تابستون چهار سال پیش بود زمانی که تصمیم گرفتم به مدرسه فوتبال پیکان برم.چون پدرم خودش در ایران خودرو ثبت نام میکنه منم رفتم
و با بچه های خود کارکنان تمرین میکردم.تقریبا اواسط مرداد بود که خواستند برای حضور در تیم نونهالان تست بگیرند.از من هم تست
گرفتند و من هم قبول شدم.من دو تا دوست خوب در اونجا داشتم به نام های علی و بردیا.بردیا که یه منچستری دو اتیشه بود و علی
هم یه بارسایی دو اتیشه.هر سه تامون قبول شدیم.سبک بازی بردیا شبیه مارکو رویس بود.وینگری سرعتی و با حرکات زیبا و خارق العاده
من هم تقریبا سبک بازی ام شبیه وین رونی هستش.شوت های محکم و سرعت کم.علی هم دفاع اخر بود با قد بلندش.یادمه اولین بازی
با صبای گلشهر بازی داشتیم.تو اون بازی من رو نیکمت بودم.اون بازی صفر صفر مساوی شد.منم ده دقیقه اخر اومدم تو زمین و کار
خاصی نتونستم بکنم.اما مهم ترین بازی فرا رسید.دربی خودروسازان با سایپا.کسایی که توی اون تیم ها باشند میدونند که اون بازی
چقدر مهمه.ما اولین گل رو خوردیم روی یک شوت از راه دور اما بردیا با حرکت زیبای خودش و یک چیپ زیبا گل مساوی رو زد.
همه خیلی خوشحال شدیم ولی این سایپایی های نامرد که میدونستند بردیا رو نمیتونند بگیرند زدند و مصدومش کردند مربی گفت پاشو
که باید بری تو زمین.وقتی رفتم تو زمین سر یک کرنر بود.کرنر رو فرستادند و با یک ضربه سر توپ رو فرستادم به کنج دروازه.دیگه
اصلا تو حال خودم نبودم رفت سمت نیمکت که کل بچه ها ریختند روم.بردیا فقط داشت دست میزد گفتم میدونستم پسر تو اخرش یه
کاری میکنی.اون بازی تموم شد.بازی بعدی با قوی ترین تیم لیگ و قهرمان دوره قبل بازی داشتیم با نفت تهران.مصدومیت بردیا خوب
شده بود و ما دو تا زوج خط حمله بودیم.خیلی خوشحال بودیم که میتونستیم کنار هم بازی کنیم.بازی شروع شد نفت گل اول رو دقیقه
یک زد.گل بعدی هم بلافاصله بعد از اون شکل گرفت.به بردیا گفتم ببین خیلی ابروریزیه تو زمین خودمون اینجوری ببازیم باید بازی رو
برگردونیم.توپ توی اواسط زمین رسید به من یه یک دو کردم با بردیا اون توپ رو برای من کاشت و گفت دانیال لمپاردی بزن گوشه.
شوت هام معروف شد به شوت های لمپاردی تو تمرینات بچه ها هی میگفتند بیا شوت بزن حال کنیم.کلا ما شده بودیم شوت زن.
همون طور مثل تمرینات توپو محکم شوت کردم.یک سوپر گل زیبا زدم یه زیر طاق فوق العاده.توپ رو سریع برداشتم و کاشتم.
یک کاشته برای تیم ما اعلام شد.بردیا عالی کاشته میزد توپو برداشت و توپ رو به تیرک زد توپ برگشتی رسید به من که توپ رو گل
کردم.بچه های همکلاسی همه میگفتند دنی یکی دیگه دنی یکی دیگه.دیگه با خودم گفتن دانیال باید سومی رو هم بزنی اینجوری فایده
نداره.دقیقه اخر بازی بود یک توپ باد اورده برام رسید با دروازه بان تک به تک شدم اونو دریبل کردم و توی دروازه.کل نیمکت ریختند
تو زمین.من دیگه روی اسمونا بودم.لباسمو در اوردم و فقط پریدم بغل علی که تعویض شده بود.
این بود قسمت اول خاطرات من.امیدوارم خوشتون امده باشه.