اولین اتفاق به ظاهر ناخوشایند سیلوستر در زندگی اش در هنگام تولدش اتفاق افتاد وقتی یک اشتباه پزشکی باعث شد تا اعصاب او در زمان تولدش آسیب ببیند؛ به خاطر همین مدل صحبت کردن این هنرپیشه ی مشهور آمریکایی با بقیه فرق دارد.
این اتفاق شاید برای خیلی ها پایان زندگی باشد چون این اشتباه پزشکی، یک چهره و مدل صحبت کردن متفاوت برای این فرد به وجود آورده بود که باعث می شد در مرکز توجهات منفی باشد. حتی مادر او به خاطر این مساله و فلج شدن قسمت هایی از صورت پسرش تا مدت ها افسرده بود و خیال می کرد پسرش هیچ وقت موفق نمی شود.
شاید بارها دیگران او را مسخره کرده باشند، اما سیلوستر استالونه از این حادثه در بزرگسالی به نفع خود استفاده کرد و تبدیل به یک شخصیت سینمایی خاص شد. سیلوستر خانواده ی موفقی و پولداری هم نداشت که به واسطه ی آن ها به شهرت و ثروت امروزی اش برسد.
مادر و پدرش با هم اختلاف داشتند و او مجبور شد بهترین دوران کودکی اش را مثل کودکان بی سرپرست در کنار خانواده های دیگر بگذراند؛ در دوران تحصیلش با شکست های زیادی مواجه شد و چند بار او را از مدرسه اخراج کردند و به او لقب های منفی می دادند.
مشکلاتی که در مدرسه و خانواده داشت نشان می دهند او در شرایط عادی و پر از آرامش بزرگ نشد.
سیلوستر استالونه بارها و بارها بی پولی را تجربه کرده و علاوه بر بی پولی طعم بی خانمانی را نیز چشید. در زندگی این شخصیت بزرگ روزهایی بوده که او مجبور بود در خیابان بخوابد و یا سگش را بفروشد تا زنده بماند.
بسیاری ما حتی اگر یک چهارم مشکلات این مرد را تجربه کنیم، خیلی زود تسلیم می شویم و ترجیح می دهیم تا گوشه ای بی حرکت بمانیم و خود را قربانی تقدیر بدانیم.
به نظر من خیلی ها می توانستند در جایگاه امروزی راکی باشند، اما دلیل این که به این موقعیت و شهرت نرسیدند این است که خیلی سریع تسلیم شدند… با اولین و دومین شکستی که خوردند فکر کردند زندگی به آخر رسیده و خیال رسیدن به رویاهایشان را برای همیشه کنار گذاشتند.
من هم چند روز پیش نا امید بودم تا این که این جملات جادویی را از زبان سیلوستر خواندم :
« من هم بزرگ ترین رویاها را در ذهن داشتم و هم عمیق ترین شکستها را تجربه کردم.
باور دارم که زندگی آسان نیست.
زمانی که نه پول دارید و نه نام، زندگی برایتان چندان آسان نخواهد بود.
زمانی که فرصت ها از کنارتان عبور میکنند و کسی شما را نمیبیند معنی اش این است که هیچ کس نیستید. لحظه ای که ایده های شما را میخواهند اما خودتان را نه. لحظه ای که گویی تمام درها به رویتان بسته میشوند، امیدهایتان فرو میپاشند و شما هر بار در خودتان مچاله میشوید.
اینها لحظات شکست هستند.
وقتی که هیچ پولی برای غذایتان ندارید، جایی برای خواب ندارید و حاضرید دست به هر کاری بزنید برای زنده ماندن. اما هرگز رویاهایتان را رها نکنید. هر اتفاقی هم که بیفتد، بگذارید رویاهایتان در ذهنتان نفس بکشند.
وقتی در قعر درههای نا امیدی پرت شدهاید، از رویاها دست نکشید. وقتی زندگی به شما پشت کرده است، از رویاها دست نکشید. حتی وقتی هیچ کس نیستید، از رویاها دست نکشید »
یک فیلنامه، یک برگ برنده !
او فیلم نامه راکی را از یک مبارزه ی نفسی گیر بین محمد علی کلی و حریف گمنامش الهام گرفت و در بیست ساعت این فیلم نامه ی رویایی را نوشت؛ قبل از آن در چند فیلم ناشناس بازی کرده بود که به موفقیت چشم گیری نرسیده بود، اما با نوشتن این فیلم نامه افق های جدیدی در زندگی شغلی و شخصی اش اتفاق افتاد.
البته بعد از نوشتن فیلم نامه نیز برای عملی کردن آن سختی های زیادی کشید.
او دوست داشت شخصیت اصلی فیلم نامهاش را خودش بازی کند به خاطر همین به استودیو های زیادی سر زد و درخواست های زیادی داد.
بعضی ها اصلا فیلم نامه ی او را قبول نداشتند و برخی استودیوها نیز حاضر بودند این فیلم نامه را بخرند اما شخصیت اول داستان فرد دیگری باشد. اما راکی تسلیم نشد با سماجت بیش از حدش توانست رویایش را عملی کند و شخصیت اول فیلم نامهاش خودش باشد.
بعد از این فیلم بود که مردم سیلوستر را شناختند؛ به او لقبِ «مارلو براندوی سینمای جدید» دادند و و او به واسطه ی این فیلمش به شهرت و محبوبیت و ثروت زیادی رسید.
البته این پایان راه زندگی پر فراز و نشیب این شخصیت محبوب سینما نبود، بلکه او در ادامه نیز باز با مشکلاتی رو به رو شد و حتی گاهی به خاطر بازی های ضعیفش با شکست های سختی خورد، اما هیچ وقت تسلیم نشد.
سیلوستر در طول زندگی اش بارها بی پولی، شکست، تایید نشدن و … را تجربه کرده اما از رویاهایش دست نکشید تا تبدیل به یکی از مشهورترین و محبوب ترین چهره های تاریخ شد. وقتی با زندگی پر فراز و نشیب سیلوستر آشنا شدم با خودم فکر کردم اگر فردی با این حجم مشکلات توانسته به این موقعیت خوب برسد، چرا من نتوانم؟