جواد ۰۲۱دانشگاه و دبیرستان چه روزهای مزخرفی بودن مخصوصا عربی و دینی خیلی حالمو بهم میزنن گاهی وقتا شبا کابوس میبینم برگشتم به اون روزا میگم خدایا من چه گناهی کردم بعد میبینم تموم شده کلا دانشگاه فقط اونور اونم با این وضعیت نمیشه رفت اونور ولی یه خاطره از دانشگاه داداشم یه بار تو دانشگاه یه دختر مغرور از اون دافا خیلی دوست داشت داداشم ضایعش کنه آخر کلاس گفت استاد بریم خونمون داداشم گفت نه پس بیا خونه ما کلاس منفجر شد همه خندیدن و دختره ضایعه شد و تا آخر ترم حرفی نزد