اختصاصی طرفداری - بخش اول گفت و گوی اختصاصی طرفداری با مهرداد کفشگری، بازیکن سابق پرسپولیس و فعلی نساجی را مشاهده کردید. در بخش دوم این گفت و گو، مهرداد کفشگری به ماجرای درگذشت هادی نوروزی پرداخته و برای اولین بار حقایقی درباره این اتفاق تلخ را بازگو کرده است.
گفت و گوی سامان خدایی و مهرداد کفشگری را در مورد هادی نوروزی می بینید و خوانید:
فکر می کنم اگر خدا بیامرز هادی نوروزی زنده بود، در کنار شما در نساجی بازی می کرد. شما این گونه فکر نمی کنید؟
بله احتمال این مسئله وجود داشت ولی فکر می کنم اگر هادی زنده بود، تا همین الان هم در پرسپولیس بازی می کرد چون این تیم به بازیکنی از نظر شخصیتی و سابقه و هم کیفیت مانند هادی نوروزی نیاز داشت. به هر حال نساجی تیمی است که همه مازندرانی ها دوست دارند روزی در آن بازی کنند و شاید هادی می توانست یک روز کنار ما در این جا بازی کند.
پس از درگذشت هادی نوروزی، رابطه خوبی با هانی، پسر هادی نوروزی داشتید. اکنون رابطه تان چگونه است؟ حال هانی چطور است؟
رفاقت من و هادی فقط فوتبال نبود و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. ما 13-14 سال کنار هم بودیم. از پرسپولیس قائمشهر، داماش و در نهایت پرسپولیس تهران ما کنار یکدیگر بودیم و دوستی قدیمی داشتیم. پس از فوت هادی، خیلی مسائل عوض شدند. شاید اگر شمال باشم، هفته ای یکی دو بار سر مزار او می روم یا خانواده اش را ملاقات می کنم ولی خوب یک سری مشکلات در زندگی است که نمی توان چیزی که قبلا بوده، اکنون نیز باشد. تا جایی که بتوانم، سعی می کنم هوای هانی و هانا را داشته باشم. آن ها یادگارهای هادی نوروزی هستند و از دیدن شان بسیار ناراحت می شوم چون هانی شبیه به هادی است. هانا هم خیلی بچه بود که هادی را از دست دادیم. به همین دلیل وقتی آن ها را می بینم، خیلی عذاب می کشم. به همسر هادی نیز گفتم که اگر کمی از یکدیگر دور هستیم، دلیلش این مسئله است. هادی بچه هایش را خیلی دوست داشت. من نیز واقعا عذاب می کشم که می بینم بچه هایش بدون حضور او بزرگ می شوند.
آیا مطالباتی که هادی نوروزی از باشگاه داشت، به خانواده اش پرداخت شد؟
بله تا جایی که می دانم، فکر می کنم پرداخت شده است. این در دوره آقای گرشاسبی رخ داد.
همان گونه که گفتید شما با هادی بسیار صمیمی بودید و زمان زیادی را با یکدیگر سپری می کردید. آیا پیش آمده بود که هادی روزی در تمرین قلبش را بگیرد یا مشکلی داشته باشد؟
نه اصلا چنین چیزی ندیدم. شبی که هادی فوت شد، من در خانه ام خواب بودم. بعد از ظهر همان روز نیز با هادی سر تمرین بودیم و خیلی خوشحال و سرحال بود. حتی به من گفت شب میهمان داریم و به خانه مان بیا ولی چون تازه از شمال آمده بودم، خسته بودم و به دلیل مصدومیت می خواستم فردایش به فیزیوتراپی بروم. من شب ها گوشی ام را خاموش می کنم. ساعت 4 و نیم صبح بود که سرایدار زنگ خانه مان را زد. از همان ابتدا یک ترسی به دلم افتاد. با خود گفتم شاید اتفاقی برای خانواده ام رخ داده است. همسرم پشت تلفن بود که می گفت همسر هادی با او تماس گرفته و گفته شوهرم در بیمارستان است و پیش او برو. با شناختی که از هادی داشتم، می دانستم او زود مریض می شود. مثلا خیلی زود سرما می خورد اما این گونه نبود مشکل قلبی داشته باشد. خلاصه به بیمارستان آتیه رفتم. با خود فکر می کردم یک حالت تهوع یا چیز این چنینی ای است و مشکلش جدی نیست. به بیمارستان که رسیدم، دیدم هیچکس در آن جا نیست. فقط همسر هادی و یک پرستار پشت او بودند. همسر هادی با مشت به شیشه می کوبید و پرستار نیز از لب خوانی صحبت هایش متوجه شدم که گفت "مُرد". در همان جا شوکه شدم. همسر هادی نمی دانست که شوهرش فوت شده است. سپس داخل بیمارستان رفتم و پرستار از من پرسید که هادی برای مصدومیتش آیا از آمپول یا قرص خاصی استفاده کرده است. من نیز گفتم آمپول را نمی دانم ولی قرص زیاد نمی خورد. هادی عادت داشت حتی وقتی سرما می خورد، قرص نمی خورد. وقتی پرستار گفت که هادی فوت شده است، یک شوک عجیبی به من وارد شد. واقعا بدترین شب زندگی ام بود و فکر نمی کنم هیچ گاه چنین شبی مانند آن شب نیز اتفاق بیفتد. با هرکسی که تماس می گرفتم، گوشی را خاموش می کرد زیرا فکر می کرد می خواهم با او شوخی کنم. از طرفی نمی توانستم گریه کنم؛ از طرف دیگر نمی توانستم به همسرش بگویم که هادی فوت شده است. در نهایت اولین کسی که با او حول و حوش ساعت 8 تماس گرفتم، میثم علیپور، پزشک تیم بود. کم کم به مرور زمان بقیه نیز آمدند و در نهایت همسر هادی نیز خبردار شد. در نهایت باید بگویم هادی هیچوقت مشکلی نداشت. همیشه خوب و سالم زندگی می کرد. چون دوست صمیمی او بودم، می دانم اهل هیچ چیزی نبود. پس از فوت نیز انگ هایی به او زدند ولی به هر حال مرگ ناگهانی بود. هر اتفاقی که افتاد، مهم این است که هادی اکنون بین ما نیست و این بسیار دردناک است. دیگر هر صحبتی کنیم، چیزی به عقب بازنمی گردد.
البته در آن اواخر، تحت فشارهای زیادی بود و از سوی هواداران نیز انتقاداتی به او وارد می شد.
به نکته خوبی اشاره کردید. یادم می آید 10 روز قبل از فوت، با او در آسانسور بودم. او در آن زمان هم اتاق محسن بنگر بود. من هم اتاق طارمی بودم. در آسانسور قبل از بازی با ملوان بود، چند بازی هم نتیجه نگرفته بودیم، دیدم هادی بسیار ناراحت است. از او علت را جویا شدم و گفت دارم عذاب می کشم. یادم می آید در آن زمان شرایط خوبی نداشتیم و پانزدهم یا شانزدهم جدول بودیم. یک بازی نیز شکست خوردیم که در یک برنامه تلویزیونی، شخصی آمد و گفت هادی در حد کاپیتانی پرسپولیس نیست و واقعا از او ناراحتم. در استادیوم نیز بسیار به او فحاشی کردند. نمی خواهم به گذشته برگردم ولی یک سری لیدرها در حق هادی نامردی کردند. به هر حال در آسانسور به هادی گفتم ناراحت نباش. تیم خوب بازی می کند ولی نتیجه نمی گیرد. او گفت برایم سخت است در سال اول کاپیتانی ام در پرسپولیس، شرایط این گونه پیش برود. واقعا هادی در آن برهه تحت فشار بود. شاید یکی از دلایل فوت او نیز همین مسئله بود. فشار و استرس زیاد نمی تواند بی دلیل باشد. در هر حال باز هم می گویم مهم ترین چیز این است که هادی نوروزی اکنون بین ما نیست.
گلایه مهرداد کفشگری از مدیریت وقت پرسپولیس در زمان فوت هادی نوروزی
در مصاحبه طرفداری با محسن بنگر، او می گفت که هادی نوروزی گلایه ها و درد و دل های زیادی از افراد و اتفاقات داشت ولی آن ها را بازگو نکرد و با خودش برد. فکر می کنید وقت آن رسیده که آن گلایه ها گفته شوند؟
هم من و هم محسن این را گفتیم که شاید یکی از دلایلی که از پرسپولیس جدا شدیم، این بود که حرف مان را راحت می زدیم. علیرضا نورمحمدی نیز همین طور بود. حرف خود را روراست می زدیم و چیزی در دل نگه نمی داشتیم. نه تنها هادی، به نظرم خیلی از بازیکنان را اذیت کردند. یادم می آید با پدیده در جام حذفی بازی داشتیم. بازی را 4-1 جلو بودیم و هادی یکی دو موقعیت خراب کرد. سپس توپی به او رسید و گلزنی کرد. یادم می آید پس از گلزنی، گریه کرد. مگر می شود چنین چیزی رخ دهد؟ اولین گلش برای پرسپولیس که نبود. بازی را هم 5-1 برده بودیم. دلیلش این بود که پیش از مسابقه کل ورزشگاه علیه او فحاشی می کردند؛ آن هم بازیکنی که سه گل در دربی دارد و این همه برای پرسپولیس زحمت کشیده و هیچ گاه حاشیه ای نداشته است. بله هادی بسیار مورد اذیت قرار گرفت. مثل مدیر عامل وقت در آن زمان در ابتدای فصل سر قرارداد خیلی اذیتش کرد. نمی خواهم اسم آن مدیر عامل و مشاور عالی اش را بیاورم که اکنون بالانشین برج های دبی است. آن افراد بسیار هادی را اذیت کردند. این اذیت کردن آن ها ادامه داشت. پس از فوت هادی نوروزی، آمدند عکس هایشان را گرفتند و گفتند پول خانواده اش را می دهیم ولی این کار را نکردند و پس از آن، آقای گرشاسبی به عنوان یک مدیر لایق آمد و این کار را انجام داد و همه جوره خانواده اش را حمایت کرد. آن سال همه چیز دست به دست هم داد تا چنین اتفاق بدی رخ دهد. سال های قبل نیز مشکلات وجود داشت ولی آن سال بسیار بیشتر بود. دوست نداشتند کسی مانند هادی نوروزی کاپیتان پرسپولیس شده و جلوتر از بقیه وارد زمین شود. این برای خیلی ها سنگین بود. حتی برخی بازیکنان تیم نیز دوست نداشتند چنین اتفاقی رخ دهد. البته اسم کسی را نمی آورم که سوء تفاهمی پیش بیاید. در نهایت این اتفاقات دست به دست هم دادند تا هادی نوروزی را از دست دادیم. هادی به اندازه یک دنیا حرف ناگفته داشت. او شخصی بود که اگر 10 روز کنارش بودی، حتی یک کلمه از فوتبال هم نمی گفت و هیچ گلایه ای نمی کرد. من می دیدم که او ناراحت است و می گفتم باید حرف هایت را بزنی. حال به من که دوست صمیمی ات هستم یا همسرت یا هرکس دیگر، باید حرف هایت را بزنی و نباید چیزی در دلت بماند که دو روز دیگر خدایی نکرده چنین اتفاقی بیفتد. به نظرم یکی از دلایل بزرگی که هادی را از دست دادیم، همین مسئله بود. او همه چیز را درون خود نگه می داشت و اجازه نمی داد برای پرسپولیس حاشیه ای ایجاد شود. حرف های ناگفته زیاد هستند و دوست ندارم به گذشته بازگردم که هواداران بگویند در این وضعیت می خواهد برای پرسپولیس حاشیه بسازد. حرف ناگفته زیاد بود، ما نیز همه چیز را می دانیم ولی خوب جایز نیست گفته شوند چون نه آن افراد در پرسپولیس هستند و نه کسانی که هادی را اذیت کردند مخصوصا لیدرهایی که آن قدر جایگاه دارند که طی این سال ها عوض نشدند. نمی دانم پشت شان به کجا گرم است که می توانند بازیکنی که این همه زحمت برای پرسپولیس کشیده را تخریب کنند که حتی شخص را به پای مرگ بکشانند.
منتظر انتشار بخش های بعدی این گفت و گو باشید...
همچنین ببنید: