یکی که بیشتر نبود. دیگر تکرار نشد. دیگر هم تکرار نمیشود. کی ممکن است کسی پیدا شود و راه بیفتد میان کوچه و بازار برای زلزلهزدهها کمک جمع کند.
کی دیگر میآید که دلش برای تخمهفروش بیبضاعت بسوزد و خرج زندگی او را بدهد. تا سالهای سال ،کدام ورزشکاری است که بعد از زمین زدن حریف، چشمهایش تر شود، چرا که: «مادرش آنجا روی سکوها نشسته بود. من جلوی رویش پسر را شکست دادم. من دلش را شکستم.» کی دیگر این چیزها ممکن است اتفاق بیفتد؟ اینها همه قصه است. افسانه است. کی دیگر یک تختی پیدا میشود که همه عاشقش باشند.
این روزها که میشود، همه دوباره یادش میافتیم. برایش مرثیه یا مدیحهای مینویسیم و میشود الگوی اخلاقیمان. اگرچه به حرف. دوربین را دوباره برمیداریم میبریم ابن بابویه دوری میزنیم و مصاحبهای میگیریم و... تمام.
میرود تا سال بعد. تا دوباره اواسط دی ماه که برسد و مرگ او 40 ساله شود و بار دیگر داستانهایش را تکرار کنیم و بار دیگر از او بگوییم. از غلامرضا تختی، پهلوان بیبدیل همة تاریخ، تنها قهرمانی که وقتی باخت هم از روی دوش مردم که دوستش میداشتند، پایین نیامد. قهرمانی که رفت توی دل مردم و دیگر بیرون نیامد.
سهمی از عشق که به خاطر آن مدالها و عضلهها نبود. نه که نبود. بود. اما فقط به خاطر قهرمانیهایش نبود. بیشتر به خاطر قلبش بود که همیشة خدا برای مردم زد. به خاطر روحی که به وسعت یک ملت بود و خودش را سنجاق کرد به سینة تاریخ. او رفت توی تاریخ و دیگر بیرون نمیآید. بس که بین تمام همگنانش تنها و غریبه بود. بس که انسانیتاش کمیاب و استثنایی بود. /فرهاد عشوندی 17 دی 1385
متن وصیتنامه اول غلامرضا تختی
این وصیتنامه را روزنامة اطلاعات در صفحه چهار شماره12481 مورخ نوزده دی ماه به چاپ رساند. در روزی که تیتر یک روزنامه این بود: «تختی دو ماه و نیم قبل تصمیم به خودکشی گرفت».
«بسمالله الرحمنالرحیم. سپاس خدای را که برانگیخت بندگانش بر وصیت و درود بر پیغمبر و آل او(ص). خدای در قرآن کریم فرموده هر شخصی که شربت ناگوار مرگ را میچشد باید برای سفر دور و دراز تهیه توشه کند.
لذا توفیق رضا ربانی شامل حال غلامرضا تختی فرزند رجب شماره شناسنامه500 از بخش5 تهران شده در حال صحت بدن و کمال عقل پس از احراز به وحدانیت خدا وصی شرعی و قائم مقام قانونی خود قرار داده برادر! ابوینی آقای محمد مهدی تختی را که ثلث مالش را به مصرف دفن، کفن و چهلم او برساند و مابقی این ثلث را به دو خواهر و یک برادرش بدهد و دو سوم مالش را طبق قانون بین وراث تقسیم کند.»
متن وصیتنامه دوم غلامرضا تختی

تلفن داخلی هتل را میگیرد و از مسؤول شیفت هتل برای اتاق23 درخواست قلم و کاغذی میکند و روی کاغذ آرمدار هتل در غروب 16دی، وصیتنامة دوماش را اینگونه تنظیم میکند:
«خانه شمیران به دو خواهرهایم واگذاردم، تا موقعی که زنده هستند از آن استفاده نموده در صورتی که پسرم باقی بود بعد از مرگشان به بابکم واگذار نمایند. مدالهایم را البته اگر بابک عزیزم بزرگ بود مال ایشان بود ولی چون چهار ماه بیشتر ندارد به اسم فرزند دلبندم بگذارید در موزه حضرت رضا(ع) دیگر عرضی ندارم صورت بدهیهایم این است:
بانکها – آنها رهن است
اشخاص:
شرکت مریخ 5بنز 50000 ریال
نیکو سلیمی 40000 ریال
امیر خان 2000 ریال
پرویز خان بیضایی 2000 ریال
روحالله سلیمی 5000 ریال
حاج حسین خاله 5000 ریال
طلب از خسرو ضابطی 20000 ریال
غلامرضا تختی
16 /10 /46
گذری بر ابنبابویه که پهلوان در آن آرام گرفته است
از پیرمردی که 50 سال است در قبرستان ابن بابویه کار می کند می پرسد:«فکر میکنی خودکشی کرده یا کشته شده؟» و پیرمرد جوابش را انگار سالهاست آماده کرده. چون خیلی زود پاسخ میدهد: «معلوم است که شاهپور غلامرضا او را کشته. این را که دیگر همه میدانند. اصلا مگر میشود پهلوانی مثل او خودکشی کند. این یک گناه کبیره است...»
منبع:همشهری آنلاین/17 دی 1385