چهرهی او دید وقتی روی دست دلقکها قرار گرفته و به آنها نگاه میکند. جوکر دیگر تنها نیست بلکه ارتشی از دلقکها برای خود دارد. ارتشی که به تاسی از او توماس وین را به مانند موری فرانگلین به لیاقتش میرسانند.
به واقع میتوان گفت که فیلم Joker در تک تک لحظههای خود، حضور مطلق دو عنصر اساسی این فیلم یعنی Todd Phillips و Joaquin Phoenix را حس میکند.
ما تا قبل از این فیلم، واکین فینکس را در Her با آن استایل بسیار بانمکش یا در Gladiator با آن علامت دادنهای مرگ و زندگیش و یا در Master و Walk the Line و Hotel Rwanda و Sign به یاد میآوردیم اما بدون شک از این پس او را فقط با Joker و خندههای هیستریکش به یاد خواهیم آورد.
پایان....