به نام آنکه جان را فکرت آموخت
همه ازوییم و به او بر خواهیم گشت
سلام دوستان و هم قطاران
امروز هم نقشی دیگر از صحنه سینمای ایران برای همیشه پر کشید ..."پدر سالار" محمد ابراهیم" و...
تا فرصت داریم از بودن با یکدیگر استفاده کنیم چرا ک بعدا حسرت و ای کاش هیچ دردی رو درمون نمیکنه
شاید حق این بود ک امشب اثری از اثاری این پدر بازیگری رو در کافه فیلم بررسی میکردیم اما بنا بدلایلی معذور و شرمنده ایم
باز خداروشکر در گذشته مهمترین نقش (البته ب زعم بنده) در فیلم علی حاتمی "مادر" رو بررسی کردیم
باشد تا روح ان بزرگوار با نیکان محشور شود
نثار روح همه رفتگان صلوات ...
=================================================
نام اثر : به وقت شام
کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
ابراهیم حاتمی کیا : متولد 1340 در تهران و یکی از شناخته شده ترین فیلمسازان پس از انقلاب اسلامی می باشد. حاتمی کیا سازنده آثار مشهوری از جمله « دیده بان » ، « آژانس شیشه ای » و « مهاجر » بوده که سبب شده او مهمترین فیلمساز دوران دفاع مقدس باشد. آخرین ساخته ابراهیم حاتمی کیا « بادیگارد » نام داشت که با استقبال مخاطبین سینما مواجه شد.
فیلمنامه: ابراهیم حاتمی کیا
تهیه کننده : محمد خزاعی
مدیر فیلمبرداری: مهدی جعفری
موسیقی :کارن همایونفر
بازیگران :بابک حمیدیان هادی حجازی فر و...
===============================================
خلاصه داستان :
قصه دو خلبان ایرانی را روایت میکند که قصد دارند مردم را از محاصره داعش خارج کنند اما با سقوط هواپیما آنها به سرنوشتی عجیب دچار میشوند.
یونس ( هادی حجازی فر ) به همراه پسرش علی ( بابک حمیدیان ) که یک خلبان است، به منطقه تدمر سوریه اعزام می شوند تا تعدادی از مردم باقی مانده را با هواپیما به دمشق برسانند. اما در جریان بازگشت، داعشی ها کنترل پرواز را به دست می گیرند و...
==========================================
نقد و بررسی
----نقد اول :مثبت----
ابراهیم حاتمی کیا کارگردان خوبی است. فیلمهای او همواره در اجرا، قوی و تمیز از آب درمیآیند. الگویی که او اخیراً در فیلمهایش اتخاذ میکند الگوییست که در بسیاری از فیلم های هالیوودی رعایت می شود. اما به لحاظ محتوا و درون مایه، کارهای او همچنان رگه هایی از آثار قدیمی اش دارند. حاتمی کیا فیلمسازی است که منطق قهرمان پروری هالیوودی همواره در فیلم هایش یافت می شود. فیلم های او تجربیات زیستی شخصیت ها و حتا خود فیلمساز را با منطق غیرایرانی نمایش می دهند که البته این "ایراد" به حساب نمی آید و شاید حتا برای فیلمی که صحنه های حاد اکشن و تعقیب و گریز دارد نوعی الزام به حساب بیاید.
در فیلم آخر او، «به وقت شام»، این بار حاتمی کیا از جغرافیای وطن اش پا به اقلیم تازه ای می گذارد و با لوکیشن قرار دادن سوریه، همان الگوهای قهرمان-ضدقهرمانی را در شکل و ابعادی وسیع تر در جغرافیایی دیگر به تصویر می کشد.
با در نظر گرفتن بضاعت سینمای ایران برای تولید فیلم در ژانر اکشن، «به وقت شام» را باید اثری خوش ساخت و خوش کیفیت به حساب آورد که البته به دلیل همین کم بضاعتی ها گاه، جلوه های کامپیوتری آن قدر که باید خوب عمل نمی کنند و بعضی از صحنه های فیلم کاملاً تصنعی و شبیه به بازی های کامپیوتری از آب درآمده اند اما جلوه های میدانی بسیار درخشان است و با اندکی اغماض در حد و اندازه ی نمونه های غیرایرانی. این خوب درآمدن صحنه های اکشن فیلم، از جهتی هم به ضرر کارگردان تمام شده است؛ به نظر می رسد حاتمی کیا، بخش عمده ی توجه خود را معطوف این صحنه ها کرده است تا جایی که در «به وقت شام» ظرافت او در کارگردانی و اجرا کمتر از دیگر فیلم هایش به چشم می آید و فیلم به نحوی متکی بر جلوه های تصویری شده است.
«به وقت شام» تمام مولفه های سینمای حاتمی کیا را در خود جای می دهد، لحن نیمه شعاری و حرفهای بسیار برای گفتن، تقابل دو قهرمان جوان و میانسال با یکدیگر که این بار هادی حجازی فر جای پرویز پرستویی را گرفته است و کارگردانیِ همچنان قدرتمندانه ای که به نظرم از فیلمنامه ی کار پیشی می گیرد.
نکته ی جالبی که در بسیاری از فیلم های جشنواره ی امسال قابل مشاهده است تکرار ایده ها و سوژه های مشابه در فیلم های مشترک یک فیلمساز است. همان قدر که «چهارراه استانبول»ِ مصطفی کیایی آمیزه ای از چند فیلم اخیر اوست «به وقت شام» نیز ماحصل چند فیلم شاخص حاتمی کیا همچون «ارتفاع پست»، «آژانس شیشه ای»، «به نان پدر» و «چ» است که البته این "عیب" به حساب نمی آید و شاید نشئت گرفته از خصایصی باشد که یک فیلمساز را به فیلمسازی مولف مبدل می سازد.
در موجودیت فیلم تازه ی حاتمی کیا آرمان گرایی، ملی گرایی و دین گرایی به چشم می خورد و البته تقابل سنت و مدرنیته ای که در نهایت با یکدیگر تلاقی می یابند.
در چند فیلم اخیر حاتمی کیا حضور و نقش زنان کمرنگ بوده است و در «به وقت شام» رسماً زنان (جز همسر داعشی یکی از سران جهادی ها) حذف شده اند که به عقیده من حذف شدن بهتر از حضور منفعل و بی هدف، همچون حضور مریلا زارعی و شیلا خداداد در «بادیگارد» است.
فیلمبرداری درخشان و موسیقی متن بسیار همخوان و تدوین خوبی که به حفظ ریتم اثر و پویایی آن کمک کرده است از دیگر محاسن «به وقت شام» است و به نظر می رسد فیلم حاتمی کیا بتواند در شاخه های مختلف فنی مدعی نامزدی سیمرغ بلورین باشد.
بازی های فیلم هم از دیگر محاسن آن به شمار می روند با ذکر این ایراد که هادی حجازی و بابک حمیدیان به لحاظ موقعیت سنی نمی توانند در قالب نقش پدر و پسر باورپذیر باشند و شاید گزینه ای در سن و سال پرویز پرستویی می توانست انتخاب درست تری باشد. همچنان تأکید می کنم که بازی هر دو بازیگر بسیار درخشان است اما شاید بهتر بود یکی از آن دو به لحاظ سنی ده سال پیرتر یا ده سال جوان تر انتخاب می شدند.
با این که فکر می کنم دیگر باید حاتمی کیا را به عنوان فیلمسازی با لحن شعاری در فیلم هایش بپذیریم و «به وقت شام» نیز از این گزند در امان نمانده، فیلم آخر او را بسیار هوشمندانه تر از «بادیگارد» می دانم. فیلمی که دست کم از میزان دیالوگ های شعارزده اش کاسته شده و سعی می کند سلیقه ی بیشتری در شخصیت پردازی به خرج دهد و دیالوگ هایی داشته باشد که به رغم نامتعارف بودن و شعاری بودن از دیالوگ های فیلم قبلی او بهتر باشند.
فیلمساز نمی دانم در ترسیم چهره داعشی ها تا چه حد موفق بوده است. این تصویر و البته نوع کنش های آنها تا حدودی مبالغه آمیز و نمایشی ست. بدیعیست داعشی ها وحشت آور، منفور و دوست نداشتی اند اما چهره بیش از حد نمایشی آنها از میزان رئالیسم مطلوب کارگردان کاسته است و بعضی جاهای فیلم را بشدت نچسب می کند.
پایان بندی درست و انتخاب مرگ قهرمان، همان طور که در بسیاری دیگر از فیلم های حاتمی کیا نیز شاهدش هستیم از انتخاب های درست کارگردان است.
سالهاست ابراهیم حاتمی کیا تغییراتی در ژانر و لحن فیلمسازی خود ایجاد کرده است و گرایشات او به سینمای اکشن فیلمهای او را ناخودآگاه تغییر داده اند اما هنوز هم می توان او را کارگردانی کاربلد به حساب آورد که به رغم شعاری بودن فیلمهایش، می تواند مخاطب را با خود همراه سازد و این هنر بزرگیست.
--------نقد دوم منفی--------
نوشتن درباره فیلمی از حاتمی کیا آدم را به یاد آثار او و بخشی از تاریخ سینمای ایران می اندازد. برگهای زرینی بر تنه سینمای ایران که هم در سال تولیدشان آثار قابل توجهی بودند و هم وقتی باد تاریخ بر آنها وزید رنگ و لعاب اولیه خود را نباختند و به حیاتشان در افکار و اذهان سینمادوستان ادامه دادند. مهم ترین خصوصیت سینمای حاتمی کیا این است که وقتی نام فیلمی از او به میان می آید کمتر مخاطبی به یاد صحنه و اتفاق خاصی از فیلمهایش می افتد. چون فیلمهای مهم این فیلمساز همواره شخصیت محور بودند و هیچگاه حادثه محور نبودند.(حادثه محور به معنای سینمای محدود به موقعیت های بحرانی ای که خصوصیات فردی شخصیت مشخصی کمتر مورد بررسی قرار می گیرد و عاقبت حادثه و نقش آفرینی دسته جمعی شخصیت ها در رقم خوردنش اساسی می باشد.) در فیلم های حاتمی کیا همواره شخصیت هایی بودند که در کشمکش داستان به خاطر باورهایشان در مقام یک قهرمان برمی آمدند. گاه این باورها در میدان جنگ تحمیلی تحولی در شخصیت ایجاد میکردند و گاه چون با عادتهای جامعه متمایز بودند مایه ی رنج و تحولی تدریجی در قهرمان ها میشدند. آنچه از فیلم های حاتمی کیا در ذهن مانده خصوصیات و باورهای این قهرمان هاست. این قهرمان ها آنقدر تاثیرگذار بودند که ممکن بود داستان اصلی فیلم بعد از چند سال به فراموشی سپرده شود اما حرف و باور قهرمان ها در ذهن بماند. ویژگی دیگر سینمای موفق حاتمی کیا نمادین بودن موقعیت های داستانی اش بود. لوکیشن های فیلم های او گویی نمادی از یک جامعه انسانی با اهداف مشترک بودند. در آژانس شیشه ای که اساساً موقعیتی نمادین از جامعه به همراه طیف های مختلف انسانی گیر افتاده در آن موقعیت بود، حاج کاظم بعد از سالها ناگهان به گمشده ای رسیده بود که گذشته اش را به او بازگردانده بود. گذشته ای که سراسر باور و زندگی حاج کاظم بود. در دیده بان بدون روایت اکشن میدان جنگ، پشت خاکریز را نشان میداد و قهرمان فیلمش دیده بانی بود که در سراسر فیلم آنقدر تدریجی کامل شد که از حد دیده بان بودن فراتر رفت. در مهاجر، از کرخه تا راین و…اصول کلی حاتمی کیا کم و بیش همین بود. به عبارت دیگر سینمای سابق ایران در کنار گونه ی متفاوت قهرمان پروری کیمیایی شکلی از قهرمان پروری را با حاتمی کیا تجربه کرد.
در دو فیلم چ و بادیگارد خبری از اصول قهرمان پروری حاتمی کیا نبود. چ که اساساٌ شخصیت محور بود در خلق شخصیت ماندگاری برای سینما موفق نبود و توان اصلی داستان صرف و خرج نکات و تذکراتی از حاتمی کیا می شد که میخواست در فیلم حاضر باشند. بادیگارد را ساخت که تفاوت محافظ و بادیگارد را بگوید و حالا هم به وقت شام را ساخته که در مورد مسایل مطرح منطقه اطلاع رسانی کند و هشدار دهد.
مهم ترین شخصیت های فیلم به وقت شام پدر و پسر خلبان هستند. پسر که در ابتدا سعی می کند با همسرش ارتباط بگیرد و هدفش بازگشت است و هیچ نشانه و باوری برای جنگ با داعش ندارد. می خواهد مثل پدر باشد اما معلوم نیست چرا! به همراه پدر در هواپیما اسیر داعش می شوند. پسر می ترسد و پایش روی پدال ترمز است ومی لرزد. با ترس به پدر می گوید که داعشی ها نمی گذارند که زنده بمانند. پدر سعی می کند او را آرام کند. پدری که خودش هم به اعتبار یک پیمان و سوگند به دل داعش زده و هیچ انتخابی بر سر راهش نبوده و نهایتاً با همین میزان انفعال دست و پایش را می بندند و کارش در فیلم به پایان می رسد. بعد از پدر به ناگاه شخصیت پسر شجاعتش گل می کند و می آید که در سکانس اختتامیه همه را نجات بدهد. در دل فیلم هیچ تحول تدریجی ای درباره پسر نمی بینیم. گویی همین که باورهای حاتمی کیا که به پسر تزریق می شود پایش را از روی پدال برمیدارد و دست به اسلحه می شود! اساساً اگر در دیالوگ نمی شنیدیم که این دو خلبان پدر و پسراند بنا بر کدام اتفاق دراماتیک فیلم رابطه شان را می شد فهمید؟ (وقتی هم که پدر دست و پایش بسته است و پسر را از جلویش میبرند هیچ حس انسانی ای از خود نشان نمی دهد) به راستی درآمدن یک رابطه پدر و پسری برای فیلمساز فیلم چندمی دشوار شده است؟ به نظر می رسد فیلمساز قصد روشنگری دارد و روابط انسانی و قهرمان پروری هایش را فدای این بیانیه گویی می کند. در فصلی از فیلم فراموش می کند که فیلمش قرار نیست یک مستند پرطمطراق درباره فلسفه وجودی داعش باشد و آن شخصیت زن فصل پایانی فیلم را که به کلی قابل حذف است به اتاق کابین می کشاند و کلی وقت تلف می کند تا بگوید بخشی از بخت برگشته ها و به هیچ و پوچ رسیده های نزدیک به شیطان پرستیِ غرب هم در داعش عضو می شوند. عضو بلژیکی فیلم هم قرار است همین کار را بکند! به وقت شام بیشترین فاصله ی حاتمی کیا از فرمول های جواب گرفته خودش است، شخصیت پردازی های سابقش را رها کرده و دل به موقعیت و حادثه ای داده که درآوردنش و باورپذیر کردنش برای مخاطبی که مدمکس و ماتریکس را دیده کار دشواری است. به راستی اگرمخاطب امروزی سینمای دنیا با تک و توک موقعیت های نیمه ابتدایی فیلم تحت تاثیر قرار گرفته باشد با دیدن آن انفجار های باور ناپذیر و تکه تکه شدن های دفع کننده هواپیما در نیمه دوم فیلم دچار حس زدایی نمی شود؟ اینکه این انفجارها باورپذیر نیستند نقص تکنیکی سینمای ایران است اما مگر حاتمی کیا نمی داند که با انتخاب این موقعیت حادثه ای نمی شود به باورپذیری مطلوب مخاطب امروزی رسید؟ متاسفانه این بخش فیلم را هم فدای نکته گویی و هدف آگاهی بخشی اش کرده است.
موقعیتی از فیلم را مثال می زنم؛ در فصلی از فیلم اُسرا را به محلی می برند که سرشان را از تنشان جدا کنند.شخصیت پسر به پیروی پدر ذکرهای مذهبی ای به زبان می آورد. در این هنگام وقتی قرار است سرش از بدنش جدا شود مادر را می بیند. این به چه معناست؟ چرا حاتمی کیا به الزامات روایی توجه نمی کند و هرچه را که باور دارد درجای جای فیلم می گنجاند؟ جالب اینجاست که بعد از این حساسیت دروغین متوجه می شویم یک نمایش تبلیغاتی داعش را دیده ایم و مشکل اصلی فیلم رو می شود. بعد از دیدن این نمایش دروغین به کلی داعش تبدیل به یک شوخی می شود. ابهت اولیه را ندارد و باور اینکه چند دقیقه پیش سر یکی از پیشگامان قبیله ای خودشان (شیخ) را بریدند سخت می شود. دویدن پسر شیخ در بین گوسفندان و شوخی های داعشی ها با هم همگی در خدمت به تصویر کشیدن بلاهت این افراد است. در فیلم هایی که بر اثر تقابل دو قطب مثبت و منفی(خیر و شر) می چرخند هرچه فیلم پیش می رود دو قطب باید بیشتر در زمینه اصلی شان غرق شوند و شخصیت های فرعی به تدریج از میان بروند تا در پایان فیلم از هر قطبی نماینده ای به تقابل پایانی فیلم بیاید. حال اینکه در به وقت شام سرکرده اصلی نداریم. سر شیخ را که مرد اسب سوار می بُرد، خودش هم از اسب می افتد و یک مشت خل و چل و ابله به استقبال فصل پایانی فیلم می آیند. یک سازمان پر رمز و راز و خطرناکی مثل داعش با یک عنوان و هزاران زیرعنوان چگونه در این فیلم هیچ نماینده اصلی ندارد؟ فیلمساز از این موضوع غافل است چون به دنبال تیپ هایی از داعش بوده که آنها را تشریح کند و نه دراماتیزه! در چنین فیلمی که شخصیت های اصلی فیلم لنگ می زنند و هیچ تقابل آگاهانه ای با قطب مخالف ندارند و نیت آگاهی بخشی بر قصه گویی سینمایی ارجحیت دارد بسنده کردن به چند سکانس تکنیکی ساده لوحانه است و اساساً این اکت بالای برخی سکانس ها نتیجه همکاری فیلمبردار، تدوینگر، نور پرداز و کلی آدم کار بلد است که در پشت صحنه مانده اند و نمی توانند در برآورده ساختن توقعات از یک فیلمساز پرآوازه نقش چندانی ایفا کنند. به عنوان مخاطب فیلم چندم فیلمساز باید بتوانیم ردپایی از حاتمی کیا در داستانش ببینیم اما هربار که شخصیت های پسر و پدر به یک موقعیت دراماتیک نزدیک می شوند نکته گویی و باورشناسی حاتمی کیا از بیرون فیلم به فیلم ضربه میزند و فاصله ایجاد می کند. در لحظاتی هم که می خواهد این فاصله را به زور موسیقی همایونفر کم کند کار خراب تر می شود. اصلا استفاده از این حجم موسیقی چه دلیلی می تواند داشته باشد؟ مگر موسیقی فیلم نباید در متن داستان حل بشود و جدای از فیلم به گوش نرسد؟ چرا به وقت شام این همه موسیقی متن دارد؟ بخشی از این موسیقی را به جلوه های بصری مربوط به برخی نماهای ویران شده اضافه کنید ببینید چه بلایی سر موقعیت های سینمایی می آید!
به وقت شام یک گزارش نویسی از سفر حاتمی کیا به سوریه است و سالها بعد کسی نمی تواند با این جمع ابلهانه کاراکترها، داعش را در یک فیلم سینمایی پیدا کند و با اینکه رسالت خودش را آگاهی بخشی می داند (که البته با این بسط و شرح جایی در سینما ندارد) در این حوزه هم موفقیتی بدست نمی آورد از آنجا که در دل التهابات جهانی داعش، جدی نبودنش را نشان می دهد، ترس از داعش را کم رنگ می کند، به تبع آن جنگ با داعش هم سهل تر به نظر می آید و خلاصه بیانیه آقای حاتمی کیا می شود ضد بیانیه!
-----نقد سوم خنثی--------
در همان اثنا که مردم هنوز درگیر حس و حال و تأثیرات جنگ ایران و عراق بودند، حاتمیکیا با بردن دوربینش به مناطق جنگی فیلمهایی انسانی و با محوریت جنگ همچون دیدهبان، مهاجر و… خلق کرد؛ فیلمهایی که همچنان از برجستهترین آثار سینمایی حاتمیکیا و بهکل سینمای جنگی ایران محسوب میشوند. اکنون، او دوباره دست به ساخت فیلمی جنگی زده است که هرچند این بار دربارهی هشت سال دفاع مقدس نیست، اما جنگش از جنس زمانهی حال است و البته موضوعش داغ و مهم. موضوعی که نهتنها در منطقه مهم است، بلکه یک تهدید جهانی به شمار میرود.
داستان فیلم دربارهی پدر و پسر خلبانی است که برای نجات مردم شهر تدمر از دست داعش قصد دارند هواپیمایی را از این شهر بهسوی دمشق به پرواز درآورند. شخصیت یونس (با بازی هادی حجازیفر) پدری دلسوز و شجاع است که در گذشته نیز سابقهی رزمندگی در جنگ ایران و عراق را داشته است. اما علی (با بازی بابک حمیدیان)، پسر او، یک جوان امروزی با دغدغههای متفاوت است که ظاهراً میخواهد همچون پدرش باشد و راه او را برگزیند. برخلاف آثار قبلی حاتمیکیا، این بار شخصیت محوری و اصلی داستان، جوان امروزی فیلم است؛ نه قهرمانی از نسل گذشته. علی برخلاف پدرش از همان ابتدا این حس قهرمانانه را ندارد و در فیلم با یک تحول ناگهانی روبهرو میشود. متأسفانه، این تحول در فیلم و در شخصیتپردازی شخصیت علی هرگز دیده نمیشود و انگار بیننده خود باید در ذهن خود چنین دگرگونی و تحولی را تصور و پردازش کند. این باعث میشود تا تماشاگر نتواند حداقل تا مدتی بهخوبی با این شخصیت احساس نزدیکی کند. ضعف بزرگ دیگری که وجود دارد، به رابطهی متقابل پدر و پسر در فیلم بازمیگردد. رابطهای که در فیلم بهصورت گسترده نمایش داده نشده است. وجود حس در ارتباط این دو، فقط در چند سکانس کوتاه از جمله آن سکانس گفتوگوی پدر و پسر در پیش از سپیدهدم قبل از پرواز هواپیما دیده میشود. همچنین بازی حجازیفر و حمیدیان نیز کمکی به ایجاد حس بین این دو شخصیت نمیکند. هرچند این دو نفر بازی بدی از خود به نمایش نمیگذارند اما برخلاف انتظار شاهد چیز عجیب یا بسیار خوبی نیز از آنها نیستیم و صرفاً یک بازی متوسط رو به خوب را شاهد هستیم.
از آن سو، برخی دیگر از شخصیتهای داستان از پرداختهای بهمراتب بهتری برخوردار هستند. فرمانده سوریهای در حضور کوتاه خود در فیلم کاریزما و شجاعت یک فرمانده متعهد نظامی را نشان میدهد و شخصیتهای منفی فیلم که همان داعشیها هستند، هر کدام نشانگر یک تیپ و گروه خاص از افراد گوناگون این گروه تروریستی هستند. این نشان میدهد که فیلمساز بهخوبی در مورد داعش تحقیق کرده است و از همین رونمایی کامل از این گروه را در فیلم میبینیم. نمایی که شاید در بعضی لحظههای فیلم خندهدار به نظر برسد؛ اما در واقع اینچنین نیست و همان واقعیت داعش است. گونههای مختلف موجود در داعش در فیلم حضور دارند؛ از شیخی که قوم و قبیلهاش برایش اهمیت فراوانی دارد تا فوق دیوانههای داعشی و حتی اروپاییهای شکستخورده یا فریبخوردهای که در نقش تبلیغات یا برای نبرد به داعش پیوستهاند. این تنوع در شخصیتها و بهدرستی نشان دادن آنها باعث میشود مخاطبی را که اطلاعات چندان زیادی هم از این گروه ندارد، بهخوبی با داعش و تفکر و کارهایشان آشنا شود. توجه فیلمساز به نکات کمتر دیدهشده در مورد داعش از جمله تبلیغات حرفهای و دقیقشان حائز اهمیت است. این مسئله به مخاطب در موردعلاقه شدید داعش به ایجاد ترس در دشمنانش آگاهی میدهد.
از همان سکانس فوقالعاده آغازین فیلم، تکنیک در فیلم خودنمایی میکند. سکانس اولیه از همان ابتدا نوید یک فیلم خوشساخت را به مخاطب خود میدهد. فیلم از لحاظ فنی و تکنیکی در ادامه نیز از رمق نمیافتد و در اکثر سکانسها ردپای یک کارگردان کار بلد و حرفهای به چشم میخورد. فیلم خوشبختانه علاوه بر یک شروع بسیار خوب، پایان بسیار خوبی هم دارد. پایانی که مخاطب را هم با داستان و هم با استفاده از شاتهای زیبای دوربین تحت تأثیر قرار میدهد. فیلمبرداری دقیق و حرفهای مهدی جعفری نکتهای است که در بسیاری از سکانسهای فیلم جلب توجه میکند. فیلمبرداری کاملاً در بطن ماجرا و داستان فیلم جریان دارد و فیلمبردار میداند که برای انتقال حس از چه زاویهای استفاده کند و چگونه دوربینش را حرکت دهد. در واقع، فیلمبردار در اغلب سکانسها متناسب با جریان و صحنه یک قاب و حالت ایده آل برای دوربین مهیا کرده است. این فیلمبرداری مناسب در کنار صداگذاری بسیار قوی فیلم که در سالن سینما معنی پیدا میکند، کمک کرده تا تعلیق بهخوبی در طول مدتزمان فیلم لمس شود. در کنار صداگذاری عالی فیلم، شاید انتظار بیشتری از آهنگساز برجستهای مثل کارن همایونفر داشتیم. هرچند که موسیقیهای فیلم با توجه به سابقهی آهنگساز میتوانست بهتر هم باشد، اما در همین حال هم همایونفر موسیقی خوبی را برای فیلم تولید کرده است. موسیقی سعی دارد تا خود را با فضا و حادثهی فیلم جفتوجور کند. به واسطهی خرجهای صورت گرفته، خوشبختانه جلوههای ویژه بهکاررفته در فیلم نسبت به سینمای ایران در سطح بسیار بالایی قرار دارد و همین امر هیجان صحنههای اکشن را برای مخاطب دوچندان میکند.
فیلم در اکثر بخشهای فنی میدرخشد اما نباید فراموش کرد که این خود حاتمیکیا است که در نقش ستارهی اصلی فیلم ظاهر شده است. در تکتک بخشهای فنی فیلم و همچنین سکانسهای آن، ردپایی از حضور یک کارگردان باتجربه و کار بلد دیده میشود. کارگردانی که با توجه به سابقه و تسلطش بر روی فیلمهای جنگی و تحقیقاتش در رابطه با داعش توانسته فیلم را به سمتوسوی خوبی هدایت کند. شاید از نظر کارگردانی و فنی، حاتمیکیا یکی از بهترین عملکردهای خود را انجام داده است.
فیلم با همهی خوبیها و سکانسهای قوی خود، ضعفها و سکانسهای بدی نیز دارد. سکانسهایی که گاهی به فضا و لحن فیلم لطمه میزنند یا حتی در جریان فیلم اضافی هستند. این صحنهها به همراه عدم شخصیتپردازی قوی شخصیتهای اصلی داستان (علی و یونس) مانع میشوند تا فیلم به درجهی بهتری برسد و شاهد یک اثر بسیار عالی باشیم. برای مثال از سکانسهای بد فیلم میتوان به سکانس افتادن آن داعشی از روی اسب یا صحنههای مانند آن اشاره کرد. علیرغم اینکه تأثیر گرفتن از بعضی از فیلمهای خارجی از جمله مد مکس بهصورت کلی در فیلم بهخوبی انجام شده است، اما در بعضی سکانسها فیلم دچار کلیشههای بدی شده که با فضای فیلم هم جور درنیامده است.
انصاف را رعایت نکردهایم اگر آخرین ساختهی ابراهیم حاتمیکیا را به خاطر جنجالها و حاشیههایش در جشنواره فجر یا برچسبهای از قبل زدهشده به کارگردان و اثر نگاه کنیم. بهوقت شام بهترین اثر حاتمیکیا نیست و ضعفهای کوچک و درشتی در خود دارد؛ اما بااینحال، اثر ارزشمند و باکیفیتی است که تکنیک و حتی حس را در برخی لحظهها خوب فهمیده و در فرم نسبتاً مناسب به مخاطب نشان داده است. برخلاف تصور برخی، فیلم هرگز شعارهای اغراقشده و تکراری که بیننده را از فیلم پس میزند، نمیدهد و در عوض در قالب سینما حرفهای ارزشمند خود را بهدرستی به تصویر بدل میکند. فیلم هم بخش کوچکی از رشادتهای مدافعان حرم را نشان میدهد، هم داعش و تفکراتش را بهدرستی معرفی میکند و هم شاید پاسخی باشد برای چرایی حضور ایران در جنگهای منطقه و سوریه. به وقت شام قرار نیست در جشنوارهها یا مراسمهای کشورهای خارجی جایزهای بگیرد اما به دلیل موضوع داعش و مهمتر از آن تکنیک استانداردش پتانسیل کامل برای نمایش و دیده شدن در مرزهای دیگر را دارد. ایکاش فیلم ضعفها و اشکالات ذکرشده در متن را نداشت تا با اثر کاملتر و بهتری روبهرو میشدیم ولی فیلم با همین اوصاف هم به خاطر محتوا و خوشساخت بودنش در سینمای فعلی ایران اثری قابلاحترام و شایسته تقدیر است.
------نقد مسعود فراستی----------
مسعود فراستی گفت: «پیش از هر چیز باید بگویم ابراهیم حاتمیکیا یکی از فیلمسازان خوب است، درعین حال بعد از دیدن فیلم «به وقت شام» به این نتیجه رسیدم که این یکی از بهترین آثار این فیلمساز است. با وجود آنکه هنوز آنچه از حاتمیکیا در ذهن دارم، به فیلمهای «مهاجر» و «دیدهبان» برمیگردد ولی بعد از تماشای «به وقت شام» احساس کردم حاتمیکیا هنوز بهترین فیلمساز ایرانی است و میتوان پرونده پرافتوخیز او را مورد واکاوی قرار داد. «به وقت شام» به طور قطع فیلم خوبی است، ضمن اینکه این فیلم تکنیک اندازهای دارد. به طوری که میتوان گفت حاتمیکیا در این فیلم تکنیکیترین فیلمساز است.
فراستی در این برنامه اضافه کرد: «یکی از مولفههای فیلم، خوب بودن دوربین است، درعین اینکه میبینیم دوربین به خوبی در کنترل کارگردان قرار دارد. همچنین اینکه حرکتها اصلا خود را به رخ نکشیدند و فقط حادثه را بیان کردند از دیگر ویژگیهای فیلم به شمارمیروند. البته فیلم در جاهایی تدوین غلطی دارد که میتوان آن را تصحیح کرد. ولی همانطور که اشاره کردم فیلم از نظر تکنیکی درجه یک است و با تمام محدودیتهای پیشرو توانسته خوش بدرخشد. آن هم در جشنواره امسال که نیمی از فیلمها تلویزیونی بودند و هفت، هشتتای آنها واقعا بد بودند، میتوان گفت این فیلم بسیار اثر خوبی است؛ چرا که به معنی واقعی فیلم حاتمیکیاست. این فیلم توانست نه من بلکه طیف گستردهای از مخاطبانی را که فیلم را دیدهاند سرگرم کند. حاتمیکیا در این فیلم به شکل غیرمستقیم پاسخ آن عده را که سوال میکنند ما در سوریه چه میکنیم،داده است؛ بیآنکه دست به اغراق و زیادهگویی بزند یا شعارهای عجیب و غریب بدهد.
فراستی با اشاره به فیلم پیشین حاتمیکیا تصریح کرد: «پیشتر اشاره کرده بودم فیلم «ّبادیگارد» او خوب نبوده، چرا که «بادیگارد» پیش از آنکه فیلمی حادثهمحور باشد شخصیتمحور بود. ولی فیلم «به وقت شام» واقعا حادثهمحور است. من یک ضد داعشی هستم و دیدن این فیلم باعث شد اطلاعات تازه و زیادی درباره داعش به دست بیاورم و چهره آنها را بشناسم. حاتمیکیا با فیلم «به وقت شام» میخواهد به مخاطب بگوید داعش فقط در سوریه نیست؛ بلکه میتواند بیخ گوش ما باشد، آن هم با آن حجم از جنایتکاری و حیوانصفتی
=========================================================
تحلیل فیلم
با روی کار آمدن گروه تروریستی تحت عنوان داعش در منطقه که به واقع می توان از آن به عنوان یکی از مخوف ترین و بی رحم ترین گروه های تروریستی تاریخ یاد کرد، لزوم ساخت یک اثر سینمایی شایسته درباره ایرانیانی که برای مبارزه با این گروه به سوریه اعزام شدند و به شهادت رسیدند، بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافت. فیلمی که می بایست به درستی چهره واقعی این گروه تروریستی را آشکار می کرد و کیفیت ساخت آن در حد و اندازه ای می بود که حتی بتوان اثر را به خارج از مرزهای ایران برد و به جهانیان عرضه کرد.
از این جهت، اعلام آمادگی ابراهیم حاتمی کیا برای ساخت فیلمی درباره داعش و مدافعان حرم که به سوریه اعزام شده اند، می توانست یک خبر خوشایند برای علاقه مندان به سینما باشد که سالهاست ابراهیم حاتمی کیا را با آثار ماندگارش در حوزه دفاع مقدس نظیر « دیده بان » به خاطر می آورند و کماکان منتظر بودند تا بتوانند بار دیگر ابراهیم حاتمی کیای دوران جنگ را ببینند و آثارش را در ذهن بسپارند. « به وقت شام » می توانست فرصت مغتنمی برای ارائه یک اثر سینمایی شایسته باشد که در کنار کیفیت ساخت ، حماسه ای از جنس افتخار را برای ایرانیان رقم بزند. اما آنچه که حاتمی کیا ارائه کرده، به واقع مخاطب را ناامید می نماید.
شاید نیاز باشد که در گام نخست به شایستگی های « به وقت شام » به عنوان یک اثر سینمایی اشاره کرد. جدیدترین اثر ابراهیم حاتمی کیا در بخش های فنی و خصوصاً در فیلمبرداری، اثری شایسته تقدیر به شمار می رود که توانسته به خوبی قاب دوربین را در فضای بیرونی و داخلی کنترل نماید و تجربه تصویری خوشایندی را ایجاد نماید. دوربین ابراهیم حاتمی کیا در « به وقت شام » می تواند یکی از بهترین های سینمای ایران در سالهای اخیر باشد و در کنار آن جلوه های ویژه نیز قابل قبول از آب درآمده اند. البته کیفیت جلوه های کامپیوتری مخاطب را غافلگیر نمی کند و در حد و اندازه چند پرواز هوایی خلاصه شده. در مجموع نمی توان از دستاوردهای ابراهیم حاتمی کیا در بخش های فنی « به وقت شام » چشم پوشی کرد و آن را تماشایی خطاب نکرد. اما ایراد بزرگ و عجیب فیلم که در تمام لحظات آن به چشم می خورد، در بخش فیلمنامه و کارگردانی و البته منطق روایی داستان است.
فیلمنامه « به وقت شام » یکی از ناامید کننده ترین آثار چند سال اخیر سینمای ایران می باشد. فیلمنامه ای که در آن می توان رگه هایی از تفکرات ابراهیم حاتمی کیا همیشگی را در همان دقایق نخست رویت کرد، یعنی جایی که علی که خلبان متعهدی است، بلیت در دست در حال سفر به نقطه دیگر دنیا برای قرار گرفتن در کنار همسر باردارش است اما با کنایه ابتدایی پدر و سپس چند پیامک، به یکباره بی آنکه منطقی در رفتارش به چشم بخورد، متحول شده و تصمیم می گیرد به همراه پدر به سوریه سفر کند! دقایقی بعد نیز فیلم از تکنیک های تکراری ابراهیم حاتمی کیا در تقابل پدرِ نسل گذشته و دوران جنگ با پسرِ دوران پسا جنگ پرده بر می دارد تا چند دیالوگ تکراری و نخ نما شده از دوران دفاع مقدس و ارتباط آن با روزهای کنونی بیان نماید؛ بی آنکه در این میان حرف یا ایده ای جدید در میان باشد.
شخصیت پردازی پدر و پسر در « به وقت شام » یکی از ناامید کننده ترین های ابراهیم حاتمی کیا در طول دوران فیلمسازی اش می باشد. رابطه ای که هیچ ویژگی مشخصی را نمی توان در آن یافت. نه شخصیت پدر به اندازه ای پرداخت می شود که بدانیم غر زدن های علی بر سر او قرار است چه مفهومی را برای تماشاگر تداعی نماید و نه رفتارهای عجیب و بی منطق علی می تواند تماشاگر را قانع نماید که قرار است او قهرمان داستان باشد. بطور کل در رابطه پدر و پسر فیلم « به وقت شام » که با انتخاب عجیب و غیرقابل باور هادی حجازی فر و بابک حمیدیان و بازیهای بد آنان همراه بوده، ویژگی مشاهده نمی شود که باعث شود این دو شخصیت در یاد مخاطب باقی بمانند.
اما عجیب ترین بخش فیلم را می توان تصویری سازی ابراهیم حاتمی کیا از داعش دانست. قطعاً رفتار وحشیانه این گروه و انتشار گسترده تصاویر آن در فضای مجازی جای هیچ شک و شبه ای از جنون بی انتهای اعضای این گروه تروریستی بر جای نمی گذارد، اما آنچه که ابراهیم حاتمی کیا در « به وقت شام » در قالب یک اثر سینمایی از این گروه ترسیم کرده، به اندازه ای تک بُعدی و غیرقابل باور بوده که دقایقی از فیلم باعث خنده مخاطب خواهد شد. رفتارهای به شدت اغراق شده افرادی نظیر پسرِ شیخ در هواپیما ، یکی از این موارد است که شباهت فراوانی به شخصیت های مضحک آثار رده ب هالیوود در دهه هشتاد میلادی دارد! یعنی جایی که براساس یک تصویر سازی ذهنی بسیار محدود، شخصیتی ساخته می شد که بیش از آنکه ترسناک باشد، مضحک و ترحم برانگیز بودند.
فیلم پس از رونمایی از این شخصیت مضحک، نوبت را در اختیار رهبر گروهک تروریستی که در فرودگاه منتظر هواپیماست قرار می دهد تا تصویر سازی عجیب و غریب خود را تکمیل نماید. یعنی جایی که رئیس گروهک با یک اسب بر باند فرودگاه قرار گرفته و شمشیر به دست بر روی یک اسب، به این سو و آن سو می رود در حالی که مریدان او سوار بر ماشین هستند! تصویری که ابراهیم حاتمی کیا از داعش در « به وقت شام » ارائه داده، چیزی شبیه به غول آخرهای بازیهای رایانه ای است که دربرگیرنده یک تیپ و رفتار مشخص هستند و می بایست سلسله رفتارهایی که به آن شهره هستند را در سراسر وجودشان مشاهده نمود. متاسفانه این تصویر نتوانسته بیانگر واقعیت این گروه تروریستی باشد و مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد.
ابراهیم حاتمی کیا در آخرین تصویرسازی خود از داعش، تیر خلاص را به شعور مخاطب شلیک می کند و از یک کمک خلبان زن داعشی رونمایی می کند که در کنار علی قرار است هواپیما را هدایت نماید. زنی که فیلمساز در تشریح گذشته او برای تماشاگر، وی را خواننده گروهی راک معرفی می نماید که در حال آوازخوانی است و البته نمی دانیم که او چگونه توانایی خلبانی کسب کرده! به نظر می رسد که ابراهیم حاتمی کیا در انتهای نگارش فیلمنامه « به وقت شام » به این نتیجه رسیده که خوانندگان موسیقی راک نیز می توانند نمایندگان شایسته ای برای عضویت در گروه تروریستی داعش باشند. متاسفانه تصمیمات عجولانه ابراهیم حاتمی کیا در نگارش فیلمنامه منجر به سطحی نگری فراوانی گردیده که باعث ضعف همه جانبه فیلم گردیده است.
« به وقت شام » می توانست یک نماینده شایسته از سوی سینمای ایران برای مخاطبین جهانی باشد که بتوانند رشادت های ایرانیان و البته چهره مخوف گروه تروریستی داعش را شاهد باشند. اما فیلمنامه عجیب و غریب ابراهیم حاتمی کیا باعث شده تا فیلم چیزی بیشتر از یک اکشن رده ب به سبک و سیاق دهه هشتاد هالیوود نباشد که منطق روایی بطور کامل در آن نادیده گرفته می شود و شخصیت های منفی به حدی بد و فانتزی ساخته و پرداخته می شوند که در نهایت به مخلوقات جرج رومرو فقید شباهت می یابند!
==============
منابع یاسمن خلیلی فرد محمد حسین یزرگی میثم کریمی محمد زمانی مسعود فراستی