ویلما رودولف
ویلما رودالف (به انگلیسی: Wilma Rudolph) (زاده ۲۳ ژوئن ۱۹۴۰ -مرگ ۱۲ نوامبر ۱۹۹۴) دونده زن آمریکایی بود. وی در دوران کودکی در آستانه فلج شدن از ناحیه کمر به پایین قرار گرفت. ویلما رادولف نخستین زن آمریکایی است که در مسابقات المپیک رُم، موفق به کسب ۳ مدال طلا در رشته دو و میدانی زنان — دو ۱۰۰ متر سرعت ،۲۰۰ متر سرعت و ۴۰۰متر امدادی — شد. وی همچنین به جهت سبک دویدنش به «غزال سیاه» ملقب گردید. وی از سویِ آسوشیتد پرس به عنوان بهترین زن ورزشکار سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۶۱ شناخته شد. او از سویِ AAU جایزه یادبود ای. سولیوان را برنده شد.
داستان زندگی عجیب ویلما رودولف
در خانواده ای بسیار فقیر در حوالی شهر تنسی به دنیا آمد. بیستمین فرزند یک خانواده ای 22 فرزنده که به علت تولد زود رس بسیار ضعیف بود. نمی شد به زنده ماندنش مطمئن بود. وقتی چهار سال داشت، همزمان به ذات الریه و تب سرخ مبتلا شد و ترکیب این دو بیماری در نهایت پای چپ او را فلج کرد. او مجبور بود برای راه رفتن از وسیله ای فلزی استفاده کند .
البته سعادت داشتن مادری را داشت که او را تشویق می کرد. این مادر همیشه به دختر با استعدادش می گفت با وجود یک پای مصنوعی، او باز هم می تواند هرچه را که در زندگی دوست دارد بدست آورد.
فقط کافی است اعتقاد، پشتکار، شهامت و روحیه ای سرسخت داشته باشد.
در 9 سالگی این دختر میله ی آهنی را از پای خود کنار گذاشت و اولین قدم خود را برداشت.کاری که پزشکان گفته بودند او هیچ وقت نخواهد توانست. در مدت چهار سال توانست قدم های منظم بردارد که از نظر پزشکی یک معجزه به حساب می آمد، در این مرحله فکر تازه ای به ذهن او رسید. او می خواست بهترین دونده ی زن دنیا باشد.
در سن 13 سالگی او در اولین مسابقه خود، نفر آخر شد .در دبیرستان در همه ی مسابقات شرکت می کرد و در همه ی آنها نفر آخر می شد.
همه از او می خواستند دویدن را کنار بگذارند .اما یک روز، او نفر یک مانده به آخر شد . و بالاخره روزی آمد که او مسابقه را برد .از آن روز به بعد ویلما رادولف در هر مسابقه ای شرکت می کرد نفر اول می شد.
ویلما به دانشگاه تنسی رفت و با مربی دو – اد تمپل – آشنا شد .آقای تمپل روحیه سرسخت، اعتماد به نفس و استعداد سرشار او را دید. به او آموزش داد تا جایی که در سال 1960 در مسابقات المپیک رم راه پیدا کرد.
آنجا او باید با بهترین دونده زن دنیا رقابت می کرد.دختری به نام جوتا هین از آلمان.
هیچ کس تا آن موقع جوتا را شکست نداده بود .اما در دوی 100 متر رادولف پیروز شد. او در دوی 200 متر باز هم جوتا را شکست داد، تا اینجا او صاحب دو مدال طلای المپیک بود .در نهایت نوبت به دوی 400 متر رسید. دوباره ویلما در برابر جوتا، دو دونده دیگر در تیم ویلما، با موفقیت دویدند.
وقتی نوبت ویلما رسید او بسیار هیجان زده بود .یعنی ممکن بود کسی از جوتا سریعتر بدود! بله، ویلما این کار را کرد و سومین مدال طلای المپیک را از آن خود کرد. و آن روز ویلما رادولف به عنوان اولین زن صاحب 3 مدال طلا در بازی های المپیک نام خود را در تاریخ ثبت کرد.
و این در حالی بود که آنها گفته بودند او هیچ گاه نمی تواند راه برود.
ویلما رودالف را به عنوان یک سرمشق برای خودتان در نظر بگیرید، موانعی جدی در زندگیاش وجود داشت که میتوانستند جلودار او باشند، اما تمام آن شرایط نتوانستند او را از رسیدن به هدفش منصرف کنند. او به تلاش کردن و سختکوشی ادامه داد، تا جایی که بلاخره توانست به رویا و هدفش دست پیدا کند. وقتی که من داستانی شبیه به داستان زندگی ویلما رودالف میشنوم، ناخودآگاه تمام بهانهها و دلایلی که برای پی نگرفتن و نرسیدن به رویاهایم در ذهن دارم، به نظر پوچ و مضحک و احمقانه میآیند.
شما چه بهانههایی برای دنبال نکردن رویاهایتان دارید؟
چه راه حلهایی میتوان برای غلبه بر آن موانع پیدا کرد؟
حالا وارد مسیر شوید و توجه داشته باشید که برای رسیدن به موفقیت، به زمان احتیاج است. شاید فردا یا ماه آینده موفق نشوید، اما در نهایت به جایی که در نظرتان است، خواهید رسید.
“پیروزی مطمئنا عالی است، اما اگر واقعا میخواهید کاری را در زندگی انجام دهید، رازش این است که شکست خوردن را بیاموزید … اگر بتوانید پس از مغلوب شدن و خرد شدن، به امید موفقیت از جا برخیزید ، بلاخره یک روز قهرمان خواهید شد”- ویلما رودالف
لینک منبع