Matin Mیه روز یه روباه و یه شیر توی جنگل نشسته بودن داشتن صحبت میکردن.
یه خرگوش میاد سریع از بغلشون رد میشه،موقع رد شدن به شیره میگه: ک.ونی ک.ونی
روباه عصبانی میشه و به شیره میگه : عزیز شما سلطان جنگلی،چرا جواب این بیناموسو نمیدی؟
شیره میگه : ولش کن جوونه،بذار حرفشو بزنه
....
چند روز میگذره،دوباره شیر و روباه داشتن با هم حرف میزدن،خرگوش میاد رد میشه به شیره میگه : ک.ونی ک.ونی
روباهه بدجور عصبانی میشه و به شیره میگه :سلطان واقعاً نمیخوای جواب اینو بدی؟ شیره میگه :جوونه ولش کن بذار حرفشو بزنه.
روباه به شیر میگه : باشه ولی اگه دوباره این طرفا پیداش شه میزنم دهنشو میگ.ام..شیر هم میگه باشه
...
دوباره چند روز میگذره و همینجور که شیر و روباه داشتن حرف میزنن،خرگوش میاد به شیر میگه : ک.ونی ک.ونی
این دفعه روباه میفته دنبال خرگوشه.خرگوش بدو روباه بدو..
خرگوش بدو روباه بدو...آخر خرگوش میپره توی لونش و روباه که میاد بپره توی لونهی خرگوش،ک.ونش بیرون لونه گیر میکنه...خرگوش هم از اونور لونه میاد بیرون و همراه خانواده نفری یه دست ترتیب روباهه رو میدن.
...
چند روز میگذره و دوباره روباه و شیر با همدیگه مشغول صحبت بودن،خرگوش میاد رد میشه بهشون میگه:
ک.ونیا ک.ونیاااا
شیر یه نگاه به روباه میکنه میگه نمیخوای جوابشو بدی؟
روباهه میگه جوونه ولش کن بذار حرفشو بزنه😂
پ.ن : نقطهها رو گذاشتم که کامنتم پاک نشه