دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه
قالت: رای فوادی من هجرک القیامه
(گفت: در قلب من از دوری تو قیامت برپاست)
گفتم که: عشق و دل را باشد علامتی هم
قالت: دموع عینی لم تکف بالعلامه
(گفت آیا اشک چشمم به عنوان نشانه کفایت نمی کند؟)
گفتا که: می چه سازی گفتم که مر سفر را
قالت: فمر صحیحا بالخیر و السلامه
(گفت: امیدوارم سفرت به خیر و سلامتی بگذرد.)
گفتم: وفا نداری گفتا که: آزمودی
من جرب المجرب حلت به الندامه
(هر کس که آزموده ها را بیازماید، فقط پشیمانی عایدش می شود.)
گفتم: وداع نایی واندر برم نگیری
قالت: ترید وصلی سرا و لا کرامه
(گفت: تو بودن با من را پنهانی می خواهی)
گفتا: بگیر زلفم گفتم: ملامت آید
قالت: الست تدری العشق و الملامه
(گفت آیا عشق به همراه ملامت دیده ای؟)
سنایی
.
.
.
.
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
(بدرستیکه من از دوری تو دنیا را قیامت می بینم)
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
(اشکی در چشمانم نیست و این برای ما نشانه است)
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
(پشیمانی برای کسی که آزموده را می آزماید روا است)
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
(در دوری از او رنج است و در نزدیکی به او سلامت)
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و الله ما راینا حبا بلا ملامه
(به خدا قسم هیچ عشقی را بدون ملامت ندیده ام)
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حتی یذوق منه کاسا من الکرامه
(تا اینکه کاسه ای از روی کرامت از آن بنوشد)
حافظ
.
.
.
وزن هر دوشعر: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)