Navid Milanزیاده ولی یکی رو که این اواخر دیدم و یکم خاص تر هست میگم که تنوع هم حفظ بشه.
سکانس هایی که میخوام بگم از فیلم پیله و پروانه هست، محصول سال 2007. این فیلم بر اساس زندگی واقعی " ژان دومینیک بوبی" سردبیر مجله "ال" ساخته شده که در اثر تصادف تمام بدنش بجز پلک چشم چپش فلج میشه! یعنی فقط میتونه از طریق پلک زدن با چشم چپش با دیگران ارتباط برقرار کنه.
فیلم بشدت دورن گرایی هست و کارگردان کلی از فیلم رو از زاویه ی همون چشم چپ بوبی نشون میده!
با ذکر اینکه فیلم بطور کامل اوج اندوه و ناامیدی دومینیک بوبی رو نشون میده و بعد کم کم اوضاع بهتر میشه. سکانسی داره که مو رو به تن من سیخ کرد! جایی که همچین چیزی میگه : حتما فکر میکنید من چجوری دووم آوردم و تونستم با این مسئله کنار بیام که مدت ها یجا بشینم و فقط به یه نقطه نگاه کنم؟ اینجاست که یه موزیک فوقالعاده پخش میشه و توضیح میده که من یاد گرفتم که هر روز هر جایی دلم خواست میتونم برم. من از طریق افکارم میتونم برم لب ساحل، برم به گرمترین و سردترین نقاط دنیا، با پرستارم تو بهترین رستوران قرار ملاقات بزارم و عاشق بشم و...
این سکانس واقعا تکان دهنده بود.
یه سکانس دیگه از همین فیلم هم هست که اونم خیلی درام و عالیه.
جاییکه همسر و دو تا بچه ی کوچک دومینیک بوبی برای اولین بار بعد از فلج شدنش میبرنش کنار ساحل تا کمی با هم باشن. در حالیکه دومینیک خب اصلا نمیتونه تکون بخوره، آب دهنش از گوشه لبش آویزون شده، و ازین مسئله خیلی خجالت میکشه جوری که کمی هم چشمش از اشک خیس شده، ولی فرزندان کوچکش از دیدنش خیلی شادن و حتی میان اشکا و گوشه لبش رو هم پاک میکنن. حین همین صحنه صدای دومینیک پخش میشه که میگه من اونجا من اونجا فهمیدم که یه پدر در هر حالی یه پدر باقی میمونه 😢 حتی منی هم که مثل یه مجسمه بی جون و رقت انگیز افتاده بودم و نمیتونستم آب دهن خودم رو پاک کنم... 😢😢😢
شایان ذکره که بگم فیلم بر اساس کتاب زندگی نامه ژان دومینیک بوبی نوشته که توسط خودش بعد از فلج شدن روایت شده!! اونم فقط با اشارات پلک چشم چپ که ساعت ها وقت میبرده.