به نام انکه جان را فکرت اموخت
سلام
حال همه ما خوب است
اما تو باور نکن
خداحافظ...
رضا هستم از برنامه مظلوم کافه فیلم میزبان شما عزیزان ک بر من و این برنامه لطف دارین
---------------------------------
درباره فیلم
نام اثر :پلتفرم Platform
کارگردان: گالدر گازتلو-اوروتیا
نویسنگان: David Desola , Pedro Rivero
بازیگران: Iván Massagué ,Zorion Eguileor
نمرات فیلم
imdb :7
روتن تومیتوز : 82
======================
خلاصه داستان
فیلم پلتفرم Platform داستان یک زندان عمودی با یک سلول در هر سطح که دو نفر را در هر سلول خود جای دادهاست. با تنها یک سکوی غذایی و دو دقیقه در روز برای تغذیه از بالا به پایین.
پلتفرم؛ فیلمی در سبک علمی تخیلی طنز به کارگردانی گالدر گازتلو اوروتیا است. یک زندان مخوف چند طبقه که در هر طبقه آن یک سلول قرار دارد. در این زندان یک سکو تنها یکبار و یکجا از بالا به پایین به زندانیان غذا میدهد و این کار تنها دو دقیقه در روز انجام میگیرد و زندانیانی که در طبقات بالاتر هستند غذاهای بهتری دریافت میکنند…
=========================
نقد فیلم
فیلم پلتفرم Platform با نام اصلی El hoyo است که این نام اسپانیایی ظاهرا به معنی سوراخ، حفره و گودال است اما ظاهرا ترجیح بر این بوده است که در ارائهی بینالمللی، توجه بیننده به سکو یا Platform جلب شود.
این موضوع ساده شاید در نگاه اول، موضوع مهمی به نظر نرسد اما بدون شک در فیلمهایی مثل Platform که بار معنایی فیلم پیرامون یک المان مرکزی شکل میگیرد تا حدود زیادی تاثیرگذار است. فرض کنید آقای اصغر فرهادی نام فیلم خود را از “جدای نادر از سیمین” به “جدایی سیمین از نادر” تغییر میداد؛ با آنکه در روند فیلم تغییری به وجود نمیآمد و حتی به داستان فیلم شباهت بیشتری پیدا میکرد اما “جدایی سیمین از نادر” نامی است که شخصیتِ بدون نقص سیمین در این فیلم را متزلزل میکند و در ناخودآگاه بیننده تاثیر منفی بر این کاراکتر خواهد داشت.
El hoyo چه به معنای زندان و محبس و چه به معنای گودال میانی این زندان، ذهن بیننده را از توجه بیش از حد به سکوی پر از غذای فیلم به سوی کلیت این زندان و حتی طبقات پایین آن جلب میکند. طبقاتی که تنازع بر سر بقا در آنها اصلیترین موضوع است و توگویی نجات در همین طبقات پایین است که اتفاق میافتد نه از سویی که سکو شروع به حرکت میکند.
اما به هر ترتیب نام دیگری که برای این فیلم انتخاب شده همین Platform است که شاید این انتخاب دقیقا برگرفته از اهدافی است که سازندگان این فیلم برای آن در نظر گرفتهاند. احتمالا آنها دوست دارند که برداشتهای چند لایهای از معانی نهفته در فیلمشان صورت بگیرد اما به واقع فیلم پلتفرم Platform کوچکتر از آن است که بتواند چنین ادعایی بکند.
فیلم پلتفرم Platform یک برداشت آزاد از دونکیشوت است که سعی دارد جامعهی متفاوتی از جامعهی دوران دونکیشوت ترسیم کند.
تمام آنچیزی که در این فیلم قرار است ذهن بیننده را درگیر کند، موجودیت عنصری به نام طبقه است. طبقه درواقع کانتکستی است که در تقابل با طبقات دیگر معنا پیدا میکند. یعنی تا زمانی که حداقل 2 طبقه وجود نداشته باشد نامی از طبقه به میان نمیآید.
همین عنصر، اصلیترین بنیان تفکر بسیاری از اندیشمندان قرنهای اخیر است. جامعهی بشری پس از یک دورهی ابتدایی که کمون اولیه و جامعهی بدون طبقه بود همواره بر مبنای طبقات اجتماعی دستهبندی شده است. این طبقهبندی از ایران باستان و آرمانشهر افلاطونی گرفته تا دنیای مدرن (بر مبنای انواع مدلهای حکومتی ماتریالیستی) وجود داشته است. حال عدهای چنین نظمی را میپذیرند و جامعهی آرمانی خود را بر مبنای همین نظمِ پیدا و پنهان طبقاتی ترسیم میکنند و عدهای این نظم را نمیپذیرند و درصدد از بین بردن طبقه با روشهای مختلف هستند. تبلوری از همهی این دیدگاهها در این فیلم به نمایش درمیآید.
عدهای همانند تریماگاسی (پیرمرد هم سلولی گورنگ) نظم فعلی را میپسندند و تمام مناسبات زندگیشان را بر اساس کلیشههای آن تنظیم میکنند. عدهای همانند گورنگ (با بازی Ivan Massagué ) و باهارات (هم سلولی سیاهپوست گورنگ) در تلاش هستند که با توسل به زور، نظمی جدیدی محقق کنند؛ عدهای همچون ایموگری (خانم مصاحبه کننده و هم سلولی گورنگ) و پیرمرد ویلچرنشین به آگاهی عمومی و همبستگی خودجوش معتقد هستند و سعی دارند که با این روش به سراغ تغییر بروند.
فیلم پلتفرم Platform یک برداشت آزاد از دونکیشوت است که سعی دارد جامعهی متفاوتی از جامعهی دوران دونکیشوت ترسیم کند.
بنابراین فیلم پلتفرم Platform برای ساخت چنین داستانی دست به دامن سمبولیسم شده است تا در این قالب، روای روایت دونکیشوتی باشد که سعی در احیای جوانمردی یا عدالت در جامعهی امروزی دارد. جامعهای که عاری از این مفاهیم است.
اما کارگردان محترم برای روایت این داستان، زنجیرهای بسیاری را به دست و پای فضاسازی فیلمش میبندد تا یک میزانسن سینمایی با روایت 3 پردهای تشکیل دهد که تعلیقهای جنایی فیلم مانع از غلتیدن آن به یک تکلفگویی فلسفی صرف شود و همچنین با کار گذاشتن سمبولها در فیلم بتواند یک پیام فلسفی-جامعهشناختی به مخاطب خود بدهد.
از سویی کاراکترهایی که فیلم پلتفرم Platform علاقهمند است آنها را به عنوان سمبول به مخاطب بقبولاند در داستان ظاهری فیلم سردرگم میشوند و از سوی دیگر پیامدهای باقی ماندن غذا در طبقات یعنی سرد و گرم شدن محیط زندان (البته به جز طبقه 333) و عوض شدن طبقات افراد پس از یک ماه، نقاط تعلیقی است که فضاسازی منحصر به فرد و خلاقانهای برای فیلم ایجاد میکند اما آن را در روایت داستان به لکنت میاندازد.
در داستان ظاهری Platform چهار دسته انسان وجود دارد. یک قهرمان به نام گورنگ که سعی در ایجاد تغییر در ساختار این فضای دیستوپیایی دارد و آنقدر فرهیخته (شاید ناآگاه) است که با خود یک کتاب به همراه آورده است. دسته دوم زندانیانی هستند که همگی یا با او در این مسیر همراهند و یا به وضعیت موجود راضی هستند. دسته سوم زنی است که روی سکو مینشیند و پایین میرود و هر ماه یک بار این کار را تکرار میکند و هرکس دربارهی او داستانی میگوید که معلوم نمیشود بالاخره کدام داستان درست است. و دستهی چهارم کارمندان این گودال هستند که شاید فکر میکنند این زندان 200 طبقه دارد و حتی برای وجود یک تار مو در یک غذا توبیخ میشوند و با ظرافت تمام به پخت غذاهای مختلف میپردازند.
اما این داستان ظاهری، سوراخهای بسیار عظیم روایی دارد. به طور مثال این سوال مطرح است که آیا ایموگری دربارهی میهارو و فرزند داشتن او دروغ گفته است؟ اگر دروغ گفته چرا اینکار را انجام داده و اگر دروغ نگفته پس این کودک از کجا وارد این زندان شده است؟ آیا کسی از زندان خارج شده و مثلا خبر وجود کودکِ میهارو را در زندان به او داده و او برای محافظت از فرزندش به زندان آمده است؟!
سوال دیگر این است که اصلا کسی از این زندان جان سالم به در میبرد؟! آیا تریماگاسی دروغ گفته است که هم سلولی قبلیاش از زندان آزاد شده یا تریماگاسی با چاقوی تیزش حساب آن فرد را رسیده است؟
سوالات جدیتر این است که چرا افرادی که قصد خروج از این گودال را دارند، از همان روزهای اول روی سکو نمینشینند تا با سکو به بالاترین طبقه برگردند یا دست کم به پایین طبقه بروند؟! و از همه مهمتر اینکه صاحب این زندان و خالق این سیرک از این کار چه هدفی دارد؟!
خالق آزمایش استنفورد به عنوان یک روانشناس که عدهای را در دو نقش زندانی و زندانبان درون یک زندان محبوس میکرد، با هدف بررسی روانی افراد و تاثیر جایگاههای گوناگون بر رفتار یک جامعه بود که فیلمهایی چون The Experiment و چندین فیلم و سریال دیگر نیز از روی آن ساخته شده است. اما این هدف در فیلم Platform به کلی مجهول است و حتی پیرمرد ویلچرنشین معتقد است که مدیریت اصلا وجدان یا شعور ندارد.
البته نشانههایی همچون سخنان پیرمرد ویلچرنشین و باهارات در جای جای فیلم حاکی از آن است که کارگردان برای پیشبرد فیلمش گهگاه از ریل رئالیسم جدا شده و خود را به پشت قطار سمبولیسم میرساند تا کاستیهای داستانش را بدین نحو جبران کند.
اما مشکل اساسیتر اینجاست که فیلم پلتفرم Platform در ارائهی یک تصویر سمبولیک نیز ناموفق است چرا که اساسا مشخص نمیشود بالاخره چه کسی و چه چیزی سمبل چه کسی و چه چیزی ست؟!
رمزگشایی از نمادهای احتمالی
از سویی، مشخصا داستان فیلم پلتفرم Platform برگرفته از دونکیشوت است که گورنگ نیز در حال خواندن آن کتاب است. دون کیشوت یک انسان نه چندان عاقل در جامعهی روزگار خود است که با توهم شوالیه بودن، سفری را آغاز میکند و در میانهی راه به دست یک آشپز یا قهوهچی به شوالیه تبدیل میشود و به همراه یک غلام و دستیار در پی تغییر در جامعه برمیآید. او از یک ملکه و بانوی خیالی صیانت میکند که سرنوشت مشخصی ندارد و در پایان نیز در این راه از بین میرود. حال ما باید کاراکترهای این فیلم را نماد شخصیتهای این داستان بدانیم؟! بدون شک این کار ممکن نیست چون با آنکه تشابهاتی بین آن داستان و این فیلم وجود دارد اما نمیتوان تطابق دقیقی بین آنها ایجاد کرد.
نمادهای سیاسی اجتماعی
از سوی دیگر اگر قرار باشد فضایفیلم پلتفرم Platform را نماد نظامهای سیاسی در نظر بگیریم و افراد را نماد اقشار مختلف حاضر در این نظامها، باز هم به مشکل برمیخوریم. اگر مدیریت به عنوان دولت، نماد فئودالیته و سرمایهداری و افراد طبقات بالا دارای زیست بورژوازی و افراد طبقهی پایین، اقشار ضعیف کمتوان هستند چرا از انباشت سرمایه جلوگیری میشود و مالکیت فردی به عنوان مهمترین عنصر این نظام در این فیلم خط قرمز است؟!؟!؟
اگر مدیریت طرفدار ایدههای سوسیالستی و کمونیستی است چرا همانطور که برای نگه داشتن غذا توبیخ یخ زدن یا جزغاله شدن را در نظر گرفته، برای اضافی خوردن غذا این مجازات را در نظر نگرفته است؟! کما اینکه شاید همانطور که ایموگوری گفته بود غذا به اندازهی زنده ماندن همه وجود داشته باشد و پرسیدن غذای مورد علاقه به همین دلیل باشد!!! همچنین چرا مدیریت اجازه میدهد هرکس ابزاری برای خود به زندان بیاورد؟! مگر در این نوع نظام، مالکیت ابزار نباید در اختیار دولت باشد تا صاحب ابزار در مقابل کارگر برتریای نداشته باشد!؟؟!
بدون شک هیچکدام از نمادسازیهای سیاسی نیز نمیتواند با مختصات دقیق این فیلم تطابق داشته باشد بنابراین فیلم اگر هم قصد چنین کاری داشته، به شدت در این زمینه هم ناموفق بوده است.
نمادهای دینی و ماورایی
از سوی دیگر گاهی فیلم پلتفرم Platform و به خصوص افراد حاضر در آن را نماد پیامبران ادیان و نماد المانهای دینیای چون آموزهی نجات، منجی، فرزند شیطان و … میدانند و استناد این موضوع را جایگذاری تکههایی از انجیل در فیلم و یا مسیح خواندن گورنگ توسط افراد میدانند. همچنین خواب باهارات مبنی بر نجات یافتن توسط دو روح مقدس و رستگاری آنها و پیام مقدسی که پیرمرد ویلچرنشین برای آنها آورد تا در ادامه به آن عمل کنند نیز در همین پازل میگنجد.
گاهی فیلم پلتفرم Platform و به خصوص افراد حاضر در آن را نماد پیامبران ادیان و نماد المانهای دینیای چون آموزهی نجات، منجی، فرزند شیطان و … میدانند و استناد این موضوع را جایگذاری تکههایی از انجیل در فیلم و یا مسیح خواندن گورنگ توسط افراد میدانند.
بدون شک آموزهی نجات به عنوان محوریترین مسئلهی مسیحیت با اتکا به حضور خدای متجسد در کالبد مسیح در این فیلم حضوری پررنگی دارد. مسیحیان معتقدند که خدا در کالبد مسیح روی زمین آمد تا با فدا شدن و ریختن خون خود گناه اولیهی انسان را از بین ببرد و راه سعادت و نجات را برای او باز کند. این آیه از انجیل یوحنا که عیسی فرمود “از خون من بنوشید و از بدن من بخورید” پس از خودکشی ایموگری در فیلم خوانده میشود و اشاره به داستان عیسی در انجیل دارد که این جمله را بیان کرده است و مراسم عشای ربانی نیز بر پایهی همین داستان در مسیحیت به وجود آمده است. به نوعی فیلم درصدد بیان این موضوع است که گورنگ نماد مسیح است که میخواهد خود را فدا کند و با ریختن خون و غسل تعمید بشر با رسیدن پیام به افراد طبقهی صفر، دیگر زندانیان نجات یابند.
اما همینجا است مجددا زنجیرهایی که کارگردان در فیلم به پای خود بسته از درست بودن این نماد نیز جلوگیری میکنند. این موضوع در دیالوگ افراد مختلف خودنمایی میکند. تریماگاسی و ایموگری همین کنایه را به او میزنند که دیگران باید از بدن مسیح بخورند و خون او را بنوشند اما او بوده که از بدن تریماگاسی خورده است. همچنین وقتی آنها قصد تقسیم غذاها را دارند، یکی از زندانیان به او میگوید که تو اگر مسیح هستی باید همانند عیسی (که معجزهی عیسی آن بود که نان و شراب را چند برابر کرد) غذا را چند برابر به ما بدهی نه آنکه همان مقدار را نیز از ما دریغ کنی.
در تعبیری دیگر از نمادهای فرامادی، شاید بتوان معضل کودک درون زندان و میهارو و جابجایی او در طبقات را با شباهتی که این فیلم به فیلم بچهی رزماری دارد و داستان فرزند شیطان در همخوابگی گورنگ و میهارو در یک فضای عجیب و شبیه به فیلم بچهی رزماری ربط داد اما این مسئله نیز آنقدر گنگ است که حتی بیان آن نیز شاید از حوصلهی مخاطبان این نوشته به دور باشد.
فیلم پلتفرم Platform از آن دسته فیلمهایی است به شدت گرفتار آفت نمادگرایی در آثار سینمایی شده است. سینمایی که باید یک موجودیت جذاب روایی داشته باشد گاهی در امتزاج با نمادگرایی آنقدر به پیچیدگی میافتد که پیچ خوردن فیلمنامه مثل بند ناف کودک، او را خفه میکند و فیلم یا یک فرزند مرده به دنیا میآید یا همچون Platform ناقص الخلقه میشود.
پایانبندی
نکته حائز اهمیت دیگر، پایانبندی فیلم پلتفرم Platform است که تعداد زیادی از بینندگان فیلم احتمالا توقع چنین پایانبندیِ شاعرانه و به نوعی پایان باز از یک فیلم در ژانر وحشت (Horror) نداشتند. با آنکه این فیلم در مقاطع مختلف تلاشهایی برای چنین پایانبندی خاصی انجام داد اما باز هم نتوانست از شگفتی بیننده جلوگیری کند. پایان ماجرا به نوعی همانطور که باهارات به زن و مرد طبقهی بالایی گفت اتفاق افتاد. او گفت من خواب دیدهام که دو روح پرهیزگار مرا کمک میکنند که از این زندان رها شوم و در ازای این یاری، آنها جاودان خواهند شد. مشخصا باهارات از این زندان آزاد شد البته با شکل متفاوتی از تصوری که داشت و روح تریماگاسی و گورنگ نیز در یک سکانس زیبا از منظر بصری به سوی جاودانگی حرکت کردند.
یلم پلتفرم Platform به عنوان اثر اول یک کارگردان پس از چند فیلم کوتاه نمیتواند دستاورد کوچکی لقب بگیرد و با آنکه فیلم متوسطی به حساب میآید اما به خوبی داستان خود را در پردهی دوم روایت سرپا نگه میدارد
اما مشکل بیننده با این پایانبندی به واقع با بیحاصلی فیلم است. توگویی فیلم درجایی که باید شروع شود، تمام میشود. فیلم تمام میشود درحالیکه بالاخره معلوم نیست که رسیدن این پیام به افراد طبقهی صفر چه سودی خواهد داشت؟! فرض کنیم که افراد طبقهی صفر نیز مانند ایموگری متوجه شوند که حیله و فریبی در کار است و حضور کودک که خط قرمز مدیریت تلقی میشود به عنوان یک واقعیت در زندان حضور دارد؛ چه اتفاقی قرار است بیفتد؟! چرا نام کودک رامسس و نام سگ ایموگری رامسس دوم است؟! اصلا چرا طبقهی آخر نباید سرد و گرم شود!؟ انتهای گودال کجاست و چرا همانطور که دختر سوار بر سکو به سمت بالا رفت چرا این فکر به ذهن دیگر افراد طبقات پایین نمیافتد!؟ آیا اساسا انسانها آمدهاند در آنجا که به گفته تریماگاسی بخورند؟! نجات یافتن این افراد که در طبقات بالا بر سر طبقهی پایین مدفوع میریزند و در طبقات پایین یکدیگر را میکشند در چیست و به چه معناست؟! آیا عدالت همین نیست که در این زندان حکمفرماست؟! آیا انسانهای نادان شایستهی زندگی هستند و هزاران سوال دیگر که با چنین پایانبندی حداقلی به هیچ کدام از آنها پاسخ داده نمیشود اما منصفانه این است که اگر با نگاه یک فیلم اولی به این فیلم نگاه کنیم میتوان به همین مقدار نیز اکتفا کرد.
اساسا فیلم پلتفرم Platform به عنوان اثر اول یک کارگردان پس از چند فیلم کوتاه نمیتواند دستاورد کوچکی لقب بگیرد و با آنکه فیلم متوسطی به حساب میآید اما به خوبی داستان خود را در پردهی دوم روایت سرپا نگه میدارد و با قرار دادن داستانکهای شخصی بین دو فرد حاضر در سلول و یک روند تهذیب و تغییر کاراکتر در گورنگ و همچنین حضور میهارو و داستانهایی که او ایجاد میکند، ریتم فیلم را حفظ میکند. در این میان بازیهای بسیار روان و دلچسب بازیگران به خلق یک فضای قابل قبول کمک شایانی کرده است با آنکه بازیگران در جای جای فیلم مجبور به بیان جملات گل درشت و مفهومی هستند اما به جز اندک دفعاتی که بیننده با این جملات پس زده میشود، بازیگران توانستهاند از پس نقشهای ریز و درشتشان خوب بربیایند.
در پایان باید گفت که فیلم پلتفرم Platform با آنکه در خلق فضا و فضاسازی روایی بسیار وامدار سری فیلمهای مکعب Cube است و ایدهای مشابه با ایدهی آزمایش استنفورد و فیلمهایی ساخته شده بر اساس آن چون Experiment است و یک شباهت فرمال عجیب در نام انگلیسی خود یعنی سکو Platform و مفهوم همبستگی اجتماعی و ایدههای کمونیستیاش با انیمیشن تعادل Balance دارد و در بیان دغدغههای فاصلهی طبقاتی و نظام ناعادلانهی توزیع ثروت و برهمکنش افراد طبقات متفاوت به فیلمی که این روزها بسیار سر زبانهاست یعنی انگل Parasite شبیه است اما فیلم متوسط خلاقانهای در خلق یک موقعیت یک موقعیت خاص است که با اتکا به آن توانسته است گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
=================================
تحلیل فیلم
معتقدم اصولاً «تأویل» سینما -و هنر- را نحیف و ذلیل میکند زیرا که «وجود» را در جهانِ «مفروضات» وارد کرده و با نمادپردازیهایی بشدت خوداگاهانه، هستیِ یک شئ یا مهمتر از آن «انسان» را از اصالتِ وجود و قائم بر ذات بودنش دور میکند؛ به این صورت که «جزء» (مثلا فردیت) از شاخصهٔ ذاتیاش تهی شده و نماینده یک «کلّ» (مثلا اجتماع) میشود، «کلی» که وجود و حضور آن نه با مصالحی مستقیم، نقد و مطلق بلکه با ملعبههایی غیرمستقیم، استقراضی و بشدت نسبی و متزلزل بنا میشود. حال آثاری که چنین رویهای را در مدیوم سینما پیش میگیرند پیرامون گرهگشاییشان پس از مرحلهٔ تأویل، دگر ارزش و بهایی حتی باسمهای از خود ندارند زیرا که مخاطب -تفسیرگرا- «جزءِ» را در فیلمِ تأویلی کشف کرده و در مصداقی خارج از فیلم آنهم در شمایلی نسبی و ابزاری از آن استفاده میکند و در نتیجه کارکرد فیلم -و سینما- میشود در حد ابزارآلاتی بصریشده که وامدار هر چیزی میتوانند باشند الّا خودِ مدیومِ زنده و هنریِ سینما.
البته هستند کسانی که همین تأویلگرایی و نمادپردازی را به اعتبارِ خود آن فیلم نسبت دهند اما همانطور که پیشتر گفته شد -و به عبارتی دیگر- در چنین رویهای مولدبودن و توانِ زایندگی برای گذارِ «مفاهیم» به «معانی» از مدیوم سینما سلب میشود و دیگر از «خلق» به معنای واقعی -و حقیقی- کلمه خبری نیست و آن وقت «سینما» تبدیل میشود به یک ابزار و وسیله که برای مقاصد هر چیزی مورد استفادهٔ سوء قرار گرفته و کشف و کشوف در آن معدوم میشود زیرا که دیگر با «مسیر» مواجه نیستیم با «دستآویز» مواجهیم.
فیلم «پلتفرم» سیاهچالی برای مفسران
حال با این مقدمه به سراغ فیلمی اسپانیایی با نام «The Platform» (پلتفرم یا سکّو) میرویم که در شمایلی تماماً نمادگرایانه و به دنبالش تأویلی و البته تفسیری و نیز به پشتوانگیِ نئو-سوپر-کمپانیِ آمریکایی و هالیوودی یعنی «نت فلیکس» (Netflix) توانسته است جهانی شده و به سمع و بصرِ مخاطبان بیشتری دسترسی پیدا کند و با مضمونِ پُرطمطراق و دهان-پُرکنِ کاپیتالیسم و تضادطبقاتی، مباحثی را -هرچند موقتاً- در محافل سینمایی برپا کند.
مضمونِ «تضاد طبقاتی» که چندیست نقلِ محتوایی سینمای روز قرار گرفته و در جدیدترین مورد نیز فیلمِ کرهای «بونگ جون-هو» یعنی «انگل» (Parasite) با این درونمایه، طوفانی در فستیوالهای سینمایی برپا کرد که آخرینش بدعت در بُردن یکی از معدود جوایزِ اصلیِ آکادمیِ «اسکار» یعنی جایزه «بهترین فیلم» سال، تحت عنوان یک فیلم غیرانگلیسیزبان بوده است. این را گفتم که بدانیم فیلمِ «پلتفرم» در چه زمانی و دست بر چه مضمونی گذاشته است.
«فیلم پلتفرم داستان سیاهچالی عمودی با ۳۳۳ طبقه یا سلول است که هر سلول با دو زندانی و به فاصلهی ۶-۷ متر از هم قرار گرفتهاند و تنها راه ارتباطی و اتصال میان طبقات یک حفره عمودی در وسط سلول است که در واقع دالانیست تا تنها تختهسنگِ غذاخوری -یا همان سکّو یا پلتفرم- برای تناول کلِ سیاهچاله از آن عبور کند آنهم البته با توقفی دو دقیقهای برای هر طبقه. خب طبیعتاً مقدار حجم از غذایی که در طبقه اول وجود دارد به مرور از آن کاسته شده و عملاً پس از گذر از یک پنجم از طول زندان، خوراکی برای اطعامِ چهارپنجمِ طبقات دیگر باقی نمیماند. از دیگر قوانین و شرایط این سیاهچاله، چرخاندنِ رندم و تصادفیِ زندانیان هر طبقه در هر یک ماه میان طبقات است؛ فیالمثل دو نفر از یک طبقه ممکن است یک ماه در طبقات بالایی قرار داشته باشند و به راحتی از خوراک، خود را تغذیه کنند و همان دو نفر ماه بعد در طبقات پایینیِ سیاهچاله قرار داشته باشند و برای فرار از مرگ یکدیگر را سلاخی کنند. قانون دیگر اینکه زندانیان هر طبقه فقط میتوانند در همان دو دقیقه مختص به خودشان برای تناول از غذا استفاده کنند و اگر کسی بیش از حق خود در زمان تناول بردارد بلافاصله به موجب یک سیستم گرمایشی یا سرمایشی عذاب میبیند مگر اینکه سهم برداشته شده را سریعاً بازگرداند.»
اینها چکیدهای از جهان و قوانین فیلم بود که پلاتِ (طرح) قصهی فیلم را تشکیل میدادند و مخاطب را به یاد آثاری مثل فیلم کاناداییِ «مکعب» میاندازد که شمایلی همچون این فیلم دارد و در مواردی چون «اسارت» و «حل معما» اشتراک دارند اما از آنجایی که «پلتفرم» در ریشه و اساس، فیلمی تأویلگرا و تفسیرطلب است در ابعاد وسیعی به نمادپردازی میپردازد و از این ساختار با قوانینش نه در جهت پردازشِ هستیِ موجوداتش (کارکترها) بلکه برای مقاصد برونمتنی و البته خامِ خود استفاده میبرد. آثاری که تاویلگرا هستند، «تغییرات» در آنها غالباً آنی یا بشدت سطحی رخ میدهد کماکه در فیلم «پلتفرم» میبینیم کارکتر اصلی (گرنگ) که مثلاً به عنوان فردی نسبتاً اُمانیست معرفی میشود نه کرختی و سردیاش پردازشی فرمال (ناشی از قربانیشدنش در طبقات پایین) دارد و نه زوایای اخلاقگراییاش مشخص میشود تا مثلا در اواخر فیلم سودای اطعامِ فقرا را در سر پرورانده و عملی کند؛ از این رو شما را دعوت میکنم به دقت در اولین ارتعاشِ محیطی در فیلم که با مرگ و سقوط یکی از افراد طبقه بالا به وجود میآید! واکنش و نسبت «گرنگ» چگونه است! یک جمله: «اون آدم بود؟» و سپس براحتی گذر میکند و با همسلولیِ پیر و کرختش به حرافی و پردهبرداریهای سطحی از پلات فیلم میپردازد -و یک اُختگی بشدت گذرا و متزلزل نیز بینشان شکل میگیرد- تا در ادامه، فیلم به سراغ نمادپردازیهایش برود و در نهایت در اواخر فوران کرده، افسارگسیخته میشود و کاملاً از وجودِ انسان برای تزهایِ کلیاش بهرهکشی میکند.
کارکتر «گرنگ» نمادِ مخاطبِ مستأصل و منفعل که بازیچهی ساختارِ تأویلگرای فیلم میباشد.
نمایی از سیاهچالِ پلتفرم که دیوار به دیوارش دستمایهایست برای تأویل و نه حصاری برای انسان
در مجموع شاید فیلم «پلتفرم» را در زمرهی آثاری بیاورند که -مثلا- به نقد کاپیتالیسم (سرمایهداری) پرداخته است اما با رویهای که فیلم برای بیان حرف خود اتخاذ میکند در جایگاهی ضدّ انسان و ضدِ طبقه پرولتاریا قرار میگیرد زیرا که در ساختار کلیگرا و کلینگرِ این فیلم افراد پاییندست (فقرا) تماماً وحوشی حیوانی به تصویر کشیده میشوند و از طرفی نیز از آنجایی که در راس این ساختار که مدیران این سیاهچاله باشند، در اختفا و در حد متولیان و تولیدکنندگانِ «خوراک» موجودیت دارند ابداً «نقد» به معنای واقعی کلمه نمیتواند در نسبت با آنها فرم که هیچ حتی شکلی به خود بگیرد؛ پس گول اینچنین آثاری را نباید خورد زیرا که تنها در ایده و جمع و جور بودنِ آن جذابیتی ابتدایی دارند و ذهن را به خود جذب میکنند اما در حقیقت آثاری چیپ و سخیف بیش نیستند، خصوصا اینکه اگر به کمپانیِ توزیعکننده آن توجه کنیم، مضمون نقادانهی آن پیرامونِ سرمایهداری را نمیتوان خیلی جدی گرفت.
منبع امیرسلمان زاده - مووی مگ ....