مطلب ارسالی کاربران
دختران ماهی
دختران__ماهی، دختران__آبی رابعه گفت: من ماهی ام اما تُنگی ندارم، دریا هم ندارم، می گریم و در اندوه خود غوطه ورم ، من در اشک خویش شنا می کنم؛ آیا از میان شما مردانِ مدعی، مردی هست که بتواند دستانش را پیاله کند و این ماهی را در گودی دستانش نگه دارد و با او تا دریا بیاید؟ از میان آن مردان اما مردی نبود که راه دریا را خوش بدارد و مردی نبود که گودی دستانش گنجایی نهنگی را داشته باشد و مردی نبود که از زنی که دریا می جوید، نترسد. پس همه آن مردان، بی پاسخی راه کویر گرفتند و رفتند... و در دل آرزو کردند که این ماهی بر خشک بیفتد و بمیرد... حالا اما قرن هاست، هر ماهی که می بینم می گوید: من رابعه ام؛ پس دانسته ام زنی که بتواند در اشک هایش شنا کند، نمی میرد، ماهی می شود. و چنین زنی از خود هزاران ماهی می آفریند، تو نیز یکی از آن ماهیانی؛ پس راه دریا بجو، اقیانوس تقدیر همه زنان است، هر چند که کتاب قانونشان خط به خط کویر است... #عرفان_نظرآهاری