اختصاصی طرفداری - در برنامه در حریم چهره ها به دیدار رضا شاهرودی رفتیم. رضا شاهرودی بازیکن سابق پرسپولیس و تیم ملی ایران خاطرات جالبی از دوران بازی خود در گفت و گو با سامان خدائی به زبان آورد. مصاحبه رضا شاهرودی را در ادامه می توانید تماشا کنید:
سلام و درود دارم خدمت مخاطبین عزیز رسانه طرفداری. امروز گفت و گویی داریم در حریم چهره ها. چهره ای که برای چند نسل خاطره ساز است. به سراغ آقای رضا شاهرودی آمده ایم و ایشان میزبان دوربین طرفداری هستند. آقا رضا، این شما و این مخاطبان رسانه طرفداری.
سلام و عرض ادب دارم. خوشحالم که در خدمت شما هستم.
با این سوال شروع کنیم. لقب رضا مالدینی از کجا آمد.
همانطور که می دانید تمرینات ما در گذشته در کارگران بود و این لقب توسط شخصی به نام آقای جهانگیری که خودشان اکنون مربی هستند به من داده شد و البته این لقب افتخاری است که طرفداران پرسپولیس به من دادند. به هرحال پائولو مالدینی یکی از چهره های خوب دنیا است که هم پست من بوده و از داشتن این لقب خوشحالم.
به خاطر دارید که از چه زمانی با این لقب شما را صدا کردند؟
اوایل سال 1371 که چند بازی برای پرسپولیس کردم و از قسمت هواداران دو آتیشه این لقب سر زبان ها افتاد.
روایتی شنیدیم از سال های جوانی شما. وقتی که آقای محمد مایلی کهن از شما انتقاد کرده در پاسخ به ایشان گفته اید که من صد هزار هوادار دارم و رضا مالدینی هستم.
سوال بسیار خوبی پرسیدید تا هواداران هم این موضوع را بدانند. آن روز من نیم ساعت دیر به تمرین رسیدم و بعداز ظهر آن نیز به مسابقات جام ملت های 1996 در دبی اعزام می شدیم. من و نعیم سعداوی دیر به استادیوم رسیدیم. از نعیم پرسیدم که چرا ایستادی و سر تمرین نرفتی که او پاسخ داد به من گفته شده تمرین نکنم. من به او گفتم بیا برویم و به حاج آقا می گویم که سوءتفاهم شده است، اما آقای مایلی کهن به ما گفت که چون دیر آمده اید نباید تمرین کنید. بعد از آن من به آقای مایلی کهن گفتم که اشکالی ندارد یک بار این اتفاق افتاده و چند بازیکن را مثال زدم که دیر سر تمرین آمده اند اما آن ها را بخشیده اید اما آقای مایلی کهن گفت که آنها فلانی هستند! من هم فقط گفتم که معنی فرق را هم فهمیدیم. آقای مایلی کهن را خیلی دوست دارم اما نمی دانم چرا این حرف را زد شاید خواسته خودش را توجیه کند. البته که آقای محمد مایلی کهن همیشه برای من قابل احترام است. واقعیت این است و کسانی که مرا می شناسند، می دانند که هیچگاه از این الفاظی که گفتید استفاده نکرده ام. در شخصیتم نیست از این حرف ها بزنم.
فکر می کنم آقای مایلی کهن هم این اتفاق را در کتاب خاطراتشان آورده اند.
بله درست است. ایرادی ندارد، ایشان فردی قابل احترام است و من صراحتاً جلوی دوربین این حرف را می زنم.
در حال حاضر رابطه شما با آقای مایلی کهن چگونه است؟
خیلی خوب است. تلفنی با هم ارتباط داریم. آقای مایلی کهن در زمان مربیگری شان به ما اعتقاد داشتند و این باعث ایجاد رفاقت شد و ثمره آن نیز صعود به جام جهانی 1998 بود.
در خصوص لقب تان داستانی شنیدیم. زمانی که در اردویی در ایتالیا بوده اید شهردار یکی از شهرها از اردو دیدن کرده اند و از شما پرسیده که آیا شما هم ایرانی هستید؟ موضوع چه چیزی بوده است.
نه این اشتباه است. برای جام باشگاه های آسیا در دوران آقای استانکو به مالزی رفته بودیم و دو روز قبل از اولین بازی مان به سفارت دعوت شدیم. من کنار آقای استانکو ایستاده بودم و همینطور که آقای سفیر آمدند با ما دست بدهند، به هرحال من مقداری بور بودم و فکر می کردند خارجی هستم و ایشان به من گفتند هِلو! که من پاسخ دادم من ایرانی هستم. پس از آن همه اعضای تیم خندیدند.
یک بازی میان پیشکسوتان پرسپولیس و میلان برگزار شد. شاید برای خیلی از بینندگان در آن بازی تقابل رضا شاهرودی و پائولو مالدینی مهم بود، اما متاسفانه فقط 30 ثانیه بازی کردید و مصدوم شدید.
یک هفته قبل از بازی در باشگاه کارگران تمرینات مان را شروع کردیم. آقای علی پروین هم آمدند و به هرحال وزن مان در آن زمان زیاد بود. به جز برخی از پیشکسوتان همه ما در آن زمان چاق بودیم و در حین تمرین، کشاله پایم کش آمد و آن روز هم به زور آمپول بازی کردم. آقای علی پروین اصرار کردند بازی کن و گفتند این همه هوادار آمده تا تقابل شما با پائولو مالدینی را ببینند. به هرحال به زور آمپول آمدم و در حین گرم کردن هم هیچ دردی نداشتم. آن زمان همه بازیکنان لیگ هم به توپ مسابقات ایراد می گرفتند. تا آمدم پا به توپ شوم، پایم روی توپ رفت و کلا کشاله همسترینگم پاره شد و 7-8 ماه هم نتوانستم تمرین کنم و فقط فیزیوتراپی داشتم.
حیف شد ولی، مردم هم خیلی ناراحت شدند.
بله، هواداران خیلی لطف داشتند. جا دارد از همه آنها تشکر کنم. در هر گوشه زمین مرا تشویق می کردند و خود مالدینی تعجب کرده بود و فکر می کرد در حال تشویق او هستند (با خنده). در این سطح بازیکن زبان انگلیسی بلد است، البته نمی گویم خیلی بلدم ولی دست و پا شکسته می توانم صحبت کنم. هر چیزی به مالدینی می گفتم، اعتنایی نمی کرد. به هرحال بازیکنی در این سطح غرور خاصی داشت چون شب قبل از آن هم مقداری اذیت شده بود، اما برعکس مالدینی، گتوزو خیلی خوب بود و همه از او راضی بودند. با همه هواداران عکس گرفت و حوصله داشت، اما مالدینی اینجور نبود.
آقای کریم باقری هم خطای شدیدی روی گتوزو کرد.
بله کریم باقری هم خطای شدیدی روی گتوزو کرد و او دید از خودش خشن تر هم وجود دارد.
تیم ملی اردویی در ایتالیا داشت. زمانی ایویچ سرمربی تیم ملی بود و می گفت علیه من کودتا شده و برخی می خواهند مرا از تیم ملی بیرون کنند.
بله بازی با آ اس رم بود که 7 گل خوردیم. روزهای قبل از آن صبح و شب تمرینات خیلی شدیدی انجام می دادیم و بدن های ما خسته بود. در آن بازی هم ایشان ترکیب اصلی نگذاشته بود و تقریبا همه بازیکنان فیکس در نیمه اول بیرون بودند و آن اتفاقات افتاد. به هرحال ایشان هم فردی حرفه ای بودند و بعد از آن در هتل با هم صحبت کردیم و با لبخند به بچه ها خسته نباشید گفت و روحیه می دادند. بالاخره همه ما از چنین باختی ناراحت بودیم ولی آنها حرفه ای بودند و نگاه شان با ما فرق داشت و می گفتند این بازی فقط دوستانه بود، مهم نیست و به فکر بازی بعد باشید. کلا با خنده با ما صحبت می کردند و همین باعث اخراج شان شد.
یعنی به خاطر این رفتار، فدراسیون با ایشان قطع همکاری کرد؟
بله.
اینکه خود ایشان گفتند برخی بازیکنان کم کاری کرده اند صحت دارد؟
این موضوع را رد می کنم. اینکه بازیکنی تمام توانش را نگذارد صحت ندارد. برای خودم هم چنین اتفاقی افتاده است، چون شاید یک بازیکن در یک بازی خیلی ضعیف کار کند، برای همه این اتفاق رخ داده چه بسا این موضوع برای کل تیم رخ دهد. به هرحال فوتبال یک بازی گروهی است و در یک بازی می بینید کل تیم وضعیت خوبی ندارد و این ربطی به کم کاری ندارد. بازیکن زمانی که وارد بازی می شود تلاش می کند تا بهترینش را به نمایش بگذارد.
شاید آه والدیر ویرا دامن گیر ایویچ شد. چون او معتقد بودند که حق ایشان است که سرمربی تیم ملی در جام جهانی باشند. اما نه ویرا نه ایویچ، تیم ملی با جلال طالبی به جام جهانی رفت.
جا دارد از آقایان مایلی کهن، ایویچ و ویرا تشکر کنم. چون واقعا زحمت کشیدند. دو اردو داشتیم در کرواسی و ایتالیا و آقای ایویچ در آن زمان تمرینات بدنسازی خیلی خوبی داشتند و عملکردمان در آن مسابقات را مدیون ایشان و آقای مایلی کهن هستیم. بعد از آن تصمیم بر این شد که آقای طالبی مربی باشند، ایشان هم در اندازه خودشان زحمت کشیدند ولی بازیکنان آن موقع شاید نیاز آنچنانی به مربی نداشتند چون خودشان هرکدام وزنه سنگینی بودند. از احمدرضا عابدزاده و علی دایی گرفته تا خداداد عزیزی. همه به نوعی کار خودشان را بلد بودند.
صحبت ویرا شد. این که میگفتند ویرا واقعاً کارهای نیست و تصمیمات فنی بر عهده کس دیگری است، درست بود؟
تمام دنیا همین است. مربی که تازه تیم ملی را دستش میگیرد تا بیاید تاکتیک خودش را در تیم اجرا کند زمان می برد. آقای ویرا زمان را از دست داده بود. درست یادم است که تمرینات ما در زمین پیکان بود و وقتی میآمد کارهای تئوری با ما انجام میداد تا تمرین کنیم. چون واقعاً نمیتوانست کاری بکند. برای بازی با استرالیا که در ایران بود، استرالیاییها آمدند گرم کنند. آن موقع شرایط زمین چمن آزادی خیلی بد بود. تا داخل زمین شدند روحیهشان به هم ریخت. ما هم سریع فهمیدیم و گفتیم اینها روحیهشان را از دست دادهاند و امروز روز ماست. ما هم توی ایران باید میبردیم. حالا توپهایمان جز یکی تبدیل به گل نشد. واقعاً هم آن موقع استرالیا یکی از بهترین تیمهای دنیا بود. همه بازیکنانش هم در لیگهای معتبری مثل انگلیس بازی میکردند. اکبر استاد اسدی میگفت ما استرالیا میرویم و گل میخوریم و بر میگردیم. شرایطمان خوب نبود. آنجا هم که رفتیم 7 یا 8 ساعت تفاوت زمانی با ایران داشت و خوابمان هم به هم ریخت. توی یک زمینهایی ما را میبردند تمرین کنیم که شیب داشت. حالا نمیدانم از قصد این کار را میکردند یا نه. خلاصه خیلی مشکلات بود و دست در دست هم دادیم و دعای مردم عزیزمان هم بود که توانستیم راهی جام جهانی شویم.
گفتید ویرا در کارهای فنی دخالت نمیکرد و بیشتر تئوری گفت. پس چه کسی تیم را تمرین میداد؟
خود ویرا هم تمرین میداد و کمکش هم آقای بیژن ذوالفقارنسب بودند. تمرین میکردیم اما بیشتر تئوری بود و روحی روانی با ما کار میکرد. چون خودش هم می دانست استرالیا تیم بزرگی است. ما آنجا رفتیم و یک شرایط بدی برایمان ایجاد شد. خوابمان درست نبود و صبحها خوابمان میگرفت. آقای ویرا هم میگفت حتماً باید صبحانه بخورید. ما تازه 7 صبح خوابمان میبرد. میگفت حتماً ساعت 8 باید بیایید صبحانه بخورید. میگفتیم هنوز با شرایط وفق نشدهایم ولی میگفت صبحانه را حتماً باید بخورید. ما هم بیخوابی میکشیدیم و سر صبحانه اصلاً حال نداشتیم با هم سلام علیک کنیم. سریع صبحانه را میخوردیم و باز می رفتیم میخوابیدیم. شرایط خوبی نبود. روز بازی هم همه استادیوم استرالیایی بودند حالا ایرانیها هم زحمت کشیده و آمده بودند. یکباره دیدیم فیلم بازی را انگار تند کرده بودند و نیمه اول باید 5 یا 6 گل میخوردیم. خداراشکر روز خوب احمدرضا عابدزاده بود. نعیم سعداوی هم خیلی جالب است. آن بازیکنی که سمت چپ بازی میکرد و نعیم در دفاع راست، جلویش بازی میکرد. نعیم خودش خیلی بازیکن سرعتی است. آن بازیکن استرالیایی ده متر توپ را میانداخت پشت نعیم و میرفت سانتر میکرد. ببینید او چه سرعتی داشت. از یک چیزی نگذریم. آن کسی که آمد تور دروازه را پاره کرد به نفع ما شد. 5 یا 6 دقیقه استرالیا در حال حمله طوفانی بود و توری که پاره شد و هفت دقیقه ای زمان بازی را گرفت به نفع ما شد. آن ها نتوانستند دیگر حمله کنند. خداراشکر علی دایی یک پاس عمقی به خداداد عزیزی داد و توانستیم به جام جهانی صعود کنیم.
روایتی هست در رختکن و بین دو نیمه آن بازی که ویرا گفت دیگر کاری از دست من بر نمیآید.
دقیقاً درست است. همهاش هم تند تند سیگار میکشید. اعصابش به هم ریخته بود. میگفت من دیگر هیچ چیز به شما نمیتوانم بگویم هر کی برود کار خودش را انجام دهد. ما هم دست گذاشتیم و یا علی گفتیم و رفتیم داخل زمین. دعای خوب مردممان بود و آن کسی که هم که تور را پاره کرد به نفع ما انجام داد و رفتیم جام جهانی.
یک خاطره از روی نیمکت. ابراهیم تهامی روی نیمکت میگفت من را بفرستند داخل زمین، کار را در میآورم؟
آره. رفت داخل زمین و هر چی هم گل زدیم ابراهیم گفت من روی آن تاثیر گذاشتهام. ابراهیم هم واقعاً بازیکن خیلی خوبی بود. در ارنج خداداد عزیزی و علی دایی بودند بازی کمتر به او میرسید. اما واقعاً بازیکن تکنیکی بود. در تمرینات ابراهیم تهامی روحیه خیلی زیادی داشت مثلاً میخواستیم یک تمرینی تک به تک شویم. آقای مایلی کهن از خط دروازه پاس میداد گلرها از دروازه بیرون میآمدند و با آنها تک به تک میشدیم که گل بزنیم. همیشه هم شرط میگذاشتیم. مثلاً از 15 یا 20 تا بازیکن مثلاً اگر 8 تا گل بزنیم دروازهبانها باید حرکت شنا بروند. اگر هم نه ما باید شنا برویم. اولین نفر خیلی مهم بود. میگفتیم کی برود اولین توپ را گل کند که روحیه بچهها بالا بیاید. ابراهیم تهامی همیشه اول بود و میرفت همه را بیرون میزد. میگفتیم "ابراهیم بابا نکن این کار را". میگفت "نه این یکی را گل میکنم". این بود که در تمرینات هر چیزی میگفتیم او نفر اول بود.
برگردیم سر بحث ایویچ. خیلیها میگفتند که او تاثیر زیادی روی فوتبال ما گذاشت. ساختار دفاعی و فوتبال ایران را درست کرد. این گفته درست بود؟ تاثیراتی داشت؟
از دوستان دیگر هم بپرسید میگویند بیشتر بحث بدنسازیاش خیلی خوب بود. همیشه به ما میگفت. هم ایشان میگفت هم استانکو که مربی تیم ملی و پرسپولیس بود این را به ما میگفت که شما باید سطحتان را باید به اندازه بازیکنان اروپایی برسانید. مثلاً ما نهایتاً در یک بازی 7 یا 8 کیلومتر و بازیکن دوندهمان 9 کیلومتر میدوید. ایویچ میگفت من این را باید برسانم به 12 کیلومتر. هر بازیکنی که بتواند 12 یا 13 کیلومتر بدود ما میتوانیم برای تیمهای اروپایی خطرناک باشیم. یک اردوی خوب در بروجرد داشتیم و بعد از آن به ایتالیا رفتیم. صبح که بلند میشدیم و با آقای ایویچ سلام علیک میکردیم میگفت 15 تا 200 متر با 100 درصد سرعت طول زمین را بدوید و برگردید. خودش هم وسط زمین میایستاد. واقعاً چشمان مان این 15 متر آخر را نمیدید. من هم شرایطم خیلی خوب بود.
در خصوص ایتالیا گفتید. یک جنجال دیگر نیز در این اردو رخ داد. مثل اینکه با علی دایی یک درگیری داشتید. الان که 22 سال از آن ماجرا گذشته است و اسرار نظامی هم پس از 30 سال فاش می شود. الان شاید ماجرا را بتوان بازگو کرد که دعوای رضا شاهرودی و علی دایی به چه دلیلی بود؟
آن موقع من کمی جوانتر بودم و در تمامی تیم های دنیا این مسائل پیش می آید. تمرینات شش مقابل شش بود و آقای ایویچ خودشان یار مستقیم را مشخص می کردند. تمرین بعد از ظهر برگزار می شد و هوا بارانی بود. یار مستقیم من آقای دایی بودند. من اجازه نمی دادم استپ کند و بالاخره یک تکل زدیم و به هم برخورد کردیم و آقای دایی الفاظی را به کار برد که به من برخورد. آن موقع جوان بودیم و بالاخره پیش آمد. الان هم من با آقای دایی هیچ مشکلی ندارم. دوست هستیم و ایشان پرسپولیسی هم هست. برخورد فیزیکی هم با هم داشتیم و منجر شد که من اردو را ترک کنم و به ایران برگردم. جا دارد از همه بازیکنان تشکر کنم. آقای تیمسار نوآموز هم سرپرستمان بود. یک جلسهای گذاشتند و بلیت را هم اوکی کرده بودند که به ایران برگردم. همه بازیکنان یکی یکی پا شدند و گفتند رضا شاهرودی برود ما هم بر میگردیم که همه بازیکنان محبت کردند و همانجا تمام شد و با آقای دایی روبوسی کردیم و در اردو ماندم. رفتیم فرانسه و متاسفانه یک روز قبل از بازی با یوگسلاوی مچ پایم آسیب دید.
بعد این همه تلاش، بدشانسی بزرگی بود.
من دو تا بدشانسی بزرگ آوردم. یکی جام ملتهای 1996 بود و یکی هم جام جهانی. من شرایطم برای اروپا فراهم بود که بروم و با تیمهای اروپایی هم صحبت شده بود. آقای عابدینی هم میدانند من در جام جهانی کارم با هامبورگ آلمان تمام شده بود و متاسفانه توی غرب به جز آقای مهدوی کیا که خوب بازی میکرد یک سری مسائل اتفاق افتاده بود که میگفتند ما فقط باید بازیکن ایرانی را ببنیم که از لب خط زمین داخل بیاید. اگر داخل بیاید ما قراردادش را میبندیم. آقای عابدینی هم در فرانسه بین تماشاگران نشسته بود. این بدشانسی را آورده بودم یک روز قبل بازی با یوگسلاوی پایم پیچ خورد. بازی با آلمان حتی به مچ پایم آمپول زدم و گرم هم کردم و دیدم شرایط بازی ندارم.
مهرداد میناوند جای شما بازی کرد و یک موقعیت خیلی خوب هم گیرش آمد. آن لحظه حسرتی نبود که بگویید اگر من بودم این موقعیت چه میشد؟
مهرداد هم بازیکن خوبی بود و اما خود طرفداران همیشه میگفتند اگر من بودم آن توپ را گل میکردم. خودم هم بعد این همه تمرین که کردم، شرایط مسابقه را داشتم و آن اتفاق برایم افتاد، بالاخره آدم یک چیزهایی در مغزش میآید. من هم آن شرایط برایم پیش آمد و گفتم ای کاش من بازی میکردم و نه این که حتماً گل بزنم اما میتوانستنم به تیم ملی کمک کنم.
یک جورایی رابطه شما با مهرداد میناوند هم پرتلاطم بود.
نه اینطور نیست. هر مربی نظر خود را دارد و دوست دارد که بازیکن های خوب را بازی دهد. مربیان اعتقاد داشتند مرا بازی دهند. مهرداد هم بازیکن خوبی بود اما آقای مایلی کهن و ایویچ ترجیح می دادند مرا بازی دهند. من با مهراد هم رفاقت و هم رقابت داشتم. مهرداد هم بچه شوخی بود. میناوند هم خوب کار کرد و به اشتورم گراتس اتریش رفت و موفق شد. من، مهرداد را خیلی دوست دارم و مشکلی با وی نداشتم.
شوخی هایی در مورد لژیونر شدن مهرداد میناوند بود. نظرتان راجع به تیتر ‘’تیم ها مهرداد را می خواهند، اما مرا کسی نمی خواهد’’ که منتسب به شماست، چیست؟
(با خنده) نه، من اصلا چنین صحبتی نکرده ام و در آن زمان، روزنامه ها مصاحبه ها را خودشان می زدند. در گذشته فضای مجازی نبود و روزنامه بود. یک داستان جالب برایتان تعریف کنم. من در ابهر زنجان بودم و خبرنگار با من تماس گرفت و گفت کجایی؟ گفتم ابهر و فردا تیتر زدند قطر. واقعا از خودشان مصاحبه می زدند. تا حالا نگفته ام، ولی من مهرداد را دوست دارم و مهرداد بچه خوبی است. میناوند انسان شوخ طبعی است و بارها خاطره هایی را در مورد من تعریف کرده است و آمده بود در تلویزیون تعریف کرده بود که از زیر دوش بیرونش کشیدم. می گفت عجله داشتم و می خواستم مصاحبه کنم و همان موقع آقا رضا آمد و از زیر دوش مرا بیرون کشید و گفت اول بزرگترها دوش می گیرند و بعد نوبت شما می رسد.
نظرتان در مورد تشویق شدن توسط هواداران استقلال در بازی با دالیان چیست؟
دالیان به من پولی نداد و من 9 ماه در این باشگاه بودم اما یک دلار هم نگرفتم. شانس ما هر جا می رویم بی پول می شوند. طی صحبت هایی که با آقای عابدینی داشتم، قرار شد برگردم و حتی یک ماه هم تمرین نکردم. به موعد جام باشگاه ها رسیدیم و قبل از بازی ها نماینده دالیان به سراغ من آمد و پرسید که چقدر پول برای بازی در این یک ماه می خواهم. من هم با مشورت آقای عابدینی متن قرارادی را به آن ها دادم و گفتم پول را هم باید نقد همان ابتدای کار می گیرم. من تمرینی نکرده بودم و با تجربه خود جلوی استقلال بازی کردم. خداراشکر بازی بدی جلوی استقلال انجام ندادم. جا دارد از همه هواداران هم تشکر کنم. بازی در ماه محرم هم بود و سینه زدن کل استادیوم باعث ترس چینی ها شده بود و من دلیل اینکار را برای آن ها توضیح دادم. برایشان خیلی جالب بود. طرفداران پرسپولیس هم که آمده بودند، مرا تشویق کردند و طرفداران استقلال هم در مواقع کرنر اشیاهایی را به سمت من پرتاب می کردند، اما نباید این الفاظ برای من به کار برده می شد و من بعد از بازی هم گفتم که بازیکن ملی هستم. 100هزار نفر داخل استادیوم نمی توانستند استقلالی باشند، هواداران پرسپولیس بسیار زیاد هستند و همیشه حمایت می کردند و حتی سر تمرین هایمان نیز می آمدند.
تجربه شما از زندگی در چین چگونه بود؟
من فکر می کردم شهر دالیان شهر بزرگی است و تصور می کردم همه چیز در شهر دالیان است، اما ما متاسفانه 40 کیلومتری شهر بودیم و در آنجا به همراه سه بازیکن خارجی و مربی دروازه بان ها در یک هتل بودیم. وقتی به شما پول حرفه ای می دهند کار حرفه ای هم از شما می خواهند. از ساعت 8 صبح بیدار می شدیم و داخل کمپ بودیم و صبحانه و ناهار می خوردیم و البته غذاهایی به ما نمی دادند که باب میلمان باشد. در مورد غذا هم هر چیزی که به بازیکنان خود می دادند به ما هم می دادند. یک هافبک از چکسلواکی داشتیم که هفت هشت سال در چین بود و می گفت باید به غذاها عادت کنم. آنها سوسک، خرچنگ و مار می خوردند و او هم به همراه آن ها این غذاها را می خورد و به او می گفتم چطور می توانی این ها را بخوری؟ یک قابلمه بزرگ وسط میز داشتند که آب داخل آن مثل سیرابی شیردان بود. یک میخ روی میز گذاشته بودند و مار را از گردن می زدند و پوستش را می کندند و می آمدند آن را داخل آن آب می ریختند. همه هم بر می داشتند می خورند و شرایط بدی بود. الان هم امیدوارم این ویروس کرونا زودتر از بین برود، به شرط اینکه همه مردم عزیزمان رعایت کنند و تصور نکنند که تمام شده است و مسائل بهداشتی را رعایت کنند و اگر کاری نداشتند، در خانه هایشان بمانند. من یکی از مشکلات اصلی که در چین داشتم خورد و خوراک بود و الان با این قضیه کرونا متوجه می شوید چه کشیده ام و به همین دلیل بود که به آقای عابدینی گفتم حاج آقا یک طرفه فسخ کنید تا من به ایران بیایم و اصلا نمی توانم اینجا ادامه دهم. اگر در خود دالیان بودیم، مشکلی نداشتم چون غذا و رستوران های ایرانی بودند. چون در آن شهر بودیم، بیشتر اردوهای ما هم در آنجا برگزار می شد و شرایط بدی بود.
شما ترکیه هم رفتید. گویا کلاه برداری هایی از بازیکنان انجام می شد و یک سری امضاها توسط ایجنت ها جمع آوری می شد. به نظر می رسید لیگ ناامنی بود.
بله، آن شرایط موجود بود. یادم است آقای خاکپور که رفتند، فکر می کنم به وان اسپورت رفتند و به منم گفتند مواظب خودت باش و توضیحاتی در خصوص شرایط دادند بنابراین من با آگاهی کامل رفتم. آنموقع به این فکر می کردیم که شانس در خانه آدم را یکبار می زند. آقای عابدینی پرسید: "می خواهی به ترکیه بروی؟" مقدماتی جام جهانی بود و در هتل هما بودیم. گفتم "آره حاج آقا." نماینده شان آمد و طی جلسه ای که داشتیم، قرار شد راهی آنجا شوم و حاج آقا عابدینی هم همیشه پرستیژ بازیکن را بسیار زیاد حفظ می کرد از بابت اینکه همیشه می گفت کلاس کاری را حفظ کنید. به ترکیه رفتیم و فکر می کنم در فیلم هایشان هم دیدید که وقتی بازیکنی می آید، با ده فیلمبردار به فرودگاه می آیند و به منم آنجا گفتند که فقط 5 دقیقه مصاحبه کن و بعد می رویم. ایستادم، 5 دقیقه مصاحبه کردم و بعد به هتل خوبی که برایمان گرفته بودند، رفتیم. بعد حاج آقا گفتند بهانه بگیر و بگو هتلمان خوب نیست. گفتم حاج آقا هتل خوب است که ایشان گفت مربوط به کلاس کاری است. گفتیم از هتل راضی نیستیم و به هتل دیگری برویم. دیوانه شده بودند و می گفتند هتل به این خوبی است. گفتیم قبول نیست و باید به جای دیگری برویم که ما را به جای دیگری بردند. به حاج آقا گفتم چرا اینکار را کردیم که در جواب گفت: "بگذارید کلاس و شخصیتتان حفظ شده و بدانند چه بازیکنی را به خدمت گرفته اند." حاج آقا عابدینی قراردادی با این تیم بسته بود که زمانی که من درحال جدا شدن از این تیم بودم، مدیرعامل این تیم باورش نمی شد که چنین قراردادی را امضاء کرده و با می گفت من چنین قراردادی را امضاء کردم!؟ قرارداد به صورتی بود که حتی در بازی های دوستانه هم باید به من اجازه می دادند که برای تیم ملی بازی کنم. در بازی های مقدماتی جام جهانی به مشکل خوردیم چرا که می گفتند نباید برای تیم ملی بازی کنی و باید برای ما بازی کنی که گفتم شما در قرارداد گفته اید حتی در بازی های دوستانه هم می توانم بروم چه برسد به این بازی که رسمی است. سر این موضوع به مشکل خوردیم و بعد آمدیم.
شما به خاطر چهره و بازیتان، یکی از محبوب ترین فوتبالیست های تاریخ ایران بودید و حتی شما را رضا مالدینی خطاب می کردند که چهره رویایی بسیاری از ایرانی ها بود. بعد از فوتبال، رفتار مردم چگونه بود؟
مرسی لطف دارید. بخشی از یک بازیکن فوتبالش است و بخش دیگر مربوط به مردم داری می شود. وقتی فوتبال بازیکن تمام می شود، به مردم می رسد. حتی در زمان فوتبال هم بازیکن باید مردم دار باشد. یعنی حتی اگر در کوچه و خیابان با ماشین می آیند و ماشینی هم از بغل می آید، ذوق کرد و خواست با شما عکس بگیرد، کنار بزنید، پایین بیایید و عکس بگیرید چرا که من اینکار را انجام دادم و دوستان هم همه می دانند. وقتی چنین کاری انجام می دهید، طرفداران در این باره به یکدیگر می گوید و برای خود اعتبار می خرید و همه دوستتان خواهند داشت و در مورد مردمی بودن شما می گویند. واقعا هم همین است. یک سری برای خود بادیگارد می گیرند اما مگر یک طرفدار می خواهد با آن شخص چیکار کند؟ غیر از این است که می خواهد شما را بوس کند، امضاء بگیرد یا عکسی با شما بگیرد؟ می خواهد شما را بزند؟ طرفدار که نمی آید شما را بزند. بعضی ها ادای یک سری چیزها را در می آورند که خوب نیست می روند بادیگارد می گیرند. اتفاقا دوستانی دارم که بادیگارد هنرپیشه ها هستند. زنگ زد و گفت "رضا جان اگر می خواهی جایی بروی، بیایم." منم در جواب گفتم : "ما که با کسی کاری نداریم. بادیگارد می خواهم چیکار!؟" طرفدار ما را دوست دارد و وقتی من با آن ها عکس می گیرم، بغلشان می کنم، صحبت می کنیم یا چند تا سوال فوتبالی از من می پرسند، کیف می کنم. چه عیبی دارد؟ زمانی که بازی می کردم هم همینطور بودم. همین کارها باعث می شود که زمانی که بازی را کنار می گذاری، یاد آن برخورد ها می افتند و می گویند در دوران اوجش هم برخوردش با زمان حال، یکسان بود. دوست دارم تمام بازیکنان فعلی و هنرپیشه ها اینگونه باشند. بالاخره یک فوتبالیست ده سال مفید بازی می کند و تمام می شود. پس از آن وارد جامعه می شوی و باید بدانی چه اعتباری را برای خودت نگه داشته ای. همیشه اینگونه بودم و الان هم که می روم شاید چون نسل عوض شده مثل قدیم نشناسند ولی کسانی که می شناسند، می ایستم، وقت می گذارم، عکس می گیرم، خوش و بش خوبی انجام می دهم و می روم.
شما همیشه شماره 16 را درحالی به تن می کردید که فیکس تیم ملی بودید و می توانستید شماره 2، 3 یا 6 را به تن کنید. هیچ منعی درمورد شماره ای که می پوشیدید نبود. معمول نبود که بازیکن محبوب و فیکس تیم ملی، 16 به تن کند. راز این موضوع چه چیزی بود؟
آن زمان آقای انصاری فرد بازی می کردند که حرکات زیبایی را در کناره ها انجام می دادند. منم آن زمان پرسپولیسی بودم و با برادرم بازی ها رو نگاه می کردیم و از فوتبال ایشان خوشم می آمد. در اکباتان تمرین می کردیم، آقای انصاری فرد هم مدتی تمرین می کردند و پس از آنکه دیدند شرایطشان خوب نیست، خداحافظی کردند و از ایشان اجازه گرفتم تا شماره ایشان را بپوشم. از آنجا شروع به پوشیدن شماره 16 کردم و ترجیحا در تیم ملی هم 16 پوشیدم که سر همین موضوع هم با آقای مایلی کهن بحث داشتیم چرا که ایشان می گفتند شما مدافع هستی و این شماره را پوشیدی ولی من گفتم که 16 می پوشم. ایشان محبت کردند و در تیم ملی هم 16 پوشیدم. البته در زمان هیروشیما 1994، شماره 4 یا 6 را پوشیدم و پس از آنکه آقای مایلی کهن آمد، شماره 16 را پوشیدم و به جز دو بدشانسی که آوردم، برایم خوش یمن بود. با تمام وجودم برای پرسپولیس، تیم ملی و هواداران بازی کردم.
مد شده بود که فوتبالیست ها فیلم بازی می کردند و آگاهیم که شما هم پیشنهاد سینمایی داشتید ولی فیلم بازی نکردید. علتش چه چیزی بود؟
اولا که فیلم بازی کردن و اینکه بخواهی حس بگیری، کار سختی است و من این را در خودم ندیدم. به من پیشنهاد شد و حتی جلسه ای هم برگزار شد اما بازهم فکر کردم و با خودم گفتم شاید با فیلم بازی کردن، اعتبار فوتبالی خود را از دست بدهم و ترجیحا پشیمان شدم و قبول نکردم.
می خواهیم به سراغ دوران مربیگری شما برویم اما قبل از آن، یک موضوع درمورد پرسپولیس بپرسیم. شما قدیمی تیم بودید و طبق سنت باید کاپیتان پرسپولیس می شدید اما علی آقا بازوبند را به احمدرضا عابدزاده داد. جریان چه بود؟ صحبتی با شما شده بود؟
بله زمان آقای عابدینی بود و خود من در رختکن گفتم و حتی بازوبند را به دست احمدرضا عابدزاده بستم، چون احمدرضا هم از نظر سنی، هم از نظر کسوت فوتبال از من بالاتر بودند و در خودم نمی دیدم که آقای عابدزاده پس از من وارد زمین شود. با احمدرضا من هم هم اتاقی بودم و هم او رفیق خوبم محسوب می شد و همیشه باهم بودیم. این مسائل را در ذهن خودم حلاجی کردم و به آقای عابدینی گفتم که ایشان هم گفت : "کار خوبی می کنی. واقعا احسنت به تو." زمانی که در رختکن می خواستیم دست یا علی بدهیم، بازوبند را باز کردم و بر بازوی احمدرضا عابدزاده بستم.
رختکن تیم علی پروین ترسناک بود. اخلاق های مربی گری ایشان، حساب بردن ها و ...
نه. علی آقا پروین شناسنامه پرسپولیس بود. هم تیم ملی زیر نظر ایشان بود و هم پرسپولیس و بالاخره بزرگتر تیم بودند. حالا چیزهایی که می گویند ایشان در رختکن فحش بد می دادند را من رد می کنم. اصلا از این فحش ها استفاده نمی کردند. حالا به چند بازیکن می توپید که خب مشکلی نیست. من خودم الان مربی شدم و بعضی وقت ها که مثلا باختیم و اعصابم خرد است، به بازیکنم توهین میکنم. عیب ندارد. در یک مجموعه مربی مثل یک پدر می ماند. در بعضی از دیدارها، بازی گره می خورد یا می باختیم و همه مشکلات باخت گردن سرمربی می افتد و بالاخره سرمربی نیز انسان است و ممکن است یک زمانی از کوره در برود و چند تا حرف هم به بازیکن بزند. اما آن الفاظی که می گویند را ایشان به کار نمی برد.
خاطره جذابی دارید از رختکن پرسپولیس در زمان علی پروین؟
یک بار بازی گره خورده بود، صدهزار تماشاگر آمده بودند، آمدیم در رختکن و ایشان با فریاد گفتند که چرا اینگونه بازی می کنید؟ یک دفعه حمید استیلی گفت علی آقا چیکار کنیم؟ گفت زکی، من باید بگویم شما چیکار کنید؟ گفتیم خب شما مربی هستید علی آقا. گفت من این حرف ها حالی ام نمی شود، الان باید بروید و 3 گل به این تیم بزنید. ما هم گفتیم چشم. رفتیم و بازی را بردیم و پس از آن خبرنگاران از نیمه علی پروین می گفتند که چه کرده است. علی آقا خیلی خوب بود.
شما مربی شدید و هماینطور که می دانید نسل شما با نسل جدید فرق کرده است. همانطور که گفتید، میناوند را از زیر دوش بیرون آوردید که بازیکن بزرگتر دوش بگیرد. چه توصیه ای برای بازیکنانی دارید که ناسازگار هستند و به حرف مربی گوش نمی دهند؟
من خصلت خودم در مربیگری این است که همیشه نظم و انضباط داشته باشم و همیشه هم این را رعایت کرده ام. وقتی بازیکن خطا می کند تا یکی دو بار می شود آن را ببخشید اما بعضی اوقات باید پا روی دلت بگذاری و اگر نتوانی پرستیژ کاری خود را از دست می دهی و هیچ بازیکنی برای مربی تره خرد نمی کند. من همیشه در هر تیمی که بوده ام، سعی کردم که نظم را رعایت کنم. همین تیم ملی امید که مربی اش بوده ام، شرایط خیلی بدی داشت و وقتی که ما آمدیم، جلوی برخی از مسائل را گرفتیم. به عنوان مثال بازیکن با دمپایی وارد لابی هتل می شد و این بد است. شما یک بازیکن ملی هستید و باید استایل یک بازیکن ملی را رعایت کنید. ممکن است شخصی وارد هتل شود و می خواهد عکس بگیرد و این تیپ و قیافه را می بیند و این زننده است. من توانستم این مسائل را درست کنم. مثلا می گفتیم که ساعت 4 جلسه است و تمام مربیان می آمدند و می نشستند و بازیکن ساعت 4:15 دقیقه می آمد و اصلا عین خیالش هم نبود. من با دیدن این چیزها حرص می خورم و به خاطر همین هم جلوی این مسائل را گرفتم. در هر تیمی که من باشم، یا کار نمی کنم، یا اگر کار کنم، اینطوری کار می کنم. می گویم من سطح کاری ام این است و باید نظم در تمرین باشد. چون اگر نظم نباشد همین در زمین مسابقه نیز پیاده می شود و بازیکن نظم تیمی را رعایت نمی کند و در صدم ثانیه گل می خوریم. ما موفق شدیم که این شرایط را در تیم امید درست کنیم. در خصوص بازیکنان نیز اصلا به این نگاه نمی کردیم که این بازیکن فلان تیم است و ... اصلا به این چیزها توجهی نداشتیم. فقط به تیم ملی فکر می کردیم و واقعا بازیکنی که شایسته بود را در تیم می گذاشتیم. این بازی هایی که رفتیم را شاید خیلی از دوستان ناراحت شدند و بحث این است که ما فقط یک تعدادی را می توانستیم همراه خودمان ببریم. در بعضی از پست ها بازیکن خیلی داشتیم. به عنوان مثال در پست هافبک وسط. اما بالاخره 4 بازیکن را می شد برد، از اینجا از تمام کسانی که با ما بودند و در اردو ما را همراهی می کردند عذرخواهی می کنم اما واقعا نمی توانستیم آن ها را با خود ببریم و قانون این اجازه را به ما نمی داد. آن ها نیز چیزی را از دست ندادند و با آن ها جلسه می گذاشتیم و شرایط را توضیح می دادیم و می گفتیم اینگونه نیست که تو بروی و زانوی غم بغل کنی و باید راه خود را ادامه بدهی.
در نسل شما دفاع چپ های ستاره بسیاری داشتیم بعد که گذشت با کمبود دفاع چپ مواجه شدیم و مربیان مجبور می شدند از پست های دیگر بازیکنان را در دفاع چپ بازی بدهند، مدافع راست، مدافع میانی و حتی هافبک وسط را به سمت چپ بردند، اما آن موقع شما بودید، نیکبخت بود، مجتبی محرمی بود، صادق ورمزیار بود، جواد منافی بود، مهرداد میناوند بود. اگر شما به این اسم ها بخواهیم یک نفر را انتخاب کنید، کدام یک را می گویید؟
من جواد منافی را انتخاب می کنم. اگر آن اتفاق برایش رخ نمی داد، خیلی از حرف ها برای گفتن داشت البته در پست هافبک چپ. چون زمانی که من به پرسپولیس آمدم او و مجتبی محرمی خیلی سرحال بودند و وقتی من آمدم خیلی ها گفتند که شما می روید و پشت خط می مانید و من گفتم که تلاش می کنم و این دو بازیکن را می فرستم یک پست دیگر و همین کار را نیز انجام دادم. مجتبی محرمی را به دفاع وسط بردم و منافی هم رفت هافبک چپ بازی کرد. مدتی هم زوج خیلی خوبی شده بودیم اما این تصادف باعث شد که آقای منافی فوتبال را کنار بگذارد. هرجا هاست موفق باشد. من او را دوست دارم و بسیار هم به بازی اش اعتقاد داشتم.
می خواهیم یک فیلم را نشان شما بدهیم. فیلم برای 25 سال قبل است و آن دربی جنجالی که 2-2 شد و خیلی ها که می گویند اگر رضا شاهرودی اخراج نمی شد، پرسپولیس بازی را راحت می برد.
(در حین دیدن فیلم) بله. در این صحنه من اخراج می شوم و اگر این تکل را هم نمی زدم اتفاقی رخ نمی داد. آقای افشین پیروانی پشت من بود.
بازیکن بعد از تکل شما زیاد غلت زد. این در اخراج شما تاثیر داشت؟
نه، این اخراج من بخاطر کارت بی موردی بود که در نیمه اول گرفتم. آقای فکری روی من خطا کرد و آنجا من کارت زرد گرفتم. این کارت زرد درست بود اما کارت زرد اول درست نبود.
خاطرتان هست در درگیری علی دایی به شما چه گفت؟
بله. گفت عیب ندارد. اگر من در این بازی اخراج نمی شدم می توانستیم تعداد گل ها را بیشتر کنیم و شاید 6 گل سال 51 را تکرار می کردیم (باخنده).
اینجا در این صحنه برای هواداران دست تکان دادید و محروم شدید...
هواداران مرا تشویق کردند و من نیز جواب آن ها را دادم و احساس خوشحالی کردم، اما گفتند که تو عدد 2 را نشان دادی، اما در فیلم مشخص است که فقط دست زدم و به همین خاطر مرا یک سال محروم کردند و بعد عفو به من خورد و محرومیتم 8 ماه شد. واقعا حکم های بدی داده شد و هم استقلال و هم پرسپولیس بهم ریختند و بازی بعد هم رفتند بندرعباس و اصلا انگار بازی نبود، بدون خطا بود و نزدیک به هم نمی شدند. فاصله گذاری اجتماعی را آن موقع رعایت کردند. (با خنده)
حکم های محرومیت چند ماهه فرشاد پیوس و صادق ورمرزیار به خاطر شادی بعد از گل بود؟
حکم های خیلی بدی دادند در آن بازی. نمی دانم چه کسی تصمیم گیرنده بود. دو تیم را به هم ریختند.
آن بازی تعدادی از بازیکنان را به کلانتری بردند، شما هم جزوشان بودید؟
نه من نبودم. فکر کنم آقای محرمی و قلعه نویی که درگیر شدند را بردند. باقی را خاطرم نیست. بعد از اینکه اخراج شدن در دعوا نبودم دیگر. رفتم رختکن، از بالای صندلی می دیدم و نفهمیدم چه کسی را بردند.
در فوتبال امروز، به خاطر تشویق و بوسیدن پیراهن باشگاه، شش ماه محروم می کنند؟
هیچ جا این کارها نمی کنند والله، نمی دانم چه کسانی تصمیم گرفتند.
خیلی ها می گفتند بهتر که رضا شاهرودی اخراج شد، وگرنه درگیری ها بیشتر می شدند، این را تایید می کنید؟
(خنده) شاید! بله بالاخره آقای محرمی هم تیمی من بود، شاید این اتفاق می افتاد، من هم عصبانی می شدم.
از چهار گل بازی سه تای آن ها مشکوک بود. گل دوم بازی هم همین شرایط را داشت. توپ روی خط بود یا گل شد؟
توپ گل شد. آقای داداش زاده جلوی من بود، اگر او نمی زد من می زدم، دیدم که گل شد.
خود شما دوست دارید سرمربی پرسپولیس شوید؟
صددرصد. این آرزوی هر بازیکنی است که در ادوار گذشته برای پرسپولیس بازی کرده و من هم آرزو دارم روزی به نیمکت پرسپولیس نزدیک شوم.
و سوال پایانی طرفداری از شما؛ به دلیل شرایط کرونا، برخی می خواهند لیگ نیمه تمام بماند و برخی می خواهند لیگ ادامه پیدا کند. درخصوص نیمه تمام ماندن باز هم اختلاف نظر بر سر مشخص شدن قهرمان وجود دارد. نظر شما در این باره چیست؟
اولا امیدوارم که همه سلامت باشند و هیچکس درگیر این بیماری کرونا نشود. دوما تیم های دیگر می دانستند یک ماه دو ماه دیگر بازی ها از سر گرفته می شود و همان موقع می توانستند به وزیر نامه بزنند. نه حالا همه چیز جدی شده است نامه بزنند کناره گیری می کنیم. می خواهید کناره گیری کنید، تعارف نداریم، الان پرسپولیس 10 امتیاز جلو است. نامه بزنید پرسپولیس را قهرمان کنند و لیگ تمام شود. آقای پیروانی هم در برنامه زنده گفت ما حاضر هستیم لیگ را ادامه دهیم. دو گزینه وجود دارد، یا لیگ را ادامه دهید، یا خیلی شفاف پرسپولیس را قهرمان اعلام کنید.
خیلی ممنون از شما. من دیگر سوالی ندارم. خیلی ممنون که مقابل دوربین طرفداری قرار گرفتید. صحبت پایانی و خداحافظی با مخاطبان طرفداری را به شما واگذار می کنم.
ممنون، همه چیز عالی بود. دست شما درد نکند. دوستان عزیز رسانه طرفداری را همیشه حمایت کنید. فوتبالی های عزیز مخصوصا هواداران خوب پرسپولیس دوست تان دارم. امیدوارم به زودی زود، نزدیک نیمکت پرسپولیس شوم چون واقعا آرزو است.