این سیستم چند سالی در ایتالیا مورد استفاده قرار می گرفت. شاید بتوان گفت اساسی ترین دلیل محبوبیت آن (حداقل در گذشته) داشتن 4 هافبک میانی است که به تیم توانایی کنترل میانه میدان را می دهد. لوزی یا الماس میانه میدان، به آسانی توانایی مقابله با سیستم های قدرتمند در میانه، مانند 1-3-2-4 و 3-3-4 را به تیم اهدا می کند.
اما این هدیه بی هزینه نیست. از دست دادن هافبک های کناری عرض تیم را کم می کند و به اصطلاح ترکیب تیم باریک (narrow) می شود که به همین خاطر، همان سیستم های 1-3-2-4 و 3-3-4 که ممکن است در نبرد میانه میدان مغلوب الماس شوند، در صورت برتری در بردن توپ به کناره ها، می توانند خطراتی جدی بر روی دروازه حریف ایجاد کنند چرا که داشتن تنها یک بازیکن (یعنی مدافع کناری تیم) در هر سمت میدان در برابر هافبک و مدافع حریف که در حملات شرکت می کنند، برتری عددی را به تیم مهاجم می دهد و تیم به آسانی در کناره ها آسیب پذیر خواهد شد. برای رفع این مشکل می تواند چاره هایی اندیشید که در ادامه پس از بررسی نقش های بازیکنان به بیان آن خواهیم پرداخت.
مدافعین
نقش مدافعین میانی تماماً مانند سایر سیستم های چهار دفاعه است؛ یعنی متوقف کردن مهاجمین حریف و جلوگیری از دریافت گل. اما این مدافعین کناری هستند که باید هم زمان دو نقش را اجرا کنند. شاید بتوان آن ها را وینگبک نامید، چرا که وظایف آن ها بی شباهت به وینگبک های سیستم های سه دفاعه نیست. آن ها نیز باید با شرکت در حملات و حضور در کناره ها به تیم عرض ببخشند تا بازیکنان میانی بتوانند با بردن توپ به کناره ها، هم گزینه های بیشتری برای حمله پیدا کنند هم با به هم ریختن مارکینگ حریف، بتوانند به دفاع آن ها نفوذ کنند.
تفاوت مدافعین کناری این سیستم با وینگبک ها در این است که آن ها عقب تر قرار می گیرند و به علت وجود تنها دو مدافع میانی در قیاس به سه مدافع، باید بیشتر در امر دفاع کمک کنند و به همین دلیل فشار بیشتری را احساس خواهند کرد.
هافبک ها
چهار هافبک که در کنار هم یک الماس را تشکیل می دهند می توانند به خوبی به تیم کنترل بر روی بازی را اهدا کنند. اگر آن ها پاسورهایی ماهر باشند می توانند نقطه ضعف تیم (=کمبود عرض) را با در اختیار نگه داشتن توپ از بین ببرند چرا که تملک توپ مانع از بازی حریف می شود و این نکته مثبت این سیستم است.
هافبکی که در پایین الماس در برابر مدافعین قرار می گیرد می تواند نقش هایی متفاوت داشته باشد، همان گونه که هافبک نوک الماس این گونه است. او می تواند یک هافبک دفاعی (defensive midfielder) یا یک هافبک نگهدارنده/ایستا (holding midfielder) باشد. هر کدام از این دو نوع هافبک، می توانند نقش هایی داشته باشند. در زیر دسته بندی آن ها بیان شده است:
هافبک دفاعی: تخریبگر (destroyer) | وولانته (volante)
هافبک نگهدارنده: بازیساز عقبنشین (regista = deep-lying playmaker) | وولانته (volante)
وولانته یک حد وسط میان تخریبگر تماماً دفاعی و رجیستای تهاجمی است. به زودی در مقاله ای به شرح نقش های هافبک دفاعی در فوتبال مدرن خواهیم پرداخت.
با توجه به نیاز تیم و دیگر هافبکها، مربی از نوعی از هافبک برای پایین الماس استفاده می کند که بیشترین کارایی را داشته باشد. به عنوان مثال در صورت داشتن دو هافبک تکنیکی و ریزنقش، می توان از یک تخریبگر استفاده کرد تا در امر توپ گیری مشکلی پیش نیاید.
دو هافبک کناری الماس به اصطلاح شاتلر (shuttler) خوانده می شوند. وظیفه آن ها دویدن در کانال های ایجاد شده برای شرکت در حملات و کمک به مهاجمین است. آن ها هم چنین باید در دفاع به تیم کمک کنند. در حقیقت دوندگی بی امان تعریف پست این دو هافبک است. برای رفع مشکل کمبود عرض که در ابتدا ذکر شد، گاه از این دو خواسته می شود که به کناره ها بروند و به مدافع کناری جلو کشیده کمک کنند.
نقطه ضعف این امر این است که در این صورت تیم در میانه میدان دچار کمبود نفر خواهد شد و در صورت از دست دادن توپ به شدت آسیب پذیر خواهد بود.
هافبکی که در نوک الماس بازی می کند، هافبکی تهاجمی است که در زبان ایتالیایی به وی ترکواریستا (trequarista) گفته می شود. او باید با پاس های کلیدی خود در یک سوم نهایی برای هم تیمی های خود موقعیت گلزنی ایجاد کند. هم چنین در صورتی که موقعیت فراهم بود، به درون محوطه جریمه رفته و گلزنی کند. کاکا در سال های دور در الماس میلان نمونه کامل یک ترکواریستا بود.
مهاجمین
از بین دو مهاجم تیم، معمولاً یکی تکنیکی، خلاق و سریع و دیگری قدرتی، سرزن و گلزن است. مهاجم خلاق بیشتر به عقب برمی گردد و به بازیساز تیم کمک می کند در حالی که مهاجم قدرتی در بین مدافعین حرکت می کند و از توپ های ارسالی و پاس ها برای گلزنی استفاده خواهد کرد. نقش این دو تقریباً با نقش مهاجمین در ترکیب های دو مهاجمه یکسان است.
راه حلی دیگر برای رفع مشکل عرض
طی فصلی که گذشت، منچستر یونایتد مدتی کوتاه از این سیستم استفاده کرد و برای رفع مشکل کمبود عرض از راهکار حرکت دادن الماس استفاده کرد. برنامه سرالکس این گونه بود که الماس در عین حفظ فرم خود، به کناره ها حرکت می کرد تا در عین برتری بر حریف در میانه میدان، برتری در کناره ها نیز نصیب تیم شود.
البته در صورتی که تیم توپ را در کناره از دست بدهد به علت حرکت الماس به یک سمت، سمت دیگر شدیداً خالی خواهد بود و تیم ممکن است ضدحمله بدی دریافت کند.