گاهی، بعضی از افراد برای ورود به شغل مورد علاقه خود، از استعداد، شرایط لازم، موقعیت جغرافیایی خوب و ... برخوردار هستند، اما راه نادرست را در پیش می گیرند... مثل جورج بست که اعتیاد بیش از حد و اندازه اش به الکل و برقراری رابطه جنسی، باعث نابودی اش شد...
....................................................................................
همه چیز از یک تلگراف آغاز شد، از جایی که استعدادیاب منچستریونایتد تصمیم گرفت، یک تلگراف را به سر مت بازبی ارسال کند، در متن این تلگراف نوشته شده بود: «فکر می کنم که یک نابغه را برایت پیدا کرده ام!»
سر مت بازبی هم بعد از مطلع شدن از این خبر، شخصا به ایرلند شمالی سفر کرد تا این نابغه ی کشف شده توسط استعدادیاب منچستر را زیر نظر بگیرد، او بدون ایجاد وقفه ای، سریعا خود را به محل حضور بست رساند، مدتی صبر کرد... صبر کرد... تا اینکه بالاخره بازی آغاز شد، مگر دیگر می توان بست را متوقف کرد؟ نه، چون قدرت دریبل زنی او به اندازه ای بالا بود که هر بازیکنی را یکی پس دیگری رد می کرد! ...
حقیقتا بازیکنان حریف حق هم دارند، از شما دوستان عزیز سوال می کنم، به نظر شما، مگر می توان روبروی یکی از بهترین و تکنیکی بازیکنان تاریخ کاری غیر از تسلیم شدن کرد؟
سر مت بازبی هم که مثل ما شیفته استعداد بست شده بود، سریعا از ورزشگاه خارج شد تا تلگرافی را به استعدادیاب منچستریونایتد ارسال کند، بیشتر از سه کلمه ننوشت، چون زبانش بند آمده بود! فقط گفت: «جورج يک نابغست!»
سر مت بازبی که هر طور شده خواهان جذب بست بود، سریعا به تئاتر رویاها برگشت تا جلسه ای را با مدیران منچستر ترتیب دهد، او فقط یک چیز را به زبان می آورد، جذب بست! ...
مدیران یونایتد هم با بررسی شرایط، تصمیم به این گرفتند که جورج بست را جذب کنند، دلیل هم داشت، اول اینکه، به دنبال ضلع سوم خط حمله ی آتشین خود بودند، دوم اینکه، علاقه تماشاگران به بازی تکنیکی و تماشایی، و سوم هم اینکه، چه کسی بهتر از جورج بست برای وادار کردن تماشاگران برای خرید بلیط و حضور در ورزشگاه؟
البته این انتقال، تنها برای منچستریونایتد مفید نبود! چون برای یک جوان 17 ساله، چه چیزی بهتر از بازی برای تیم مورد علاقه و تشویق شدن توسط هوادارانی که در هر شرایطی در کنار تیم هستند؟
با ورود ( Best ) به انگلستان، دیگر توانایی نفس راحت کشیدن برای رقبای یونایتد باقی نماند، چون جورج بست مثل لودر، از روی هر تیمی رد میشد! ...
شیاطین سرخ که بعد از حادثه ی مونیخ از نبود ستارگان خود رنج می برد و حتی تا مرز نابودی هم پیش رفت، توانست با مدیریت بحران توسط سر مت بازبی و با جذب جورج بست، خود را ترمیم کند و اروپا را فتح کند! ...
دیگو مارادونا در مورد جورج بست گفته است: «در زمانی که کم سن و سال بودم، جورج برایم الهام بخش بود، او پر زرق و برق و هیجان انگیز بود و توانایی این را داشت که به هم تیمی های خود، از لحاظ روانی کمک کند! ... حقیقتا فکر می کنم که ما بازیکنانی کاملا شبیه به هم بودیم، دریبل زن هایی بودیم که می توانستیم لحظاتی جادویی را خلق کنیم!»
داستان جذاب بست و منچستریونایتد، طبق روال همیشگی خوب پیش می رفت، از درخشش های بست، تا موفقیت های ادامه دار منچستر...
اما به یکباره، داستان طور دیگری رقم خورد، مقصر هم کسی غیر از جورج بست نبود! بست که کمی نیاز به حاشیه داشت، تصمیم گرفت مصرف الکل خود را بیش از پیش افزایش دهد، اما نمی دانست اگر که وارد حاشیه شود، دیگر از این گودال در نخواهد آمد! البته مصرف بیش از حد الکل به تنهایی گور جورج بست را نکند، طرف دیگر ماجرا، علاقه بیش از حد او به برقراری رابطه ی جنسی بود! ... همچنین بعضی چیز ها دست به دست هم دادند تا بست نسبت به خود بی اختیار شود، او در این مورد گفته است: «اگر قرار بود که از بین رد کردن 5 بازیکن و سپس گلزنی از فاصله ای 40 یاردی در آنفیلد یا خوابیدن با دختر شایسته سال، یکی را انتخاب کنم، می توانست دو راهی سختی باشد!»
به دلیل مصرف بیش از حد مشروبات الکلی، روز به روز، حال جورج بدتر میشد، کار بست حتی به بخش مراقبت های ویژه بیمارستان هم رسید... در سال 2000، وضع کبد او به اندازه ای بد بود که به بخش مراقبت های ویژه بیمارستان منتقل شد! ...
گذشت... گذشت... گذشت تا سال 2002، سالی که اوضاع وخیم تر از گذشته شده بود، این بار می بایست یک عمل پیوند کبد را انجام می داد، عملی سخت و پر ریسک که 10 ساعت طول کشید! ...
بست بعد از به هوش آمدن گفت: «من باید میمردم!» بست برای مدت کوتاهی دست از الکل و هوس رانی برداشت، اما فقط زمانی که خواب بود! ... تنها دشمن او، فقط خودش بود! ...
دوباره گذشت... گذشت... گذشت تا روز 25 نوامبر 2005، روزی که مردم منتظر معجزه پروفسور ویلیامز بودند، اما خبر نداشتند، این بار خبری از معجزه نیست! اوضاع کبد بست به اندازه ای بد بود که حتی خداوند هم توانایی خوب کردن او را نداشت! ...
داستان ( Best )، دیگر تمام شد، دیگر خبری از شماره 7 افسانه ای یونایتد نخواهد بود، دیگر خبری از بنر
( Maradona good, Pele better, George Best ) در Old Trafford نخواهد بود...
شاید قشنگ ترین توصیف در رابطه با بست را روزنامه Daily Telegraph کرده باشد،
این روزنامه، در قسمت كوتاهى از پیام یادبود چندین صفحه ای خود نوشته بود: «جورج كارى كرد كه كودكان بریتانیایى به عشق فوتبالیست شدن درس بخوانند!»