داش بهروزدور از شوخی.بسیار ناراحت میشم..به هیچ عنوان آمادگی مرگ ندارم.هنوز خیلی کارا دارم که انجام بدم.فکر کردن بهش هم دیوونه ام میکنه..همیشه میگم خدا فعلا بهم مهلت بدیا تا آدم بشم.
اما اگه شب آخر باشه دور از جون همه..سرم میزارم روی پای مادرم میخوابم.