به نام آنکه جان را فکرت اموخت
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سلام و عرض ادب خدمت تمام دوستان هنرهفتم و پرده نقره ای
رضا هستم میزبان شما در تخصصی ترین و اولین برنامه بررسی اثار سینمایی ایران و جهان در سایت ... طرفداری
قبل از هر سخنی اینبار نع شرمنده تاخیر بوجود امده ام ک ناراحت و غمگین از پر کشیدن مرد پیر موسیقی سینما هستم
انیو موریکونه :
انیو موریکونه متولد ۱۰ نوامبر سال ۱۹۲۸ آهنگساز، تنظیمکننده و رهبر ارکستر ایتالیایی و فارغالتحصیل آکادمی موسیقی سانتاسیسیلیا بود که از شاخص ترین آثار آهنگ سازی وی ساخت موسیقی فیلم «خوب، بد، زشت» ، «روزی روزگاری در غرب» ، «ماموریت» و «سینما پارادیزو» در دهه ۱۹۸۰ هم از این جملهاند.
این آهنگساز مشهور ایتالیایی و برنده جایزه اسکار و خالق موسیقی فیلم «خوب، بد، زشت» در سن ۹۲ سالگی درگذشت. او دوشنبه در کلینیکی در رم از دنیا رفت. او به تازگی بر اثر زمین خوردن دچار شکستگی استخوان لگن شده بود.(علت فوتش با پدربزرگ پدریم یکیه)
وی با کارگردانان بسیاری چون سرخیو لئونه، برناردو برتولوچی، رومن پولانسکی، فرانکو زفیرلی، اُلیور استون، کوئنتین تارانتینو، جوزپه تورناتوره و پیر پائولو پازولینی همکاری داشتهاست.
موریکونه را شاید بتوان پرکارترین آهنگساز فیلم در جهان دانست. روزنامه گاردین در فوریه سال ۲۰۰۱ با انتشار مقالهای وی را «موتزارت سینما» لقب داد.
او ۶ بار نامزدی اسکار را کسب کرد که برای ساخت موسیقی فیلمهای «روزهای بهشت»، «ماموریت»، «تسخیرناپذیران»، «مالنا» و «هشت نفرتانگیز» بود. او برای این فیلم آخر سرانجام جایزه اسکار را کسب کرد. سال ۲۰۰۶ آکادمی اسکار یک اسکار افتخاری برای مشارکت وی در هنر موسیقی در سینما به وی اهدا کرد. او یکی از ۲ چهره عرصه موسیقی است که در تاریخ اسکار جایزه اسکار افتخاری برای مجموعه آثارش دریافت کرد.
آثار و سوابق موسیقی
مرگ یک دوست در سال ۱۹۵۹
باراباس در سال ۱۹۶۱
یک مشت دلار (۱۹۶۴)
به خاطر چند دلار بیشتر (۱۹۶۵)
خوب بد زشت (۱۹۶۶)
روزی روزگاری در غرب (۱۹۶۸)
روزی روزگاری در آمریکا (۱۹۸۴)
ماموریت (۱۹۸۶)
تسخیرناپذیران (۱۹۸۷)
سینما پارادیزو (۱۹۸۸)
هملت (۱۹۹۰)
باگزی (۱۹۹۱)
افسانه ۱۹۰۰ (۱۹۹۸)
مالنا (۲۰۰۰)
هشت نفرتانگیز (۲۰۱۵)
مکاتبه (۲۰۱۶) و …
و حیف ک نشد ی پست مفصل راجب ایشون برم البته خداروشکر بعضی از دوستانم جور بنده را کشیدن
(و اگه قضاوت و شماتتم نمیکنینم باید اعتراف کنم این غم خیلی بیشتر از از دست دادن جناب کشاورز و گرجستانی و..بود ک البته دلایل شخصی خودمو دارم)
این مدت خیلی گرفتار شدم و پوزش میطلبم برا این تاخیر جانکاه
ایشالا قسمت تک تکتون ک زودتر ازدواج کنین اما دور برم چپ و راست دارن زن میگیرن و هممه هم توقع یاری دارن ک البته انتظار بجایی هم هست سعی میکنم من بعد دوباره نظم سایق رو داشته باشیم
خب برسیم ب برنامه امشب
--------------------------------------------
درباره فیلم
نام اثر : باشو غریبه کوچک - 1989
کارگردان: بهرام بیضایی
نویسنده: بهرام بیضایی
بازیگران :
سوسن تسلیمی
پرویز پورحسینی و..
نمرات فیلم:
imdb : 8.1
متاکریتیک :
روتن تومیتوز : 0.
==============================================================
خلاصه داستان :
باشو به دنبال بمباران هوایی و کشته شدن پدر و مادرش به درون کامیونی میپرد و از زادگاهش، جنوب، میگریزد. وقتی چادر بار کامیون را کنار می زند خود را در شمال می بیند و به مزرعه زنی به نام نایی پناه میبرد و رفته رفته رابطه عاطفی میان آن دو برقرار میشود…
=====================================================================
حواشی فیلم
ماجرای ارسال هشتاد هزار نامه به تلویزیون وروزنامه ها پس از پخش «باشو غریبه کوچک» بیضایی
علی معلم مدتها قبل در گفت وگویی با روزنامه سینما کرده ودر بخشهایی از آن حرفهای جالبی زده است .
به گزارش سینما سینما،علی معلم که در دهه شصت برنامه جنگ هنر را اجرا می کرده (برنامه ای شبیه هفت این روزها )درباره پخش برنامه ای با موضوع نقد وبررسی فیلم باشو غریبه کوچک گفته :یادم هست وقتی می خواستیم فیلم باشو غریبه کوچک را نقد وبررسی کنیم از سوی مسئولان شبکه برای ماشرط گذاشتند که این فیلم باید حتما نقد منفی شود!من آن زمان دکتر کاووسی را دعوت کردم ایشان به دلیلی برنامه هایی که قبل از انقلاب در تلویزیون منوع التصویر بودند.اما چون قرار بود درنقد باشو صحبت کنند تلویزیون قبولکرد.همان موقع بعد از پخش برنامه ،۵۵هزار نامه به همشهری رسید و چیزی حدود سی هزار نامه برای ما نوشتند و پست کردند وبه اندازه یک وانت به ما نامه رسیده بود.
ستایش حاتمی کیا از باشو
ابراهیم حاتمی کیا در مصاحبه ای با فریدون جیرانی در برنامه سی وپنج گفته است :دست بهرام بیضایی را به خاطر ساخت فیلم باشو غریبهای کوچک میبوسم و در برابر فیلمسازی مثل کیارستمی خضوع دارم.
باشو غریبه کوچک از نمونه های برتر فیلم دینی بود اما ۴سال به علت غیر دینی بودن توقیف بود!
‘محمد رجبی’ در نشستی در جشنواره فیلم دینی رویش در سال ۹۱ گفت: سخن گفتن درباره دین شامل سه حوزه شریعت، فضیلت و حقیقت است.
به گزارش سینما سینما ،مدیر عامل اسبق بنیاد سینمایی فارابی تاکید کرد: اگر در فیلمی حرامی، حلال نشده باشد و واجبی ترک نشده باشد، از حداقل های فیلم دینی از نگاه فقه برخوردار است.
این مدیر سابق سینمایی ‘باشو غریبه کوچک’ ساخته بهرام بیضایی را یکی از نمونه های برتر فیلم دینی برشمرده و گفته بود: این فیلم نه تنها محرمات را حلال ندانسته و ترک واجبی نکرده، بلکه در نمایش صفات ممتاز فضیلت انسانی بسیار موفق عمل کرده است، اما از نگاه مدیران دولتی به عنوان یک فیلم غیردینی برای چهار سال نمایش آن ممنوع بود.
بودجه فیلم باشو…چه قدر بود ؟
حسن آقا کریمی دستیار بیضایی در فیلم باشو…گفته است : در زمان ساخت فیلم بودجهی فیلم دو میلیون و هشتصد هزار تومان بود و دستمزد آقای پورحسینی دوازده هزار تومان بود در صورتی که به عدنان چهل هزار تومان دستمزد دادیم به اضافهی هزینهی خرید یک دوچرخه. طبیعتاً زبان فارسی نمیدانست و آقای بیضایی واقعاً اذیت شد چون برخی مواقع دست به کارهایی میزد که از عصبیت ناشی میشد.»
ماجرای پرتاب سنگ ترازو به سمت بیضایی!
مدتها قبل برگـی از خـاطـرات بـه روایـتِ سـوسـن تـسـلـیـمـی در محیط مجازی و در صفحه علاقه مندان بهرام بیضایی منتشر شده که در نوع خود قابل توجه است.به گزارش سینما سینما سوسن تسلیمی دراین باره گفته است :«…یک بار هنگام فیلمبرداری فیلمِ « باشو غریبه ی کوچک » یکی از محلی ها در صحنه ی بازار لج کرده بود و مغازه اش را نمی بست .
تسلیمی می افزاید :هر چه می گفتیم امروز تعطیل است ، فقط چند دقیقه مغازه ات را ببند یا لااقل داخلِ مغازه ات بشین، قبول نمی کرد که هیچ ، بعد هم یک سنگ بزرگ ده کیلوییِ ترازویش را پرت کرد طرف بهرام ! که اگر جا خالی نمی داد ، می توانست فاجعه به بار آورد …
او همچنین نوشت :خلاصه از جایش تکان نخورد و در فیلم هم هست ! اما بقیه ی روستائیان که در فیلم بازی کردند رابطه ی خیلی خوبی با بیضائی داشتند . زمانی که بیضائی می آمد می گفتند آقایِ مهندس آمد!»
فیلم سینمایی باشو غریبه کوچک یکی از آثار برجسته بهرام بیضایی کارگران مطرح سینما است که در دهه ۱۳۶۰ تهیه شد و به یکی از بهترین فیلمهای زمان خود تبدیل شد. این فیلم داستنان زندگی کودکی سیه چرده از جنوب کشور است که به صورت اتفاقی و با پنهان شدن در پشت یک کامیون به شمال کشور می آید و زندگی جدیدی را در میان یک خانواده شمالی آ غاز می کند و به عضو جدید این خانواده روستایی که مردشان در جبهه است تبدیل می شود .
روایت غزاله علیزاده از باشو غریبه کوچک
غزاله علیزاده در یادداشتی درباره باشو غریبه کوچک نوشته ودر بخشهایی از آن نوشته است : معماری فیلم باشو غریبه کوچک به شکل ساعت شنی است . نقاط ضربدر فرضی به بهم جواب می دهند . کلیتی تفکیک ناپدیر می سازند . یکپارچه ترین فیلم بیضایی است .حذف هر نما به درونمایه لطمه می زند . صحنه ای اضافه ندارد.
سوسن تسلیمی: «باشو غریبه کوچک» فیلمی در ستایش صلح و دوستیست
سوسن تسلیمی که سالهاست در کشور سوئد زندگی میکند؛ ۱۹ خرداد سال ۸۶ در گفتگویی با شبکه بیبیسی انجام داده؛ فیلم باشو غریبه کوچک را فیلمی در ستایش صلح و دوستی معرفی میکند و میگوید: سال ۱۳۶۴، در گیرودار جنگ ایران و عراق، ایده فیلم باشو غریبه کوچک را در طرح کوتاهی، با بیضایی در میان گذاشتم و او هم که در آن زمان در اندیشه ساخت فیلمی درباره بچهها بوده، آن را میپذیرد و پرورش میدهد: زنی گیلانی، بچه جنگزدهای از جنوب را در پناه خودش میگیرد: “این فیلم را با تمام وجودم میفهمیدم. البته به دلیل اینکه نقش اول فیلم زن بود، همان مشکلات همیشگی در کار وجود داشت. یادم میآید در این فیلم، نوعی از دویدن را اختراع کردم که بدنم تکان نخورد تا صحنههای فیلم سانسور نشود!”
وی ادامه میدهد: باشو غریبه کوچک، در سال ۱۳۶۹، پس از پنج سال توقیف، اکران میشود. من آن موقع دیگر در ایران نبودم. این فیلم، به دلیل نگاه انتقادی به اصل و نفس جنگ، در زمان خودش نمایش داده نشد. فیلمی بود در ستایش صلح و دوستی. خیلی دلم میخواست آن را در ایران و در میان تماشاگران ایرانی میدیدم. بخصوص اهالی گیلان، چراکه اولین بار بود که در تاریخ سینمای ایران، در یک فیلم ایرانی به طور جدی از زبان گیلگی استفاده میشد. بدون اینکه از این زبان بهعنوان وسیلهای برای ایجاد خنده و شوخی استفاده شود. برای من بازی در این فیلم، ابراز ستایش و قدردانیای بود از مادربزرگم که مرا از کودکی و پس از مرگ نابهنگام مادرم، منیره تسلیمی که از بازیگران مهم تئاتر و سینمای ایران در سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ بود، بزرگ کرد. برایم این فیلم ادای احترامی بود به همه بازیگران زن تئاتر گیلان که در آن سالها با وجود همه مشکلاتی که برای بازیگران زن وجود داشت؛ روی صحنه رفتند و تهمتهای ناروا را به جان خریدند ولی به دلیل عشق به حرفه نمایش به راهشان ادامه دادند.
وی ادامه میدهد: من به جز فیلم مادیان، دیگر فیلمهایی را که در ایران بازی کردهام در شرایط معمولی و در کنار تماشاگران عادی روی پرده ندیدهام.
======================================================================
نقد و بررسی فیلم
نقد اول
«بهرام بیضایی» یکی از بزرگترین کارگردانان ایرانی است که به خاطر بیتوجهیهایی که دید مدتها است در خارج از کشور زندگی و کار میکند. از جمله فیلمهای معروف او میتوان به فیلمهای «رگبار»، «سگکشی» و «باشو غریبه کوچک» اشاره کرد. او درکنار کارگردانی سینما و تئاتر به نویسندگی هم میپردازد و تا بهحال نمایشنامههای زیادی را نوشته است که یکی از معروفترین آنها نمایشنامه «مرگ یزدگرد» است. این نمایشنامه توسط خود بیضایی به فیلمی با همین نام هم تبدیل شده است. فیلم «باشو غریبه کوچک» در سال ۱۳۶۴ ساخته شد اما ۵ سال توقیف بود و در سال ۱۳۶۹ اکران شد. در این فیلم بازیگرانی مانند سوسن تسلیمی و پرویز پورحسینی بازی میکنند. بهرام بیضایی بیان کرده است که ایده اصلی این فیلم برای سوسن تسلیمی است و بعدها خود او با تغییر داستانی که سوسن تسلیمی برای این ایده نوشته بوده فیلمنامه این کار را بهوجود آورده است. گفتنی است که این فیلم در بعضی از رایگیریهای سینمایی بهعنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران تعیین شده است از جمله در رأیگیری سال ۱۳۸۱ مجلّهٔ نقد سینما. در بعضی دیگر از رای گیریها هم این فیلم در رتبههای ابتدایی قرار دارد. خیلی از کارگردانان ایرانی هم از فیلم تقدیر کردند از جمله داریوش مهرجویی که گفته: از باشوی بیضایی خوشم آمد... فیلمی بود که نفس میکشید و اوّل و آخر و وسط درستی داشت. فیلم «باشو غریبه کوچک» داستان کودکی جنوبی به نام باشو است که بهخاطر جنگ و از دست دادن والدینش به شمال کشور میرود و در آنجا ماجراهایی برای او اتفاق میافتد.
در ادامه به بررسی فیلم میپردازیم که داستان فیلم را لو میدهد.
بیضایی یک فیلم ضد جنگ ساخته است. اما برای این منظور، زیاد به خود جنگ نپرداخته است که این خودش نوآوری بزرگی است
در میانه جنگ ایران و عراق و در حالیکه بهرام بیضایی از سینمای ایران بیمهریهای زیادی دیده بود. سوسن تسلیمی ایدهای را با او مطرح میکند و پروژه فیلم (باشو غریبه کوچک) از همان نقطه آغاز میشود. بیضایی با این فیلم قصد دارد به ماجرای زندگی افرادی بپردازد که قربانی جنگ هستند. او فیلمی ضد جنگ ساخته است. او برای این منظور، زیاد به خود جنگ نپرداخته است و این خودش نوآوری بزرگی به حساب میآید. تنها نشانههای جنگی فیلم انفجارهای ۴ دقیقه اول فیلم است که جنگی ویرانکننده را نشان میدهد و روی این تصاویر صدای شیون زنان جنوبی را میشنویم که حال و روز مردم آن دیار را برای مخاطب توصیف میکند. سپس کارگردان شخصیت کودک فیلم به نام باشو را در دل جاده قرار میدهد و به تدریج در صحنهها همه چیز تغییر میکند. این تصاویر عبارت مهاجرت اجباری را در ذهن مخاطب ایجاد میکند کمکم. بیابان، جای خود را به درختان سرسبز میدهد و صدای پرندگان جای صدای پیدرپی انفجار را میگیرد. در صحنهای که ماشین حامل باشو در شمال توقف میکند صدای انفجاری میآید و باشو از ترس فرار میکند. این صحنه تفاوت شرایط دو منطقه در کشور را نشان میدهد. و نشان میدهد کاربرد انفجار در مناطق شمال و جنوب متفاوت است. یکی برای کشتن انسان و ویران کردن بکار میرود و دیگری برای ساختن جاده و آبادانی بکار میرود. همچنین در جنوب هر لحظه باشو صدای هواپیمای دشمن را میشنیده و آسمان برای او دشمنی کشنده به حساب میآمده است اما در شمال، مرتب صدای پرندگان را میشنود و آسمان، زیبا و بیآزار است. اینها تفاوت دو نقطه کشور در دوران جنگ را نشان میدهد. باشو به زمین زنی روستایی به نام ناییجان میرسد و چالش او آغاز میشود. این چالش، دغدغه اصلی فیلمساز در این فیلم است و آن چیزی نیست جز پیوند و ارتباط بین اقوام. در ابتدا همه افراد روستا و از جمله ناییجان، باشو را بهخاطر سیاه بودنش مسخره میکنند و باشو هم به چشم دشمن به آنها نگاه میکند.
بیضایی در این فیلم نشان میدهد که تفاوت میان فرهنگها، آداب و رسوم و غذاهای اقوام مختلف بخشی از علل دوری این اقوام از یکدیگر است. باشو طعم نان و برنج شمالیها را نمیپسندد و ابتدا غذایشان را نمیخورد اما وقتی ناچار میشود مجبور میشود به طعم آنها عادت کند. همسایههای ناییجان نماد افرادی هستند که زیر بار سازش با اقوام دیگر نمیروند و به دیده تحقیر به آنها مینگرند. این افراد نژادپرستند و مرتب به باشو به چشم کودکی بیادب، بیچشمورو و زباننفهم نگاه میکنند. اما ناییجان که سواد هم ندارد از همه همسایهها باسوادتر است و کم کم نگاه تبعیضآمیز خود را کنار میگذارد و سعی میکند با باشو ارتباط برقرار کند. نقطه اوج این ارتباط، صحنهای است که بهگفته سوسن تسلیمی بهصورت بداهه ایجاد شده است. در این صحنه ناییجان اجسام مختلف را به زبان محلی خود معرفی میکند و از باشو میخواهد که آنها را به زبان خودش معرفی کند. باشو برای اولینبار در فیلم در این صحنه میخندد. این صحنه نشان میدهد چقدر آسان میتوان با دیگران و اقوام دیگر ارتباط برقرار کرد و فقط باید خواست.
بیضایی عناصر چهارگانه (آب، خاک، باد، آتش) را به جنگ شخصیتش میفرستد تا او را محک بزند
در این فیلم مشکلات زیادی بر سر راه باشو قرار دارد و بیضایی عناصر چهارگانه (آب، خاک، باد، آتش) را به جنگ شخصیتش می فرستد تا او را محک بزند. ابتدا او در خاکی است که بوی جنگ و خون میدهد و والدینش را در آن خاک از دست میدهد اما برای خود راه فرار پیدا میکند. سپس به جنگ آتش میرود. باشو اولین مرتبه که در شمال با آتش تنور زن روستایی مواجه میشود یکی از تاثیرگذارترین صحنههای فیلم خلق میشود. او با آتش تنور به یاد جنگ و آتشی میافتد که مادرش را سوزاند و پدرش را کشت. برای همین از آتش فرار میکند اما بعد از مدتی میفهمد این آتش کاربردش چیز دیگری است. بعد از آن نوبت آب میرسد. باشو از سرزمینی میآید که پر از گرد و خاک و ویرانی است و زیاد آب ندیده است. در صحنهای که زن روستایی میخواهد او را در آب رودخانه بشوید فرار میکند و از آب میترسد اما درنهایت تسلیم میشود. همچنین در صحنهای در رودخانه میافتد اما در این صحنه هم نجات پیدا میکند. در این صحنه زن روستایی یا همان ناییجان در نقطه توجه است زیرا او پسر را از رودخانه نجات میدهد و در آغوش میگیرد و بهنوعی مهر مادری را به او نشان میدهد. و در آخر هم باد، باشو را به مبارزه میطلبد ولی برای بار دیگر باشو جان سالم به در میبرد و در خانه ناییجان پنهان میشود. باشو کمکم به زندگی در شمال عادت میکند همانطور که تمام مهاجران مجبورند به شرایط محل جدید خود عادت کنند. او رفتهرفته مانند مرد خانواده به ناییجان کمک میکند. ابتدا زن، شبها به وسط مزرعه میرفت تا مراقبت کند حیوانی به مزرعه حمله نکند اما بعد از مدتی باشو هم با او همراه میشود و بعد از گذشت مدتی باشو زودتر از زن بیدار میشود و مانند مرد خانواده تنهایی به مزرعه میرود.
همچنین باشو در راستای یکی شدن با خانواده ناییجان مترسکی را برای مزرعه میسازد و دستهایش را جوری میسازد که پرسر و صدا باشد و حیوانها را فراری دهد. دستهای این مترسک مخاطب را به عضوی از بدن یعنی دست توجه میدهد و او را برای اتفاق آتی فیلم آماده میسازد. وقتی شوهر زن روستایی بر میگردد یک دست خود را از دست داده است. باشو وقتی متوجه میشود آستین آن دست مرد را بغل میکند و این نشان میدهد که باشو در آینده، جای این دست را خواهد گرفت و کمک حال این مرد خواهد بود. در صحنه آخر هم حیوانی به مزرعه حمله میکند و کل خانواده یک صدا برای دور کردن حیوان میروند. این صحنه، متحد و یکی شدن این افراد را نشان میدهد. البته این صحنه اتحاد در کل یک جامعه را هم نشان میدهد. حیوان مهاجم نماد دشمن خارجی میشود و افراد این خانواده نماد مردم یک کشور با قومیتهای متفاوت هستند که یکصدا به نبرد با دشمن میپردازند.
یکی از نقاط قوت این فیلم بازی سوسن تسلیمی است که به زیبایی رفتار یک زن روستایی را نشان میدهد
کارگردان در ابتدا باشو را در قابها تنها به تصویر میکشد. زمانی هم که وارد خانه نایی جان میشود باز هم او و نایی جان را در قابهای جدا به تصویر میکشد. اما به تدریج و با نزدیک شدن شخصیتها به یکدیگر رفتهرفته آنها را در یک قاب میبینیم. بطوری که در انتهای فیلم و همانطور که گفته شد زمانیکه همگی یکی شدهاند همه آنها را در یک قاب واحد میبینیم. یکی از مسائلی که در فیلم باید به آن توجه کرد این است که باشو از همان ابتدا مُدام در خیال خود چهره مادرش را درکنار ناییجان میبیند. بهگونهای این مادر باشو است که او را به تبعیت از ناییجان وا میدارد. با این صحنهها بیضایی مفهوم قشنگی را نشان میدهد و بیان میدارد که مهر مادری حتی با مُردن مادر از بین نمیرود. زمانی هم که باشو، ناییجان را بهعنوان مادر خود قبول میکند دیگر مادرش را در خیال خود نمیبیند زیرا مادرش در زن روستایی یا همان ناییجان زنده شده است. همچنین این صحنهها یک نوع پیشگویی نیز بهشمار میرود و به مخاطب اعلام میدارد که ناییجان در انتهای فیلم مانند مادر باشو میشود. باشو انگار اولین آواره جنگی است که به شمال رسیده است زیرا مردم شمال هیچ آشنایی با این قوم ندارند. و باشو کودکی میشود که این دو قوم را باهم آشنایی میدهد. همچنین باشو در سفرش از جنوب کشور به شمال کشور میرود و پیوند و اتحادی را میان اقوام مختلف کشور ایجاد میکند. یکی از نقاط قوت این فیلم بازی سوسن تسلیمی است که به زیبایی رفتار یک زن روستایی را نشان میدهد. همینطور او لهجه شمالی را بسیار روان و درخشان ادا میکند. فیلم «باشو غریبه کوچک» به ما نشان میدهد مسئله مهم رنگ و زبان و نژاد نیست بلکه انسانیت است. این صفتی است که افراد را به هم نزدیک میکند. فیلم «باشو غریبه کوچک» ارزش دیدن دارد بهخصوص در این روزهای سخت.
-------------نقد دوم ----------------
نمی شود لیستی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران ردیف کرد و از «بهرام بیضایی» و حداقل یکی از آثارش اسمی نیاورد. بیضایی در تمام سال هایی که در ایران فعالیت می کرد و فیلم می ساخت، علاوه بر خلق آثاری ماندگار مانند «چریکه تارا»، «مسافران»، «شاید وقتی دیگر» و… که هنوز با گذشت این همه سال تازگی دارند و هر مخاطب عاشق سینمایی را به وجد می آورند، جزو فیلمسازان و هنرمندان «مولف» شناخته می شد. اما نکته قابل توجه درباره بیضایی، اعتباری است که او در دنیا نیز دارد و آثار او اعم از نمایشنامه، مقاله و آثار سینمایی همگی بعضا به چندین زبان زنده دنیا هم ترجمه شده اند. آثار بیضایی همواره از فرمی برخوردار هستند که اگر بدون پیش آگاهی به تماشایشان بنشینید، حدس اینکه اثر «بهرام بیضایی» مقابل دیدگانتان قرار دارد کار چندان سختی نیست. و فیلم«باشو، غریبه کوچک» نیز به هیچ وجه این قاعده را نقض نمی کند.
«باشو، غریبه کوچک» که به زعم منتقدین ایرانی یکی از بهترین فیلم ها و به زعم نگارنده جزو سه فیلم برتر تاریخ سینمای ایران است، یک فیلم «ضد جنگ» محسوب می شود. اما وقتی کسی مانند بیضایی پشت دوربین فیلمی با تم ضد جنگ می نشیند، باز هم جهان بینی جاری در سینمای بیضایی را به راحتی می توان در آن پیدا و مولفه های آثار بیضایی را در آن بازخوانی کرد. از این رو برای رو به رو شدن با اثر ضد جنگی که بیضایی ساخته است، نباید همان انتظاری را داشت که از سایر فیلمسازان کار کرده در این حوزه را داریم. از این جهت که جنگ زدگی در سینمای بیضایی مستقیما با جهان بینی شخصیت ها سر و کار دارد و قرار نیست که آثار جنگ را صرفا با خرابی و ویرانی عناصر مادی ببینیم.
این فیلم قصه پسرکی به نام «باشو» است که در یکی از بمبارانهای جنوب کشور در جریان جنگ ایران و عراق، ویرانی خانه و خانواده خود را بهچشم می بیند اما برای رهایی از شرایط کنونی خودش را به کامیونی در حالِ کوچ میاندازد و در آن خوابش میبرد. زمانی که چشم میگشاید، کامیون به شمال کشور رسیدهاست. او از ترس انفجارهایی که برای عملیات راهسازی است، میگریزد و در آن سوی جنگل به مزرعه زنی به نام «نایی« (با بازی سوسن تسلیمی) میرسد که با دو فرزندش و در غیاب شوهری که برای کسب درآمد به سفر رفته، زندگی و کار میکنند. نایی (ناهید) به باشو پناه میدهد اما هر دو زبان یکدیگر را نمی فهمند. باشو در عوضِ محبتهای ناییجان میکوشد به او در کارها کمک کند و تصور میکند این خواستِ شوهر در سفرِ نایی هم هست؛ غافل از آن که شوهر نایی با حضور باشو که غریبهای بیش نیست، در خانهشان مخالف است. تا اینکه روزی سرانجام شوهر بازمیگردد و باشو با او روبرو میشود. پدر که دست راستش را در سفر از دست داده، میپذیرد که باشو به جای دست او باشد و همه خانواده یکصدا میروند که جانورانِ مزاحم محصول را برانند.
اولین نکته ای که باید در فیلم «باشو غریبه کوچک» به آن اشاره کنیم، در همان آغاز شکل می گیرد. حادثه ای که در این فیلم مشخصا «جنگ»است باعث شده تا باشو به عنوان قهرمان که کودکی ده ساله است از ماوا و محدوده امن خود خارج شده و به جهان بیرون از مکان زندگیش پرتاب شود. و در جایی سکونت پیدا کند که نمی شناسد و زبانش را هم نمی فهمند و به واسطه همین غریبگی، مورد «تمسخر» و «اتهام» هم واقع شود. به سبب همین شرایط آشفته، باشو در تلاش برای رهایی است تا با محیط تازه انطباق پیدا کند. همین تلاش، آغازگر مسیر تحول در زندگی باشو و آدم هایی است که او را به عنوان عضو جدیدی از خانواده پذیرفته اند. مسیر تحولی که فراز و نشیب زیادی را از پشت سر می گذراند و باشو با کمک «نایی» (مادر جدید باشو) باید با یکایک آن ها رو به رو شوند. فراز و نشیب هایی که گاه در قامت سه عنصر «باد، آب و آتش» در لحظاتی جداگانه ظاهر و گاه در «همسایه های پرحرفِ نایی» که جز کارشکنی کاری بلد نیستند و فقط فکر منافع خودشان می باشند، دیده می شوند. . برای باشو این مسیر تحول، شکلی از «سفر اسطوره ای» و ادیسه وار است تا باشو را با گذر کردن از خاطرات تلخ گذشته به مرحله ی پختگی و بلوغ برساند. سفری که تحت این جا به جایی جغرافیایی از جنوب به شمال ایران، کاملا شکل و شمایل تمثیلی نیز پیدا کرده است.
باشو که خانواده اش را در جنوب کشور از دست داده، در مسیر این تحول و رسیدن به پختگی، خانواده جدیدی همراهیش می کنند که هرکدام در این سفر ادیسه وار به شکلی در این مسیر روی باشو تاثیرگذارند. بهترین نمونه «نایی» است که در قامت «مادر زمین» ظاهر شده و برای باشو مادری آرمانی به جای مادر مرده اش به حساب می آید و باشو را زیر بال خود بزرگ می کند. فیلمساز نشانه «مادر زمین» بودن نایی را به خوبی و با ارتباط نایی با پرندگان از طریق تقلید صدای آنان نشان می دهد. نایی گاه با پرندگان آسمان و مرغان زمین سخن می گوید و همزبان با آن ها صدایشان می زند و گاه چون مرغان می خرامد و برایشان دانه می پاشد و گاه چون حیوانی درنده خو می غرد و به زبان خشم طبیعت ، جانوران مهاجم را از کشتزار و مرز و بوم خود می راند. شروع رابطه باشو و مادرجدیدش (نایی) نیز با مهری قهری و غریزی است که این کودک غریب را لمس می کند. سپس رفته رفته به او آب و نان می دهد و عشق مادری ارزانی می دارد ؛ عشقی که متعادل کننده ی همه ی روابط داستان است و آن چنان که در طبیعت دیده می شود، ترکیبی از شادی، غم، بیم و امید است. همچنین نایی در ضمن تبادل فرهنگی و ارتباط عاطفی با باشو در واقع خود را به او می شناساند و می گوید «من زمینم و تو از من تغذیه و زندگی می کنی و تو هم مثل همه ی کودکان فرزند زمین و آفتابی» که خود گواه همین ادعاست.
علاوه بر مادر، در این راه پدری که باشو در خیال خود پرورانده را در قالب «مترسک کشتزار» بازآفرینی می کند و تا وقتی حضور فیزیکی ندارد، خود باشو ایفاگر نقشش می شود. در کارها به نایی کمک می کند، وقتی نایی بیمار است برای درمانش هرکاری انجام می دهد و نی می نوازد که پدر خانواده روزگاری می نواخته است حالا دست ندارد. تا اینکه پدر هم(همسر نایی با بازی پرویز پورحسینی) بدون دست از جنگ باز میگردد و بدون دست باشو را در آغوش می کشد و او درست شبیه مترسکی که باشو ساخته است. با بازگشت پدر، همه اعضای خانواده به همراه یکدیگر و به کمک هم، «مهاجم» مزرعه که حیوانات درنده هستند را از خاکشان می رانند.
تمام این ها بخشی از ارجاعات اسطوره ای فیلم بودند که در آثار بیضایی یک «مولفه» به حساب می آیند. در پایان شاید اشاره به قاب حیرتانگیز فیلم که مخاطب را میخکوب می کند بد نباشد. قابی که ابدا پلان ثابتی نیست بلکه در آن خود بازیگران ثابت میشوند. قاب پرتنش و پرتعلیقی که بازیگران بی حرکت تماشاگرِ «تکان دهندگی» صحنه و البته هوشمندی سینمای بیضایی هستند ؛ آن هم قابی در صحنه ای که باشو با دیدن آتش تنور ، خاطرات جنگ در جنوب برایش زنده می شود و با پرتاب سنگی موج انفجار در ذهنش متبادر می شود. همین یک صحنه، زیباترین توصیف یک سینماگر مولف با فرم مخصوص به خودش از مفهوم «جنگ زدگی» می تواند باشد.
===============================================
تحلیل فیلم
«آنچه در این فیلم چشمگیر است (دستکم برای تماشاگر غربی) نحوه گشوده شدن عقده باشو و توسعه ناهموار رابطه او با نایی است، بدون آنکه آشکارا به روانشناسی او پرداخته شود؛ کاری که تنها از طریق بازی و حرکات به انجام میرسد. سرعت فیلم باشو تا حدی کند است(گاه گویی با زمان واقعی همپایی میکند)، اما ظواهر بیتکلف فیلم- مناظر روستاهای شمال ایران، ارتباط نایی با پرندگان از طریق تقلید صدای آنان، ظهور رویاگونه مادر مرده باشو، کوششهای پسرک برای تسریع بخشیدن به رشد گیاهان با آواز خواندن و معالجه بیماری سخت نایی با آواز – شباهت متزاید باشو و نایی و قدرت عاطفی پیچیده و ناخودآگاه رابطه آنان را تکمیل میکند.»
«در دهکدهای آتش گرفته دوربین پسرکی را دنبال میکند که موفق میشود سوار ماشینی باری شود که پس از گذشتن از پهنههای بیابان به شمال سرسبز ایران میرسد و پسرک نزدیک دهکدهای کنار دریای خزر از ماشین باری پیاده میشود. این پسرک سیاهچرده و خوشترکیب کودکی ده سال به نام باشوست که میتوانست بیگانهای از سیاره دیگر باشد. روستاییان که شیوه زندگیشاندر طول هزارسال تغییر چندانی نکرده، لهجه عربی پسرک را نامفهوم مییابند و پسرک هم لهجه آنان را نمیفهمد و به علت پوست تیرهاش او را به زغال تشبیه میکنند. حتی نایی (سوسن تسلیمی) با اجزای صورت مشخص، زیبا و سختکوش، که دو بچه کوچکش باشو را در مزارع یافتهاند، به او سنگ میاندازد. اما معلوم است که این«مادر زمین» زیبا سرانجام او را میپذیرد.
در حرکات و استعداد آتشفشانی تسلیمی و در مهربانی و خشم و طنز او نشانههای بسیاری از آنا مانیانی وجود دارد. این هنرپیشه درخشان و عفراویان بااستعداد این فیلم را از سطح احساسات بازی فراتر میبرند. شکوفایی عشق نایی به باشو با تلاش کودک برای یافتن پایگاهی در سرزمینی کاملا غریبه و محیطی دشمنخو به موازات هم پیش میروند.
باشو غریبه کوچک شعفی ناب است که در آن حرکت اشتباهی نیست و خنده و اشک را به هم میآمیزد. هر حرکت دوربین ، حتی نحوه قرار گرفتن آن و ترکیب کلی فیلم، هر قطع و وصل فیلم دقیق و صحیح است و به بازگویی روایت کمک میکند. باشو غریبه کوچک در نهایت شهادتی است به قدرت عشق در استحاله انسانها و فراتر بردن ابعاد تجربه، تعلیم و قومیت. هرچند اندکی از دو ساعت کمتر است، باشو ( که مجله تایمز آن را مناسب بزرگسالان تشخیص داده و برای کودکان آن را خشن دانسته) همواره سرزنده و مطلوب است و همانقدر که بیعیب است فروتن است.»
«.. آنجا که باشو در میان اشک و آه و رجعت به گذشته داستان خود را برای زنی حساس که حتی زبان او را نمیفهمد تعریف میکند، فیلم به تراژدی یونانی نزدیک میشود. باشو فیلم نمایشنامهنویس و فیلمساز ایرانی، بهرام بیضایی، است که منتقدان در سال ۱۹۸۰ فیلم «چریکهی تارا» او را در کن تحسین کردهاند. مسلما پس از «آن سوی آتش» کیانوش عیاری، «خانه دوست کجاست؟» و «کلوزآپ» عباس کیارستمی، سینمای ایران هنوز برای غافلگیر کردن ما برگهایی در آستین دارد. در باشو، دو پلان به راستی حیرتانگیز وجود دارد، دو تصویر میخکوبکننده، نه تصاویری ثابت بلکه پلانهایی که خود بازیگران در آن ثابت میشوند و تماشاگر در برابر زیبایی و هوشمندی سینمای بیضایی میماند: در تعلیق کامل در ریتم متعالی فیلم، در برابر دو سطح پرتنش، در برابر دو لحظه تاریخ.
تنش فیلم بالا میگیرد: باشو از بمباران گریخته است، خانه و خانوادهاش سوخته، در کامیونی از جهنم دود و خاکستر جان به در برده است. انفجارهایی تازه، بسیار دورتر از آنجا وادارش میکند که از کامیون بیرون جهد. اکنون در ایرانی ناشناس است، ایرانی سبزآبی، ایرانی کوهستانی، خود را در شالیزاری مییابد، ویتنام است؟ جنگ است یا صلح؟ دو بچه با سگی بازی میکنند؛ باشوی خفته را مییابند، دودزده، دودی پوست. «مامان» کل پرده از چهره زن نگران پر میشود. زنی که چشمانش در کادر هندسی روسری سفیداش قاب شده است و با هریک از دستان یک طرف روسریاش را گرفته است. نگاه نگران زن به سوی فرزندان است؛ و نگاه مشکوک به سوی آن بیگانه. تاثیر این پلان ثابت به قدری زیاد است که این حرکت در عین سکوت متضمن حرکت هم هست. ضرورت داستان (ضرباهنگ تدوین) به زیبایی لحظهای صدمه نمیزند…»
====================================
منابع
الا تیلور
کوین توماس
کایه دوسینما
زومجی نقد فارسی