مطلب ارسالی کاربران
حکایت
مردی به پسرهای دو قلوش میگه رو سرتون ملافه سفید بکشید و برید سروقت مرد همسایه که مسته و تظاهر کنید فرشته هستید و میخوایید هدایتش کنید که دیگه شراب نخوره...
پسرها ملافه میکشن رو سرشون و میرن سراغ مرد همسایه... بهش میگن تو چه گناهایی بر اثر خوردن شراب انجام دادی؟ میگه خیلی گناه کردم... مثلا چند سال پیش با زن همسایه رابطه داشتم و اون از من دو قلو باردار شد... پسر ها برمیگردن خونشون و به پدرشون میگن راحت شدی؟ ما فرشته رفتیم حروم زاده برگشتیم...
نکته اخلاقی.قبل اینکه حرف دیگران رو انجام بدین قبلش دلیلشو بپرسین تا اینجوری ک.یر نشین...