شاید انسان ترجیح می دهد درکش کنند تا اینکه دوستش داشته باشند.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
در سراسر تاریخ مکتوب. و شاید از پایان عصر نوسنگی. سه گونه آدم در دنیا بوده اند:
بالا،متوسط، پایین… که هدف های این سه گروه کاملا سازش ناپذیر است.
هدف طبقه بالا این است که سر جای خود بماند.
هدف طبقه متوسط این است که جای خود را با طبقه بالا عوض کند.
هدف طبقه پایین، زمانی که هدفی داشته باشد این است که تمایزات را در هم شکسته و جامعه ای بیافریند که در آن همه انسان ها برابر باشند. خصلت پایدار طبقه پایین اینست که خرکاری چنان از پا درش می آورد که جز به تناوب، از آنچه بیرون از زندگی روزمره است آگاهی ندارد.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
تاریخ چیزی نبود جز لوحی رنگ باخته که آن را پاک می کردند و هر بار به گونه ای که صلاح می دانستند بازنویسی می کردند …
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
در میان اقلیت قرار داشتن، حتی اقلیت تک نفری نشان جهل و جنون نیست.حقیقت در یک سو قرار دارد و کذب در سویی دیگر . اگر تو به تنهایی جانب حق را بگیری و در سوی دیگر ، در برابر تو همه دنیا قرار داشته باشد، تو دیوانه نیستی …
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
یک روز “وینستون” متوجه جمعیتی شد که با سر و صدای زیادی در وسط چهارراه تجمع کرده بودند.با خودش گفت شروع شد شروع شد انقلاب شروع شد . مردم بالاخره طغیان کردند.نزدیک شد. دو زن چاق بر سر یک قابلمه با هم درگیر شده بودند و هریک سعی داشت آن را از دست دیگری درآورد و موهای یکی از آنها به شدت پریشان شده بود. یک لحظه هر دو قابلمه را کشیدند و دسته قابلمه کنده شد.وینستون با تنفر آنها را تماشا می کرد.با این حال صدایی که در آن لحظه از حنجره چندصد زن برخاسته بود به طور عجیبی قدرتمند به نظر می رسید .چرا آنها نمی توانستند همین فریاد را برای موضوعی واقعا مهم سر دهند ؟ آنها تا به آگاهی نرسند. طغیان نخواهند کرد. و تا طغیان نکنند به آگاهی نخواهند رسید …
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
قدرت وسیله نیست هدف است..
آدمی دیکتاتوری را به منظور حراست از انقلاب برپا نمیکند انقلاب میکند تا دیکتاتوری برپا کند. هدف اعدام اعدام است .هدف شکنجه شکنجه است
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
یک جامعه ی طبقاتی فقط براساس وجود فقر و نادانی قابل دوام است .تا اگاه نشده اند عصیان نمیکنند..وتا عصیان نکنند نمیتوانند اگاه شوند.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
محرومیت جنسی باعث افزایش شور و جنون میشود که بسیار مطلوب است.زیرا میتوان آن را به اشکال دیگری نظیر علاقه به جنگ و پرستش رهبر تغییر داد
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
حتی اطمینان نداشت که سال،سال 1984 باشد.از آن جا که تقریبا مطمئن بود سی و نه سال دارد و باور داشت که سال تولدش ۱۹۴۴ یا ۱۹۴۵ بوده است ،حدس زد که باید حدود سال 1984 باشد.اما این روزها هیچ تاریخی را نمی شد دقیق و بدون یکی دو سال جابه جایی تعیین کرد.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
لحظه ای دچار حالت هیستری شد. با عجله و بدخط شروع به نوشتن کرد:«منو می کشن من اهمیتی نمی دم، به پشت گردنم شلیک می کنن ، اهمیتی نمی دم ،مرگ بر برادر بزرگ اونا همیشه به پشت گردن آدم شلیک می کنن باشه من اهمیتی نمی دم مرگ بر برادر بزرگ .
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
وزارت حقیقت _ یا همان مینی ترو در زبان نوین _ به طرز شگفت آوری در میان چشم انداز، خودنمایی می کرد. ساختمان عظیم هرمی شکل به رنگ سفید که به صورت پله پله تا ارتفاع سیصدمتر بالا رفته بود. از جایی که وینستون ایستاده بود سه شعار حزب را که به نحوی موزون بر نمای سفید ساختمان به طور برجسته نوشته بودند. به راحتی می شد خواند: جنگ. صلح است. آزادی، بردگی است. نادانی، توانایی است.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
وینستون نوشت: اگر امیدی وجود داشته باشد. به طبقه کارگر است.اگر امیدی وجود داشت باید در طبقه کارگر جستجو می شد. زیرا فقط آن جا در میان خیل عظیم توده هایی که مورد بی توجهی قرار گرفته بودند و هشتاد و پنج درصد جمعیت اوشنیا را تشکیل می دادند، امکان داشت نیرویی برای نابودی حزب ظهور کند.حزب از درون نمی توانست متلاشی شود.اگر دشمنی هم داشت، دشمنانش راهی برای گردآمدن یا حتی شناخت یکدیگر نداشتند.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
کسی که گذشته را کنترل کند آینده را کنترل می کند. و کسی که حال را کنترل کند گذشته را کنترل می کند.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
آن ها می خواهند آدم تمام مدت سرشار از انرژی باشد. تمام راهپیمایی ها و بالا و پایین رفتن ها و پرچم تکان دادن ها فقط برای پر کردن جای خالی رابطه جنسی است.اگر در درونت شاد باشی،چرا باید برای برادر بزرگ و برنامه سه ساله و هفته ابراز تنفر و بقیه کارهای آن ها به هیجان بیایی ؟
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
این گفته ورای آن چیزی بود که وینستون می خواست بشنود. نه فقط عشق و رابطه عاطفی بین افراد ، بلکه غریزه حیوانی آن نیرویی بود که می توانست حزب را درهم بشکند.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
جولیا چیزی از سال های قبل از دهه شصت به یاد نداشت
و پدربزرگش تنها کسی بود که از روزهای قبل از انقلاب برایش صحبت می کرد.زمانی که جولیا هشت ساله بود او هم ناپدید شد. در مدرسه ،کاپیتان تیم هاکی بود و دو سال پی در پی برنده جام ژیمناستیک شده بود.در انجمن جاسوسان، سرگروه بود و قبل از پیوستن به انجمن جوانان ضد سکس،در یکی از شاخه های انجمن نوجوانان ، معاون بخش بود.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
حقایق طبیعی را نمی توان نادیده گرفت. در فلسفه،مذهب و سیاست ممکن است جمع دو با دو بشود پنج ولی هنگامی که کسی در حال طراحی اسلحه یا هواپیما است. جمع آن باید چهار شود.همیشه ملت های نالایق دیر یا زود مغلوب می شوند و مبارزه برای رسیدن به حداکثر توانایی مغایر با داشتن تصورات واهی است.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
در دنیای ما عواطفی جز ترس. خشم و پیروزی و ذلت نخواهد بود.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
منظور آن ها نه فقط این بود که غریزه جنسی دنیای دیگری برای خود پدید می آورد که حزب قادر به کنترل آن نیست و تا حد ممکن باید آن را تایید کند. بلکه نکته مهم تر آن بود که محرومیت جنسی باعث افزایش شور و جنون می شود که بسیار مطلوب است زیرا می توان آن را به اشکال دیگری نظیر علاقه به جنگ و پرستش رهبر تغییر داد.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
وینستون با خود می اندیشید. در نسل جوان که مانند جولیا پس از انقلاب به عرصه رسیده اند و چیزی غیر از وضعیت موجود را ندیده اند، چند نفرشان مانند او حزب را به صورت واقعیتی ثابت و غیرقابل تغییر پذیرفته اند و بدون عصیان در مقابل اقتدار آن فقط مانند خرگوشی که از برابر سگ ها فرار می کند، می خواهند با زیر پا گذاشتن قانون، زندگی خود را حفظ کنند.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
در اقلیت بودن، حتی اقلیت یک نفره، مایه دیوانگی نیست.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
محرومیت جنسی باعث افزایش شور و جنون می شود که بسیار مطلوب است. زیرا می توان آن را به اشکال دیگری نظیر علاقه به جنگ و پرستش رهبر تغییر داد.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
ابراین خنده کمرنگی زد و گفت: وینستون. تو وصله ناجوری هستی .کلمه ای که باید پاک شود.من همین الان به تو نگفتم که ما با ماموران تفتیش عقاید گذشته متفاوت هستیم ؟ نه اطاعت کورکورانه و نه حتی سرسپردگی خفت بار ما را راضی نمیکند، تو سرانجام آزادانه و به خواست خودت تسلیم ما می شوی.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
ابراین گفت: منظور ما فقط این نیست که از شما اعتراف بگیریم یا شما را مجازات کنیم.میخوای دلیل واقعی آوردنت را به این جا برایت بگویم ؟
دلیلش معالجه تست! برای این که تو را سر عقل بیاوریم!
هرکسی را که ما می آوریم این جا تا وقتی معالجه نشده باشد، رها نمی کنیم. می فهمی وینستون ؟ ما به جرایم احمقانه ای که تو مرتکب شده ای ،علاقه ای نداریم. حزب به کارهایی که علنا انجام می شود علاقه ندارد. فقط افکار برای ما مهم هستند.ما به نابودی دشمنان خودمان اکتفا نمی کنیم ؛ ما آن ها را عوض می کنیم.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
تفاوت ما با تمام حکومت های موروثی گذشته در این است که ما می دانیم چه کار می کنیم .دیگران، حتی آنهایی که خیلی با ما شباهت داشتند. ترسو و فریب کار بودند.آلمان های نازی و کمونیستهای روسیه از نظر روش خیلی به ما نزدیک شده بودند، اما هیچ وقت شهامت تشخیص انگیزه های خودشان را نداشتند. آن ها تظاهر می کردند یا شاید هم باورشان شده بود که قدرت ناخواسته و برای مدتی محدود به آنها واگذار شده و این که جایی در همین نزدیکی بهشتی وجود دارد که در آن انسان ها آزاد و با هم برابرند. ما این طور نیستیم، ما می دانیم هرکس قدرت را تسخیر می کند. قصد ندارد آن را از دست بدهد.قدرت وسیله نیست، هدف است.هیچ کس یک حکومت دیکتاتوری را برای محافظت از یک انقلاب به وجود نمی آورد ، بلکه انقلاب می کند تا یک حکومت دیکتاتوری درست کند.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
تمام اعترافاتی که این جا صورت می گیرد واقعی است . ما کاری می کنیم که اعترافات واقعی باشند ،گذشته از این ها ما نمی گذاریم مرده ها علیه ما قیام کنند. تو باید از این فکر دست برداری که آینده ،حقانیت تو را به اثبات می رساند. صدای تو هرگز به آینده نمی رسد. تو به طور کلی از صفحه تاریخ محو می شوی. ما می توانیم تو را تبدیل به گاز کنیم و به هوا بفرستیم. هیچ چیز از تو باقی نمی ماند. نه نامی در دفتری و نه خاطره ای در مغز آدم ها تو هم در گذشته و هم در آینده نابود می شوی. تو اصلا وجود نداشته ای.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
ما آدم بدعت گذار را نابود نمی کنیم. تبدیلش می کنیم. ذهن او را تسخیر می کنیم. برای ما وجود یک فکر غلط هرجای این دنیا و هر اندازه هم که مخفی و فاقد قدرت باشد. غیرقابل تحمل است.در زمان قدیم، بدعت گذار وقتی به پای چوبه مرگ می رفت. همچنان یک بدعت گذار بود، از نوآوری خود دفاع می کرد و از آن به وجد می آمد
،حتی قربانی تصفیه های روسیه. هنگامی که به سمت محل تیرباران شدن می رفت ، ممکن بود هم چنان در ذهنش. یک عصیان گر باقی مانده باشد.ولی ما قبل از نابود کردن افراد، مغز آن ها را کامل می کنیم هیچ کدام از کسانی که ما به این جا می آوریم هرگز در مقابل ما قرار نمی گیرند. همه کاملا تطهیر می شوند.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
مخصوصا آن سه خائن بی ارزش که زمانی به بی گناه بودن آن ها اعتقاد داشتی. بالاخره شکستشان دادیم. من خودم در بازجویی آن ها شرکت داشتم.من قدم به قدم شاهد تحلیل رفتن آن ها بودم. اول ناله و ضجه بعد گریه و سرانجام. نه به خاطر ترس یا درد. بلکه فقط به خاطر ندامت از پا افتادند. هنگامی که کار ما با آن ها تمام شد فقط ظاهر یک انسان برایشان باقی مانده بود. تنها چیزی که در وجودشان باقی مانده بود. تاسف نسبت به اعمالشان و عشق نسبت به برادر بزرگ بود.عشقی که به برادر بزرگ نشان میدادند واقعا متاثر کننده بود. آن ها التماس می کردند قبل از این که افکارشان مجددا دچار آلودگی شود آن ها را زودتر اعدام کنیم.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
در مقابل درد ، هیچ کس نمی تواند قهرمان بماند. هیچکس.
¨‘°ºO✥✥✥Oº°‘¨
ما هم الان از زمان انقلاب و زمان قبل از آن چیزی نمی دانیم.تمام اسناد و مدارک و پرونده ها یا از میان رفته یا مجعول است.تمام کتاب ها دوباره نویسی شده، تمام مجسمه ها، خیابان ها و ساختمان ها از نو نامگذاری شده و هر تاریخی تغییر یافته است و این وضع، همچنان هر روز به دنبال روز قبل و هر دقیقه به دنبال دقیقه ماقبل خود ادامه می یابد.
تاریخ متوقف شده است و هیچ چیز جز زمان حال پایان ناپذیری که در آن همیشه حق با حزب است وجود ندارد.