
ناپلئون
نخستین شخصیتی که از رمان مزرعه حیوانات مورد بررسی قرار میدهیم ، شخصیت ناپلئون است. بنا به گفته ی بسیاری از منتقدین ناپلئون شخصیت اصلی داستان مرزعه حیوانات است ، چرا که ما در جای جای داستان نقش تاثیرگذار او را می بینیم و هر چه که داستان پیش می رود ، به این مسئله بیشتر واقف می شویم که همه ی اتفاقات در طول داستان به گرد ناپلئون می چرخد. اما بعد ، سوال اصلی که باید در ذهن از خود بپرسیم ، این است که ناپلئون کیست و از کجا چنین تاثیرگذار جلوه می کند ؟ ناپلئون یکی از خوک های مزرعه ی حیوانات است. او کسی است که در شبی که میجر پیر حرف های آخر عمرش را زد ، به دقت به انها گوش داد و پس از اینکه میجر نیز مرد ، سعی کرد که دستورهای او را عملی کند اما موفق نشد. اما او از این کار خسته نشده و ناامید نمی شود و در یک موقعیت مناسب حیوانات را با یک برنامه ی از پیش تعیین نشده اما با تفکری که از پیش تعیین شده ، به سمت یک انقلاب می برد.
او کسی است که تفکر جنگ با آقای جونز یعنی صاحب مزرعه را در سر همگان می اندازد و در ابتدای انقلاب نیز تمام تلاش خود را بر این می گذارد که انقلاب به شادی به ثمر بنشیند. پس از اینکه وی انقلاب را به ثمر می رساند. تصمیم می گیرد که کارها را به دست خود بگیرد و اینجاست که زرنگی او و تفکر پنهان پشت انقلاب او به میان می آید و همه چیز انقلاب را از اداره کردن و تصمیم گیری در اختیار می گیرد. اما هر چه پیش تر می رویم ، در می یابیم که او به چه میزان افکار شومی دارد و چه سرنوشت خائنانه ای را نیز برای انقلاب به ثمر می رساند. وی تمامی دشمنان خویش و آن ها که مخالف او بودند ، را می کشد و همه چیز را از بین می برد. او طاقت هیچ انتقادی نداشته و بر این باور بوده است که هر چه که او می گوید صحیح است و بدین ترتیب حتی یکی از دوستان خود یعنی اسنوبال را از مزرعه بیرون می کند.
یکی از وجوه شخصیتی ناپلئون ذکر این نکته است که برای حاکم شدن و برای به دست گرفتن قدرت در کل مزرعه تنها کاری که می کند ، پرداختن به یک ایدئولوژی شتشوی مغزی است. او سعی می کند بجای اینکه به جنگ و خونریزی بپردازد و یا اینکه بخواهد دست به غارت بزند و دیکتاتوری را به صورت عیان به نمایش بگذارد ، تصمیم می گیرد که ابتدا به امر توله سگ های تازه متولد شده و به کل هر فرزندی که در مزرعه به دنیا می آید را از مادرش جدا کند و سعی کند که آن ها را خودش مورد آموزش قرار دهد. این تئوری ایدئولوژیک وی ، برای او شرایطی را فراهم می کند که در زمانی که مخالف بزرگ یعنی اسنوبال به دشمنی با او بر می خیرد ، بنای حذف کردن او را فراهم کند و با نیروهایی که تربیت کرده بوده است ، کاری می کند که اسنوبال از مزرعه فرار کند.
اگر بخواهیم همین مسئله را بررسی کنیم باید این چنین بگوییم که اورول با یک نگاه جهان شمول از این شخصیت ، یک نماد استعاری از رهبران دیکتاتور جهان ساخته است. خصوصا که وی در دوره ای این رمان را نوشته است که به زعم بسیاری از منتقدین اشاره ی او به طور مستقیم به انقلاب روسیه بوده است. پس می توان نتیجه گرفت که اورول در قالب شخصیت ناپلئون تمام تلاش خود را می کند که یک رهبر دیکتاتور که دیکتاتوری مدرن را به نمایش می گذارد را به تصویر بکشد. از این رو می توان این نکته را نیز مطرح کرد که اورول با شخصیت ناپلئون این شمای کلی از انقلاب ها را به تصویر می کشد که انقلاب های دیکتاتوری و رهبران دیکتاتور ، دیگر خون ریزی را بستر مدیریتی خودشان قرار نمی دهند ، بلکه آن ها تلاش می کنند که ذهن ها را در اختیار بگیرند و ایدئولوژی های تفکر را نشانه گیری می کنند.

اسنوبال
اسنوبال دیگر فردی است که در مزرعه همتای ناپلئون دعوی حکومت دارد. او نیز یکی دیگر از خوک های مزرعه است که از هوش بسیار بالایی برخوردار است و سعی دارد که همیشه در مسند قدرت ناپلئون را به پالش بکشد و با رای اکثریت بر روی مسند حکومت قرار بگیرد ، اما پس از مدتی که مخالفتش آشکار می شود ، مجبور می شود که مزرعه را ترک کند ، چرا که ناپلئون با نیروهای تربیت کرده ای که پرورانده است ، کاری با اسنوبال می کنند که او از مزرعه فرار کند. یکی از وجوه شخصیتی ای که در اسنوبال وجود دارد ذکر این نکته است که او مفهوم انقلاب را درک کرده است وبا انقلاب کردن سعی دارد که آبادی را به مزرعه بیاورد.
وی پیشنهاد میدهد که یک آسیاب بادی افتتاح کنند اما از سوی مقابل می بینیم که ناپلئون با او مخالفت می کند. در این نقطه از داستان عمدتا مخاطبان بر این باورند که اسنوبال یک شخصیت سازنده است و قصد دارد که انقلاب را به مسیر اصلی خودش برساند ، اما این باور ، در ادامه ی داستان به طور کلی تغییر می کند. در واقع اسنوبال نیز یک دیکتاتور است.
او نیز دوست دارد که حکومت مطلق را در دست بگیرد ، اما قصد دارد که این به دست گرفتن حکومت همراه با یک عوام فریبی باشد. او تلاش می کند که یک پروژه ی عمرانی برای آبادی مزرعه یعنی آسیاب بادی را پیشنهاد کند ، اما در پشت این ایده سعی دارد که نیروی کار مزرعه را به آنجا هدایت کند و سرشان را مشغول به ساخت یک آسیاب بادی کند واز سویی دیگر نیز مردم فریبی کند که تمام تلاش او گسترش آبادی مزرعه است و در خفا ، به بنا نهادن یک حکومت مطلق به شیوه ی خودش مشغول شود. پس می بینیم که ذات انقلاب در مزرعه ی حیوانات ، تنها صورت خوشی داشته است و در پس این انقلاب همه ی آنان که مدعی در دست گرفتن حکومت هستند ، تفکرات فاسدی دارند که به دنبال عقده گشایی ها بوجود می آمد . بد نیست این نکته را هم بدانیم که آن ها که انقلاب می کنند ، عمدتا از یک خفقان رنج می برند . حال این خفقان می تواند خفقان فکری باشد و یا اینکه یک خفقان معیشتی.
اما به هر طریق آن ها در زمانی که انقلاب را صورت می دهند و به قدرت می رسند ، اولین و نخستین تفکری که در ذهن شان پدید می آید ، ذکر این نکته است که چطور می توانند دوران سخت و پر خفقان زندگی خویش را جبران کنند. در واقع همیشه سران یک انقلاب سعی دارند که تا به لحظه ای که می توانند در انقلاب خود ساخته ی شان ، عقده گشایی کنند.
آن ها پس از اینکه مزرهای عقده گشایی را فتح کردند و حسابی حسابشان را با دنیا صاف کردند نیز دست از قدرت نمی کشند ، چرا که تازه آن زمان می فهمند که قدرت چه سرمایه ای برای آن ها فراهم کرده است که به کمک آن می توانند هر کاری که دلشان خواست انجام دهند. پس می توان این نتیجه را مطرح کرد که در انقلابیون و سران یک انقلاب مرزهای میان عقده گشایی و دست گرفتن قدرت و از سوی دیگر لذت و جذبه ی قدرت مزر باریکی است که هیچگاه به سمت مردم در یک انقلاب میل نمی کند. گویی سران یک انقلاب برای خود زمنیی جدگانه و ملکی جداگانه از یک سرزمین دارند که در آن هیچ سختی و فشاری حاکم نیست. بد نیست به این امر فکر کنیم که شاید به همین دلیل است که هیچ فردی از سران انقلاب کشورهای بزرگ در طول تاریخ ، حال مردم را درک نکرده است و به درد مردم رسیدگی نکرده است. شاید … .

باکسر
باکسر یکی از شخصیت های تاثیر گذار در تاریخ ادبیات سیاسی است که در دل رمان مرزعه ی حیوانات زندگی می کند. اگر بخواهیم ابتدا به امر مختصری از باکسر صحبت کنیم باید بگوییم که او یک اسب تنومند است که در جریان انقلاب حیوانات بسیار به همه ی حیوانات کمک میکند و از سوی دیگر نیز برای آبادی و آبادانی مزرعه هر کاری از دستش بر می آمد انجام داد. از سوی دیگر اما ، شاهد آن هستیم که در ادامه ی روند داستان او یک عمله ی به تمام معنا می شود و هیچ کدام از زحماتش به چشم کسی نمی آید.
او تمام زندگی اش را صرف حیوانات می کند و هر چه در توان دارد را در نیروی کار خود خلاصه می کند.او دو شعار دارد ، یک آنکه می گوید : ” سخت تر کار می کنم” و دو آنکه ” هر چه ناپلئون بگوید ، درست است . ” . اما بعد شخصیت باکسر را نمی توان تنها در زحمات او خلاصه کرد ، بلکه از یک نویسنده ی حرفه ای مانند جورج اورول باید این انتظار را داشته باشیم که بطور مشخص هر شخصیتی که وارد داستان می کند را با یک نماد استعاری همراه کند. چرا که اورول نویسنده ای بوده است که دغدغه ی اجتماع و سیاست داشته است. در واقع اورول نیز یکی از افرادی است که به جرئت راه داستان پردازی و داستان نویسی را برای بیان عقاید خویش انتخاب کرده است .
اما برویم سراغ باکسر . باکسر در رمان مزرعه ی حیوانات حکم جامعه ی کارگران را در یک انقلاب دارد. کارگرانی که با تفکر انقلاب موافق اند و گمان بر این می برند که انقلاب می تواند مایه ی آبادی باشد و آن ها را نیز به نان و نوایی برساند. کارگران همیشه در یک انقلاب مطلوم ترین قشر محسوب می شوند. چرا که هر انقلابی برای پیشرفت به کارگران نیاز دارد و اما از سویی دیگر باید به این نکته توجه داشت که هر انقلابی تمام سعی خویش را می کند که استفاده ی ابزاری را به بهترین شکل ممکن به ثمر برساند. چرا ؟
چرا که که بسیاری از افرادی که بعنوان یک کارگر نقش در توسعه ی عمران و آبادی یک حکومت دارند ، همیشه دعوی نقش داشتن در مسیر پیشرفت انقلاب را داشته اند و برای یک حکومت خصوصا یک حکومت دیکتاتوری این یک خطر محسوب می شود. کارگران برای کار بیشتر یک نیاز به توجه دارند و دو نیاز به یک سرمایه .
اما دولت ها برای آبادانی یک نیاز به یک نیروی انسانی دارند و دو نیاز به یک بیگاری. از این رو همیشه این جدال در حکومت های دیکتاتوری دیده می شده است که دیکتاتوران کارگرها را مایه ی خطر خود می دانستند و سعی می کرده اند که کارگران را به شیوه های مختلف در یک خفقانی باقی بگذارند که مجال حرف زدن را نداشته باشند. باکسر نیز درست به همین شیوه مورد تحمیق قرار می گیرد. در واقع از نگاه جورج اورول حسن نیت کارگران و تمایل آن ها به آبادی کشور ، همیشه با فساد سیاسی دولت ها محو می شود و دولت ها تلاش می کنند که به جای اینکه به کارگران به چشم سهام داران آبادی یک کشور نگاه کنند ، به چشم یک عمله نگاه کنند و این دقیقا سرنوشت باکسر زحمت کش در مرزعه ی حیوانات است.
باکسر وقتی که پا به سن می گذارد و به عبارتی قدرت و زورش برای کار کم می شود ، توسط خوک ها به فروش می رسد. او را به یک انسان که سلاخ بوده است می فروشند که او را غذای سگ ها کنند. این دردناک ترین سرنوشت ممکن برای یک شخصیت در طول رمان است که در دل مزرعه ی حیوانات برای باکسر بیچاره رخ میدهد.

اسکویلر
اسکویلر یکی از دیگر از خوک هایی است که در مزرعه ی حیوانات زندگی می کند. او سخنگوی دولت ناپلئون است. او تمام کارهایی که ناپلئون به ظلم می کند را با حرافی ها و همچنین قدرت سخنوری خویش کتمان می کند و یا آنچنان برای آن توجیه های منطقی استفاده می کند که به کل دید مزرعه نسبت به ناپلئون عوض می شود.
یکی از مقاصد جورج اورول برای ورود همچین شخصیتی به داستان او ، ذکر این نکته است که زبان و لغات ، بقای حکومت دیکتاتوران را تضمین می کند. امروزه نیز ما شاهد این امر هستیم که بسیاری از ابر قدرت های دنیا و کشورهایی که دیکتاتوری بر آن ها حاکم است ، تنها از بازی با واژگان برای پیش برد مقاصد خودشان بهره می برند و استفاده می کنند. جورج اورول این مسئله را با ریز بینی تمام اشاره می کند که به چه میزان کلمات می توانند بار روانی داشته باشند و به چه میزان کلمات می توانند تاثیر مثبت بر روی اعمال منفی داشته باشند.

میجر پیر
میجر ، روشنفکر داستان اورول است. اگر بخواهیم صادق باشیم باید بگوییم که بنیان این داستان و مقدمه ی داستان که تمامی حوادث داستان را به دنبال خود دارد ، از میجر نشات گرفته است و از میجر آغاز شده است. میجر نماد روشنفکری است. نماد تفکر آزاد است. نماد آرمان خواهی است. میجر در واقع شخصیتی بوده است که سه روز پیش از مرگش آخرین سخنان خویش را برای مزرعه ی حیوانات نطق می کند و به ان ها وعده ی یک آزادی مطلق را میدهد و تنها راه نجات مردم را انقلاب بر علیه انسان ها می داند. اما بعد از مرگ او ، تفکر او درون مایه ی فساد برای بسیاری از دیگر حیوانات می شود. این خود یک نمونه از انحراف هدف اصلی یک ایده نسبت به نتایج آن است.

آقای جونز
آقای جونز پیش از اینکه انقلاب حیوانات رخ دهد ، صاحب مزرعه ی حیوانات بوده است. او شخصیتی بسیار سر به هوا است که تمام مدت زندگی اش را به نوعی دائم الخمر است و از سویی دیگر نیز آدمی است سود جو که به احوالات اطرافش توجهی ندارد و آنچه که برای او مهم است ، تنها پول است و لا غیر. همین امر باعث شد که او به حیوانات توجهی نکند و همین بی توجهی او باعث انقلاب حیوانات شد. او نماد یک حاکم بی توجه به اخوال مردم است که نهایت سقوط و فرار تنها چیزی است که نصیب او می شود.

گوسفندان
در هر حکومتی یک سری از افراد وجود دارند که بدون تفکر منطقی و بدون اینکه هیچ پیش زمینه ای نسبت به درک دولت و افکار دولت داشته باشند ، از دولت حمایت می کنند. در داستان مزرعه ی حیوانات نیز این امر در گوسفندان نمایان می شود. گوسفندان در داستان مزرعه ی حیوانات تنها شعار دهنده هایی هستند که بدون هیچ تفکری شعار میدهند و از دولت حمایت می کنند. گویی دولت ها برای بقای خودشان نیاز به این چنین افرادی هم دارند که بدون هیچ تفکری فقط از دولت حمایت کنند.
اما نکته ی عجیبی که در بین گوسفندان به چشم می خورد ذکر این نکته است که اگر داستان را مطالعه کرده باشید و یا خلاصه ی داستان را به خوبی خوانده باشید ، حتما با این قضیه مواجه بوده اید که در ابتدای انقلاب 7 اصل اساسی در مزرعه حاکم می شود و در جایی که ناپلئون می خواهد کارهای خودش را توجیه کند سرودی به گوسفندان یاد میدهد که خلاف قوانین مزرعه است ، اما باز هم این گوسفندان در لحظه ی حساس این شعار جدید را سر میدهند و از ناپلئون حمایت می کنند. در واقع جورج اورول می خواهد بگوید که برای بسیاری از افراد اصلا مهم نیست که چه پیش می آید ؟ چه بر سرشان می آید ؟ راست و درست چیست ؟ قانون چیست و یا ضد قانون کیست ؟ بلکه در هر شرایطی در زمین دولت ها توپ می زنند و این تنها باور آنان است.

موزز
کلاغی است که به حیوانات وعده ی سرزمین شیر و عسل را میدهد. او یکی از جاسوسان ناپلئون است و بسیاری از کارهای ناپلئون را به وعده های فرا زمینی و فرا مزرعه ای توجیه می کند. بسیاری از منتقدین به این امر اشاره دارند که موزز همان نماد کلیسا در داستان مزرعه ی حیوانات است که تفکر های دینی را برای بقای حکومت به کار می گیرد.
می توان گفت که جورج اورول یک دید همه جانبه به انقلاب ها و دولت های دیکتاتوری داشته است و با ورود این شخصیت به داستان به این امر اشاره می کند که به چه میزان دیکتاتور ها و جکومت های دیکتاتوری از تمامی ابزار ، حتی یک امر مقدس مانند دین نیز بهره می برند تا که حکومت خود را پیش ببرند. .