به نام خدا
محصول:ایالات متحده 2006
کمپانی:icon production{سینمای مستقل}
زمان:138 دقیقه
ژانر:حماسی اکشن درام
کارگردان:مل گیبسون
تهیه کننده:فرهاد صفی نیا{ایرانی الاصل}
بازیگران:-----------------
)جهل مقدس=خشم مقدس APOCALYPTO(
فیلم سینمایی apocalypto محصول سال 2006 آمریکا که به گفته خود کارگردان از واژه یونانی به همین نام گرفته شده که به معنای آشکار کردن است و نباید آن را همچون برخی از سایت های ایرانی به اشتباه آخرالزمان نامید.
داستان فیلم روایت آشنای ظهور و سقوط تمدن هاست اما نحوه روایت داستان به نحوی جذاب و زییا بیان شده است که کلیشه ای بودن آن اصلا به چشم نمی آید.گیبسون از همان ابتدای فیلم مخاطب را با جمله ای از ویل دورانت شوکه می کند{تا زمانی که یک تمدن بزرگ خود را از درون نابود نکرده باشد از بیرون تسخیر نمی شود}به طوری که تماشاگر انتظار تماشای اثری خاص را می کشد و همین گونه هم است.
فیلم در تک تک لحظات مخاطب را با خود همراه می کند چنانکه بیننده دوست ندارد حتی برای لحظه ای چشم از آن بردارد.این حس چه در درام عاشقانه ای که گیبسون استادانه در فیلم میان جگوار{شخصیت اصلی فیلم} و همسر و فرزندش به کار برده و چه در سکانس های تعقیب و گریزش در جنگل به خوبی قابل مشاهده است.اساسا apocalypto فیلمی است که دیالوگ در آن نقش کمی دارد و تصویر خود گویای همه چیز همانا اگر فیلم به صورت صامت نیز عرضه می شد باز استحکام خود را حفظ می کرد ، بی آنکه به شاکله ی اصلی آن ضربه ای وارد شود.در فیلم برداری این فیلم دوربین همواره در حال حرکت بوده و از پایه ای ثابت برای فیلم برداری استفاده نشده است که این به خودی خود باعث بالا بردن حس هیجان در فیلم شده و به هرچه گیرا تر شدن اثر کمک شایانی کرده است.
البته این کارگردان پیش از این نیز در فیلم مصایب مسیح 2004 به نماهای دوربین توجه ویژه ای داشته و بیشتر به تصاویر و قاب ها تکیه کرده است تا دیالوگ بازیگرانش که این طرز بیان در فیلم حاضر نمود بیشتری دارد.اما به نظر فیلم را می توان به 3 قسمت اصلی تقسیم می شود:
قسمت اول و نقطه آغاز التهاب فیلم زمانی است که به دستور حاکم قلمرو مایاها به قبیله محل زندگی جگوار حمله شدیدی می شود.در این یورش وحشیانه بسیاری از افراد قبیله کشته و یا به اسارت گرفته می شوند و زنان قبیله نیز به بد ترین شکل ممکن مورد تجاوز قرار می گیرند.در این هیاهو پدر جگوار نیز توسط غارتگران کشته می شود و خود او نیز به اسارت گرفته می شود.البته در اثنای حمله جگوار فرزند و همسرش را برای در امان ماندن از چنگال این درنده خویان در چاهی مخفی می کند که در واقع همین دلبستگی به خانواده است که باعث می شود شخصیت اصلی فیلم امیدوارنه برای بقا تلاش کند چون به به نحوی زنده ماندن همسر و فرزندش در گرو زنده ماندن اوست.
در همین جاست که تصاویر بسته ای از فرزندان افتاده بر پیکر بی جان مادرانشان به تصویر کشیده می شود و یا آنسوتر نمای مادران با دستانی بسته و چشمانی اشک بار که با ناامیدی نظاره گر فرزندانشان هستند در حالی که هیچ کاری از دستشان برنمی آید به غایت یکی از آن سکانس های سینمایی است که نهایت پستی و زوال بشریت را نمایان می کند که هر مخاطبی را تحت تاثیر قرار می دهد و ضجه ی کودکانش چشم هر بینند ه ای را تر می کند.
بخش میانی:در این قسمت است که فیلم به مخاطب ضربه ای کاری می زند.هنگامی که اسیران به محل امپراطوری حکومت مایا می رسند و نظاره گر شکوه و عظمت آن تمدن می شوند و بدن ها و سرهایی را می بینند که یکی یکی از پله های معبد به پایین پرتاب می شوند.خشونت عریانی که حتی بریدن سر و درآوردن قلب از سینه ها را هم آشکارا نشان می دهد ناگهان با کسوف(خورشید گرفتگی)متوقف می شود.در واقع اینگونه به نظر می رسد که خدایان این قربانیان انسانی را مقبول دانسته و دیگر نیازی بیش از این به خون برای بقای امپراطوری و سعادت مردمی که سلاخی و خون انسان را برای استمرار خودشان واجب می دانند نیست.گیبسون در این سکانس علی الظاهر خرافاتی که به نام دین و مذهب و به واسطه ی نااگاهی بشر موجب جنگ و خونریزی شده است را محکوم می کند.
بخش پایانی:که شاید مهم ترین بخش فیلم است.زمانی است که کشتی های اروپایی و مبلغان مسیحی به ساحل سرزمین مایاها نزدیک می شوند.در حالی که تعقیب کنندگان جگوار که به خاطر کشتن فرزند یکی از سرکردههای امپراطوری مایاها به دنبال او هستند ناگهان با دیدن این افراد به ظاهر متمدن و آراسته مجذوب و مبهوت شکوه اروپاییان شده به آنانان می پیوندند.شاید مخاظب عام با دیدن این صحنه کاشفان اروپایی را ناجی قهرمان و شخصیت اصلی داستان بداند اما دقییقا در همین لحظات است که دیالولگ های جگوار و همسرش جریان پایانی داستان را عوض می کند و بیننده را به تفکر فرو می برد.
همسر جگوار:ما باید با اونا بریم؟
جگوار:ما باید به جنگل بریم.جست و جو برای یک شروع دوباره
در واقع کارگردان با نمایش این سکانسی به نوعی به تمدن غرب پشت پا می زند و باطراحی چنین پایانی، همانگونه که در ابتدای فیلم با آوردن سخنی از ویل دورانت نجات و رهایی را در بازگشت به مبدا و محل زندگی خود که همان جنگل است می داند.
به قول مولانا:
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش
آری، آنگاه که حاکمان اعتقادات را نشانه گیرند و از جهل مردم برای رسیدن به اهدافشان بهره برند هر چیزی مقدس خواهد حتی خشونت و وحشی گری
عرفان درویشی