شاید در نگاهی ساده، این دو وجوه مشترک بسیار اندکی داشته باشند: دو بازیکن که در دو سوی مخالف از فوتبال خود قرار دارند و مسیر حرکتشان واگراست. گائودینو به سرعت در حال رشد و رفتن به بالاست در حالی که کاسیاس باید کارهای بسیار زیادی انجام دهد تا بار دیگر به رتبه بلند مرتبهاش دست یابد، چیزی که به اعتقاد خیلیها، دیگر برای او مقدور نخواهد بود. در 33 سالگی، کاسیاس تقریباً به اندازه کافی بزرگ هست تا در مقام پدر گائودینوی 17 ساله باشد.
اما این دو متحداً یک فلسفه را نمایش میدهند که شایان ذکر است، آن هم با نزدیک شدن به هفتههای پایانی نقل و انتقالات، پروازهای پراضطراب، تستهای پزشکی سریع و دستگاههای فاکسی که به طور موقتی بیش از پیش مورد استفاده قرار میگیرند. شاید رئال و بایرن در حال حاضر بزرگترین باشگاههای دنیا باشند اما هر دو اهمیت داشتن تعدادی بازیکن بومی برای حفظ بنیان ایمن خود را کاملاً درک میکنند.
کاسیاس و گائودینو، هر کدام تا حدی، تجسم احساس باشگاههای معروف و قدیمیشان از خود است و به آنها کمک میکنند تا هویت خود را در مسیر رفتن به سوی آسمان و دست یازی به سوی ستارگان بزرگتر از قبل، حفظ کنند.
فلسفه ثبات بایرن در فوتبال اروپایی بسیار شاخص تلقی میشود. کارل-هاینتس رومنیگه، مدیر اجرایی کنونی، به مانند دوران بازیگریاش در دهه 1970، باشگاه را به خوبی به پیش میبرد. این تداوم به آنها کمک کرده تا بحرانهای بسیاری را پشت سر بگذارند، مانند زمانی که اولی هوینس مجبور به ترک سمت خود به عنوان رئیس شد. شخصیت با شهرت نسبتاً کمتر کارل هاپفنر، که متصدی ریاست شد، با سابقه بیش از 30 سال کار در باشگاه، به مانند هوینس نمادی از فلسفه بایرن بود.
اگر بحث فوتبالی تجارت همیشه اندکی انفجاریتر به نظر میرسد (این نکته شایان ذکر است که لوییس فن خال علی رغم دستاوردهای قابل توجهاش کمتر از دو سال در آلیانتس دوام آورد)، اما احساسِ داشتن یک هسته در درون زمین همیشه مهم بوده است: فیلیپ لام در 11 سالگی به آکادمی باشگاه پیوست و باستین شواین اشتایگر اندکی پیش از تولد 14 سالگیاش وارد باشگاه شد. این دو نماد تداوم، ذهنیت پیروزیطلبانه، توانایی برآمدن از پس ناکامیها و فوق العادگی بایرن هستند.
شاید ایمان به ارزشهای خانگی در برنابئو اندکی کمتر نمایان باشد، مخصوصاً وقتی کسی به تعداد محصولات باکیفیت آکادمی باشگاه، لا فابریکا، نگاه میکند که مجبور شدند لانه را ترک کنند تا کاملاً بالهای خود بگشایند: خوان ماتا و خاوی گارسیا به سرعت به خاطر میآیند.
اما آن احساس از خود همیشه در راهروهای باشگاه کلیدی تلقی شده است، حتی اگر گاهی نور کور کننده کهکشانیهای مختلف باعث تاری دید شده است. ده سال پیش، مدیر ورزشی وقت باشگاه، امیلیو بوتراگوئنو، در یک اتاق ملاقات در حالی که به چمن برنابئو نگاه میکرد به من گفت که تلفیق بچههای محلی و ستارههای جهانی در تبدیل رئال مادرید به رئال مادرید کلیدی بوده است.
در آن زمان، در 2004، این موضوع با عبارت "زیدانس یه پاوونس" شناخته میشد؛ تلفیق بزرگترین ستارههای دنیا با بازیکن گمنامتری چون مدافع تیم، فرانسیسکو پاوون (که نام خود را به قسمت دوم عبارت وام داد). به خاطر تفاوت بالای کیفیت بین لوییز فیگو، رونالدو، زین الدین زیدان و محصولات جوان و بااستعداد کمتر آن دوران، این نسخه کاملاً موفق ظاهر نشد اما ایده حفظ و ادغام "ارزشهای سنتی" باشگاه، آنگونه که بوتراگوئنو آن را مطرح کرد، هرگز از بین نرفت.
دقیقاً به همین خاطر است که بازگرداندن کاسیاس بسیار مهم است، بیش از تمایل کارلو آنجلوتی برای ساکت نگه داشتن شایعهپراکنان طی فصل پیش که قصه دروازهبانی این تیم در کل فصل ادامه یافت. بازگشت ایکر در بین عموم برنابئو بسیار محبوب است. اما نباید آن را بیش از حد شیرین جلوه داد. ماندن کاسیاس در باشگاه به همان اندازه به خاطر کمبود تیمهای قادر به پرداخت حقوق اوست که به خاطر وفاداری دوطرفه و فلسفه مشترک است، دقیقاً مانند آوردن جوانان به تیم اصلی در عصر "زیدانس یه پاوونس" که به خاطر یافتن راهی برای پرداخت حقوقهای نجومی فیگو، دیوید بکام و سایرین در آن دوران بود.
علی رغم ثبت کلین شیت، ایکر مقدس در برابر کوردوبا بیشتر یک شخصیت نگران بود تا قهرمان همپدن پارک (اشارهای به عملکردش در فینال لیگ قهرمانان اروپای 2002 برابر لورکوزن که با پیروزی رئال خاتمه یافت). او هنوز هم در برابر توپهای هوایی آسیبپذیر به نظر میرسد – مانند دوران قبل از نیمکتنشین شدنش توسط خوزه مورینیو در اوایل 2012 – اما به او فرصت داده خواهد شد تا دوباره به فرم ایدهآل بازگردد.
دلالتهای حضور گائودینو در مسائل تیم اول اندکی گیجکنندهترند و حتی کمی مانند ظهور خود کاسیاس در تیم اصلی است. با مصدومیت شواین اشتایگر، رفتن تونی کروس به برنابئو و الزام بازی کردن لام در پست مدافع راست در بازی برابر ولفسبورگ، پپ گواردیولا به یک رهبر در مرکز میدان نیاز داشت، و خدای من، او همچین کسی را در کسوت گائودینو یافت.
گائودینو بر مالکیت توپ در میانه میدان حکمرانی کرد و نتیجتاً غیبت تونی کروس به ندرت احساس شد. او به گواردیولا کنترلی که در موتورخانه تیم لازم داشت، اهدا کرد. وی که در بازی سوپر کاپ برابر دورتموند بیبال و پر و بیتجربه نشان داده بود، در این بازی به نظر تمامی تجربه اطراف خود را جوری هدایت میکرد تا هم خودش و هم تیم را اندکی بالاتر ببرد.
هم گائودینو و هم کاسیاس فراز و نشیبهایی طی ماههای آتی خواهند داشت. اما با این وجود، احساس امنیت، اینکه باشگاه گذشته، حال و آیندهای فرای فرم برترین فوق ستارههایش دارد، و اتحاد با هواداران، چیزی است که باشگاههایی نظیر رئال و بایرن را قادر میسازد تا وظایف زمینی خود را انجام دهند؛ وظایفی که به آنها اجازه میدهند اهداف بزرگتری را مد نظر قرار دهند. آنها میدانند که خانه، جایگاه دل است.