مطلب ارسالی کاربران
وقتی نیچه گریست
... و من گاه آرزو میکنم میتوانستم سایه ای بیایم.
مرد ژرف اندیش نیازمند یاران است. حتی اگر همه چیز نابود شود، او خدایان خویش را دارد. ولی من نه یارانی دارم و نه خدایانی. من نیز مانند تو آزمندم. خواستار یک دوستی تمام عیارم. دوستی میان هم ترازان. چه واژه سکر آوری است . هم تراز برای انسانی چون من که همواره تنها بوده و همواره به دنبال یافتن کسی بوده که به تمامی متعلق به او باشد و هرگز اورا نیافته. این واژه سرشار از آسایش و امید است.
درمواردی نادر که تنهایی بر من چیره شده است و دریچه ای برای فوران آشکار نکبت یافته ام، ساعتی بعد، از خود بیزار و غریبه با خویش، خود را به گونه ای می یابم که انگار از همراهی خود، دچار افت و تحقیر شده ام.
...میدانی زندگی بی آنکه هرگز دیده شوی یعنی چه؟...
آه، من فریبکاری های خود را دارم، یوزف. راههایی نهانی برای تاب آوردن و حتی ستایش تنهایی. میگویم برای اندیشیدن به افکار خود، باید تنها و منزوی باشم. میگویم اذهان برتر گذشتگان، همراهان من هستند، آنها ازمخفیگاه هایشان بیرون می خزند و به آفتاب من پناه می آورند. ترس از تنهایی را به استهزا میگیرم. مدعی هستم مردان بزرگ باید رنج بزرگی را تاب آورند، و این که من بیش از حد از آینده لبریزم و کسی توانایی همراهی مرا ندارد. بانگ می زنم که مرا خوش تر آید اگر فهمیده نشوم یا از من بهراسند و یا طردم کنند . زیرا این بدان معنی است که راه درست را در پیش گرفته ام!
ولی هرچه میگذرد، بیش از پیش دچار هراس میشوم. گرچه لاف میزنم که پس از مرگ به شهرت می رسم و یقین دارم که روز من نیز فرا خواهد رسید و با وجود آگاهی ام از بازگشت ابدی، باز فکر مردن در تنهایی رهایم نمی کند. میدانی دانستن این که پس از مرگ، ممکن است جسدت تا روزها با هفته ها کشف نشود مگر آن که بوی نعشش، غریبه ای را به خود بخواند، یعنی چه؟ سعی میکنم خود را آرام کنم. بيشتر اوقات، در ژرفای تنهایی خویش، با خود سخن می گویم. ولی نه به آوای بلند، زیرا پژواک صدا در تهی وجودم به هراسم می افکند.
|وقتی نیچه گریست|
با صدای عباس حسینی زادگان
::لینک ساندکلود::
| تلگرام: t.me/RadioSolace |
|کاور: www.instagram.com/graphicoch... |
بخشی از پادکست رادیوفسکی : https://castbox.fm/vb/278280879