شعر از اخوان ثالث
خانه ام آتش گرفته است، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ، و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته ی سوزان، می کنم فریاد، ای فریاد
خانه ام آتش گرفته است، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقش هایی را که من، بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من، وای بر من
سوزد و سوزد غنچه هایی را که پروردم
به دشواری در دهان گود گلدان ها
روزهای سخت بیماری، از فراز بام هاشان شاد
دشمنانم موزیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش بجان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم گریان، از این بیداد
میکنم فریاد، ای فریاد
وای بر من همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من بدستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد، بگردش دود
تا سحرگاهان که می داند
که بود من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد
ای فریاد
فریاد